صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

تحلیل واقعیت های اجتماعی افغانستان مبتنی بر نظریه امیل دورکیم

-

تحلیل واقعیت های  اجتماعی افغانستان  مبتنی بر نظریه امیل دورکیم

در جمع متفکران جامعه شناسی، امیل دورکیم فرانسوی درخشش دوران خودش را همواره داشته است. این اندیشمند در نیمه دوم قرن نزده و اوایل قرن بیستم میلادی در فرانسه زندگی می کرد وی در خانواده یهودی بدنیا آمده است. دورکیم تیوری های بنیادین در عرصه جامعه شناسی ارایه نموده و از جمله در مورد واقعیت های اجتماعی و تحلیل آن دیدگاه عالمانه و جالب دارد. دورکیم واقعیت اجتماعی را به مثابه¬ی پدیده¬ های طبیعی می نگرد و نقش آنان را در سمت و سو گیری ها و ایجاد نظم/ یا بی نظمی اجتماعی برازنده می داند. واقعیت اجتماعی از دید دورکیم به تفکر و احساس، شیوه فعالیت و نظام ساخت یافته خارجی بیرون از فرد در جامعه تلقی می گردد. این نظام ساخت یافته به عنوان اوربیتال های زندگی اجتماعی انسان هاست که قدرت تعیین کننده برفرد و کنش های افراد در ساختار جامعه می تواند داشته باشد. ساختار منظمی از ارزش ها، عقاید و احساسات که در ورای فرد قرار داشته و به نحوی قدرت کنترول فرد را در نظام اجتماعی داراست عبارت از واقعیت اجتماعی است.
با توجه به این تعریف، واقعیت اجتماعی ترسیم کننده چتر بزرگ زیست اجتماعیست که افراد انسانی را در محدوده¬ی خویش محصور می گرداند. این چنبره¬ی قدرتمند و عظیم که به شکل نامرئی فضای اصلی زندگی اجتماعی را مشحون می سازد نقش سازنده در جهت دهی های افراد در ابعاد مختلف زندگی داشته/ دارد. نسبت هنجاری/ ناهنجاری بودن، رنگ گرفتن شخصیت فردی انسان ها، عمق و ژرفا پیدانمودن بعضی ارزش ها در جامعه همه تحت تأثیر واقعیت های اجتماعیست که فرد در درون آن خواسته یا ناخواسته زندگی می کند. واقعیت های اجتماعی زمینه ساز تربیت و شخصیت سازی افراد است که مطابق آن هویت شخصیتی و فرهنگی را بخود می گیرد. افراد از درون واقعیت های اجتماعی سر بیرون می کند و بدنیا همان گونه می نگرد که آن واقعیت های فضای زندگی شان نقش و نگار نموده است. چشم انداز عمومی افراد انسانی در تناسب با واقعیت های اجتماعی آن شکل می گیرد. بنابراین واقعیت اجتماعی پدیده¬ی ملموس و تأثیر گزاری است که جؤ زندگی اجتماعی را فرا می گیرد.
دورکیم معتقد است که جامعه یک موجود معنوی است که دارای ماهیت خاصی جدا از افراد متشکله¬ی آن است. دقیقا شبیه ترکیب کیمیاوی که فرق بارز نسبت به عناصر تشکیل دهنده¬ی خویش دارد. لذا واقعیت های اجتماعی نیز در جامعه باید به صورت پدیده¬ی واقعی بررسی شود. اما درک کاملی از واقعیت های اجتماعی زمان خوبتر میسر است که کارکرد آن ها در پیکر اجتماعی دقیق مطالعه و تحلیل گردد. شیوه مناسب مطالعات دقیق جامعه شناسانه، از خصلت های پیدا و پنهان جامعه و افراد آن از طریق کارکرد واقعیت های اجتماعی ممکن است. فهم درست از جامعه متکی به بررسی علمی و جامعه شناسانه¬ی جنبه های ملموس در جامعه است که نمایانگر تأثیرات واقعیت های اجتماعی می تواند باشد. به عنوان مثال، دید افراد به پدیده ها، فرصت ها و نحوه های زندگی چرا از یک جامعه تا جامعه¬ی دیگر خیلی متفاوت است؟ رسیدن به پاسخ واقعی این سوال در بستر ساختار اجتماعی نیازمند مطالعات ژرف از واقعیت های اجتماعیست که افراد در آن ها رنگ گرفته است.
با این مبنا، واقعیت های اجتماعی در افغانستان، ابتدأ یک اصل شمرده می شود و همچنان نقش و تأثیرات آن، بر چگونگی رویکرد ها، بینش ها و منش های افراد در جامعه مورد توجه است. برای اینکه توانسته باشم بحث را جمع نمایم و نتیجه¬ی از آن حاصل شود، صرف در یک بعد سیاسی، واقعیت اجتماعی را به عنوان یک امر واقع و قابل تحلیل و نقش در جامعه افغانستان کوتاه بررسی می کنم. واقعیت های اجتماعی تاریخی در افغانستان این امر را به شکل یک واقعیت اجتماعی فربه ساخته است که قومی خاص در صدر حکومت و دولت در افغانستان قرار داشته باشد. این دیدگاه و واقعیت را نه تنها قوم غالب پذیرفته و در پی پذیراندن شان بر دیگران است؛ بلکه اقوام و مردمان دیگر این سرزمین نیز قبول کرده و از آن به یک واقعیت تعریف می نماید. حتی این مسأله در سطح جهانی نیز به عنوان یک واقعیت اجتماعی معرفی شده است، قدرت های بزرگ دنیا نیز این واقعیت برساخته در جامعه افغانستان را مطمح نظر جدی دارد و بر بنیاد آن پالیسی های خویش را پلان گزاری می نماید. اما اینکه این یک واقعیت از نوع واقعیت اجتماعی که دورکیم از آن صحبت می کند است یا نه، هم جای سوالی است.
بر اساس تیوری دورکیم، ساختار موجود قومی و اتنیکی/ فرهنگی – زبانی در جامعه افغانستان یک واقعیت انکار ناپذیر اجتماعیست. پس! وقتی کارکرد واقعیت های اجتماعی را بررسی نمایم و مطابق آن واقعیت ها، قوانین و ساختار نظام سیاسی را در افغانستان تعریف کنیم؛ در آن صورت این واقعیت ها چرا در نظر گرفته نشود؟ منظور این است که در جامعه چند قومی و متکثر افغانستان که یک واقعیت است؛ بایست قوانین، نظم سیاسی و دولت و روحیه جمعی مبتنی بر بنیش پلورالیسم طراحی گردد و بوجود آید. واقعیت امروز افغانستان این را کاملاً ایجاب می کند که دولت بر قاعده وسیع و شعاع بزرگ، همه شمول و با مشارکت همه در ابتدا باید به صورت تیوری و باور بوجود آید و در گام دوم به صورت عملی زمینه انعکاس آن واقعیت اجتماعی در عرصه سیاسی مهیا گردد.
تقلأ برای ترویج یا تداوم روحیه توتالیتریسم و دکماتیکی ضدیت تام و تمام با واقعیت های اجتماعی امروز و فردای افغانستان دارد. هرگاه چنین اصرار در قالب سیاست و سیاست ورزی ممتد افتد، افغانستان از این منجلاب گیر مانده بیرون نخواهد شد. ساختار و آرایش قومی که در افغانستان وجود دارد مصداق جامعه نا متجانس و متکثر است و این یک واقعیت اجتماعیست در این خاک. به تناسب این واقعیت اجتماعی، باید تفکر سیاسی که بتواند نظم اجتماعی – سیاسی را در افغانستان تضمین نماید تلقین و ترویج شود. به تأسی آن، بر بنیاد تفکر سیاسی کثرت گرأ و مطابق واقعیت های موجود جامعه افغانستان نظام سیاسی تعریف گردد و بعد از آن ساختار سیاسی که مبتنی بر واقعیت های اجتماعی باشد ترسیم شود. دولت و یا سازمان سیاسی دیزاین شود که بر بنیاد واقعیت های اجتماعی و مطالبات اجتماعی خدمات ارایه نموده و در جهت سازندگی و بهبود شرایط زندگی انسان های جامعه افغانستان کار نماید. این خلأ سیاسی در افغانستان به صورت واضح وجود دارد که سیاست و کارکرد سازمان سیاسی در جامعه افغانستان مطابق واقعیت اجتماعی این کشور و این جامعه نیست. جامعه که واقعیت های اجتماعی مختلف و حتی گاها متضاد دارد، با قوانین و نظام سیاسی که بر بستر یکی از واقعیت ها، بیشتر شکل گرفته باشد، به کاهش تنش، کارکرد عادلانه، تأمین عدالت اجتماعی و برابری هرگز نخواهد رسید؛ زیرا واقعیت های اجتماعی موجود به عنوانه بستر سازنده تفکر سیاسی و بعد نظام سیاسی این را بر نمی تابد.
در جمع بندی این یادداشت چند نکته اشاره می شود.
اول: واقعیت های اجتماعی در جامعه افغانستان تعریف کاربردی و اساسی نشده است. نگاه جامعه شناسانه نیاز دارد تا این سنخیت و میانه¬ی را با ساختار های اجتماعی و سیاسی در کشور تحلیل کند. قدرت واقعیت های اجتماعی در تعیین کننده¬گی بخش های ملموس و غیر ملموس جامعه قابل اغماض نیست.
دوم: قوانین حاکم در جامعه و همچنان نظام سیاسی و کارکرد آنان، با وقعیت های اجتماعی جامعه همخوانی و همزاد پنداری آنچنانی ندارد.
به همین خاطر است که تنش های سیاسی و گلاویز شدن های سیاسی و حتی رواداری های ظالمانه سیستمی و سیاسی در این کشور همواره وجود داشته است.
سوم: به رسمیت شناختن واقعیت های اجتماعی منحصر به جامعه¬ و در پی آن، تعریف نظام سیاسی و سازمان سیاسی در تطابق با آن واقعیت ها، تا از کارآیی خوب و موثر و مبتنی بر واقعیت ها، با رویکرد عادلانه نظام سیاسی و سازمان سیاسی در جامعه متکثر افغانستان بهره¬مند شد.     

دیدگاه شما