صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۳۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

انسان‌های مینیاتوری؛ ضرورت خروج از پارادایم فکری تلۀ فقر

-

انسان‌های مینیاتوری؛ ضرورت  خروج از پارادایم فکری تلۀ فقر

2.  تلۀ فقر سلامتمحور
بدون شک محرومیت از سلامت میتواند سرچشمه بسیاری از دامهای گوناگون باشد. کودکانی که بیشتر روزها بیمار هستند؛ کارکرد مناسبی در مکتب ندارد. مادرانی که در حالت بیماری زایمان میکنند؛ نوزادانی بیمار دارند. هرکدام از این مسیرها میتواند سازوکاری برای تبدیل بدشانسیهای حال به فقر آینده باشد. از سوی دیگر فقر شدید تلاش برای پیشگیری از ابتلا به امراض را برای فقرا دشوار میسازد و این فرایند آنها را در دام فقر نگه میدارند. وقتی جامعه در چنین وضعیت به سر ببرد، توان سرمایهگذاری برای ریشهکنی فقر را ندارند. دام فقر سلامتمحور وجود دارد اما برای گریز از تله فقر سلامتمحور میتوان نردبانهایی نیز به فقرا داد. اگر فقرا خود توان خرید چنین نردبانها را ندارند، سایر افراد جهان باید به آنها کمک کنند. نردبانهای برای رهایی از دام فقر وجود دارد؛ اما این نردبان همیشه درجاهای درست قرار ندارند و بهنظر میرسد که مردم نمیدانند که چطور از آن بالا روند یا حتی به نظر میرسد که مردم نمیخواهد از این نردبانها استفاده کنند. هنگامیکه فقرا در دام آن قرار میگیرند سلامت جسمی و فکری خود را از دست میدهند و در نتیجه تصمیمات غلط را میگیرند که سبب میشود تا از سامانه مراقبت سلامت عمومی رایگان دوری میکنند و بهجای آن بیشتر به مرکز خدمات خصوصی و طبهای سنتی میروند. غایت چنین امری تله فقر آنها را شدید و شدیدتر میسازند.
راههای خروج از اینگونه دام
برای رهای از چنین تله چند راهکار بسیار ساده و ارزشمند را میتوان عنوان کرد؛ استفادۀ بیشتر از شیر مادر، توزیع آرد غنیشده برای مادران در دوران بارداری، تغذیه مناسب مادران در دوران بارداری و شیردهی، فراهم کردن غذاهای غنیشده برای کودکان در خانهها و مکاتب، آموزش لازم به کودکان کمسن در مورد کرمها در دوران آمادگی و مکتب و آگاه ساختن زنان باردار از اهمیت تغذیه مناسب در دوران بارداری.
3. فقرا در دام فقرآموزشی
تلۀ فقر آموزشی یعنی اینکه، کودکی که در خانواده فقیر به دنیا میآید، دسترسی به تحصیلات نخواهد داشت. بدون تحصیلات در بزرگسالی فرصت کمتری برای شغل پردرآمد خواهد داشت. چنین فردی در بزرگسالی هم فقیر خواهد بود. فرزندان او هم به تحصیلات دسترسی نخواهد داشت و به این ترتیب فقر در خانوادۀ او موروثی میشود. در واقع هزینۀ بالای تحصیلات فقر را نسلاندرنسل در خانوادهها ماندگار میسازد و در بدترین حالت نسلهای بعدی خانواده فقیر به سمت فحشا، جرم، جنایت، خشونت، تجاوز و... کشیده میشود، به این میگوییم تلۀ فقر. خروج از آن سخت است و نامحتمل. به همین خاطر در عموم کشورهای جهان تحصیلات رایگان در مقطع ابتدای و عالی متعارف شده است. فلسفۀ تحصیلات رایگان کمک به خانوادهها برای خروج از تله فقر است. خبر خوب، بهراستیکه خبر بسیار خوب، این است که تمام شواهد بهطور محکم نشان میدهند مادامیکه کودک دقیقاً روی انجام مهارتهای اولیه و نه هیچچیز دیگر تمرکز کند، اطمینان از اینکه هر کودک مهارتهای اولیه را بهخوبی یاد میگیرد، نهتنها ممکن، بلکه درواقع به نسبت آسان است.
در سطح گستردهتر اجتماعی، این انگاره باورها و رفتار به این معنا است که بیشتر نظامهای آموزشی هم غیرمنصفانه و هم هدردهندۀ منابعاند؛ بهخاطری که فرزندان ثروتمندان به مکاتبی میروند که نهتنها بیشتر و بهتر میآموزند، بلکه در آنجا با آنها دلسوزانه رفتار میشود و کمک میشوند تا به توان بالقوه واقعی خود دست یابند؛ اما فقرا سر از مکاتبی درمیآورند که از همان ابتدا به آنها کاملاً میفهماند که خواستاری ندارند مگر اینکه بتوانند برخی استعدادهای استثنایی از خود بروز دهند. از آنها کاملاً انتظار میروند تا زمانی که ترک تحصیل میکنند، در سکوت رنج بکشد. این باورها استعدادهای زیاد را هدر میدهد. از میان تمام افرادی که در فاصلۀ مدرسه ابتدایی و دانشگاه، ترک تحصیل میکنند و آنها که هیچگاه به مکتب نمیروند، تعداد بسیار زیادی و چهبسا بیشتر آنها، قربانی برخی قضاوتهای نادرست در مرحلهای از تحصیل خود شدهاند: خانوادههایی که بسیار زود از تلاش برای تحصیل فرزندان خود دست میکشند، معلمانی که هیچگاه کوشش نکردند به آنها آموزش دهند و کمرویی و اعتمادبهنفس نداشتن خود دانشآموزان. برخی از این افراد تقریباً بیتردید توانایی تبدیل شدن به استاد اقتصاد یا سروران صنعت را داشتهاند؛ اما برعکس، آنها کارگر روزمزد یا دکاندار شدند یا اگر خوششانس بودند، به برخی جایگاههای کوچک اداری دست یافتند. جایگاهها و مرتبههایی که آنها خالی گذاشتند، تقریباً بیتردید، توسط فرزندان میانمایه پدر و مادرهایی پر شدند که توانستند تمام فرصتهای ممکن را برای موفق شدن به فرزندان خود ارائه دهند. ترکیب اهداف غیرواقعی، انتظارات بدبینانۀ غیرضروری و انگیزههای اشتباه برای معلمان موجب میشود مطمئن شویم که نظامهای آموزشی در کشورهای درحالتوسعه در تحقق دو وظیفه اول خود ناکام بودهاند: اینکه به هر فرد مجموعه مهارتهای اولیۀ کاملی را آموزش دهند و نیز استعدادها را شناسایی کند. درحالیکه مکاتب باید مهارتهای اولیه را بهخوبی آموزش دهند. شواهد نشان میدهند، عامل اول تمرکز بر کسب مهارتهای اولیه و تعهد به این ایده است که مادامیکه دانشآموز و معلمش تلاش کافی برای آن صرف کنند، هرکدام میتواند در آن مهارت خبره شود. در پایان، با توجه به اینکه معلمان خوب بهسختی یافت میشوند و فناوری اطلاعات نیز هرروز بهتر و ارزانتر میشود، به نظر منطقی میرسد از این فناوری بیشتر استفاده کنیم. اگرچه نظر کنونی در مورد کاربرد فناوری در تدریس در جامعۀ آموزشی، بهویژه چندان مثبت نیست؛ اما این نظر بیشتر بر پایه تجربه کشورهای ثروتمند است که جایگزین آموزش با رایانه تا اندازۀ زیادی آموزش توسط آموزگاری باانگیزه و خوب آموزشدیده است. همچنان که مشاهده کردهایم، این جایگزینی همیشه در کشورهای فقیر اتفاق نمیافتد. درواقع شواهد در کشورهای درحالتوسعه پراکنده اما کاملاً واقعی است.
راههای عبور از تلۀ فقر آموزشمحور
چند نکته را برای بیرون رفت از این ابرچالش باید در نظر گرفت؛ اینکه، نظام آموزش از حالت دولایگی بیرون شود، استندرهای یکسان را برای فرزندان ثروتمندان و فقرا تهیه کند، مأموریت استاد بهصورت منصفانه تعریف شود که هر فرد را وادارد تا به هر مقدار کمی از آن برنامۀ آموزشی مسلط شود و به دانشآموزان ایجازه داده شود تا آن را با سرعت یادگیری خود و در صورت لزوم تکرار کردن، یاد بگیرند. این باعث خواهد شد که تعداد بسیار زیاد از دانشآموزان از سالهایی که در مکتب سپری میکنند، اندوختهای بهدست آورند. چند نکته را باید یادآور شوم که فقرا اکثراً به بعضی فرصتهایی که دیگران در زندگی خود به آن دسترسی دارند، آنها دسترسی ندارد؛ میتوان به برخی از آنها بهطوری نمونه اشاره کرد:
1.  فقرا به اطلاعات حیاتی دسترسی ندارند و به چیزهای نادرست باور دارد. بسیاری از فقرا به چیزهای کمابیش بدیهی برای خانوارهای متوسط (مانند ارزش بالای سالهاي اولیه تحصیل یا منافع زیاد واکسیناسیون منظم)، باور ندارند. طراحی شیوههای جذاب برای در اختیار گذاشتن اطلاعاتی ساده، راهی کمهزینه است که میتواند تغییرات مثبت و وسیعی در زندگی فقرا ایجاد کند. درنهایت وقتی باورهای راسخشان نادرست از آب درمیآید، تصمیمهای نادرست، گاه با پیامدهای وخیم، میگیرد.
2. فقرا اغلباً به بازارهای لازم دسترسی ندارند، این را هم ما میدانیم که برخی بازارها براي فقرا وجود ندارند یا آنها در این بازارها باقیمتهای نامتعارفی روبرو میشوند. مثلاً: فقرا به دلیل نداشتن وثیقه، دسترسی به سیستم بانکی نداشته و مجبورند نرخهاي بهره كمرشکنی را به وامدهندگان محلی بپردازند. بسیاری از فقرا نیز به دلیل دوری از مراکز جمعیتی، به شبکه توزیع بسیاری از کالاها یا خدمات دسترسی ندارند. طراحی نوآوريهای کسبوکاری یا فناورانه که امکان توسعه بازارهای ویژه فقرا را فراهم کند، میتواند نفع فراوانی به جوامع فقیر برساند. همچنین نبود بازار بیمه و بازارهای مالی در جوامع فقیر را نیز میتوان عنوان کرد که فقرا در دسترس ندارند.
3. ندانستن و به تأخیر انداختن مسائل حیاتی؛ فقرا مجبورند بار مسئولیت جنبههاي بسیار زیادي از زندگی خود را مستقیماً به دوش بکشند، جنبههایی که برای خانوارهای متوسط، وضعیتی خودکار و از پیش تعیینشده دارد (مانند به دست آوردن آب سالم، تغذیه مناسب کودکان و نوجوانان و یا بیمه‌‌های سلامت و بازنشستگی). طراحی مشوقهای کوچک برای آنکه فقرا چنین چیزهای مهمی را به تأخیر نیندازند، رکن کلیدی یک برنامه فقرزدایی موفق است.
4. نداشتن اعتمادبهنفس و چشمانداز؛ انتظارات و انگارههای ذهنی افراد، زمینهساز پیشبینیهاي خود محقق کننده هستند. وقتي معلمان مناطق فقیر به كودكان ميگويند بهاندازه كافي باهوش نیستند كه بتوانند دوره آموزشي را تمام كنند، آنها بیشتر ترك تحصیل ميكنند؛ وقتی دستفروشان انتظار دارند كه حتی در صورت بازپرداخت وام، دوباره بهسرعت زير بار وام بروند، خلاقیت لازم را برای فروش بیشتر و بازپرداخت وام خود به خرج نمیدهند و ... تغییر این انتظارات منفی، ساده نیست، اما برنامههای نوآورانه برای تزریق امید و کاهش انتظارات منفی در بین فقرا، میتواند کاتالیزور جهش دهنده هر برنامه فقرزدایی باشد. درفرجام، اگر بخواهم بحث خود را جمع کنم به این نتیجه میرسم که رسیدن به توسعه نیازمند نیروی بدنی و توان فکری است. اگر زنان و مردان، بهخوبی تحصیلکرده، کاملاً تغذیهشده و سلامت باشند؛ اگر شهروندان برای سرمایهگذاری روی فرزندانشان احساس امنیت و اطمینان کافی کنند. این امکان شدنی است که جرقه رشد و توسعه هرزمان زده شود. اگر فلاکت و درماندگی ادامه یابد و خشم و خشونت چیره شود، جرقه رشد هرگز از راه نمیرسد. حتی اگر سیاستهای اجتماعی هم ربطی به رشد اقتصادی نداشته باشد، دلیل اخلاقی انجام هر کار ممکن برای بهبود زندگی فقرا، همچنان محکم باقی میماند. این واقعیت دارد که هدر رفتن زندگی و استعدادها همراه با فقر میآید. همانطوری که پیتر سینگر فیلسوف اخلاق گفته بود: «حمایت نکردن از کودکان فقیر در حال مرگ، به لحاظ اخلاقی با کشتن انسانها تفاوت چندانی ندارد و یا زیستن در فراوانی درحالیکه دیگران از گرسنگی رنج میبرند، از نظر اخلاقی غیرقابل دفاع است». ازاینرو همه ما چه از نگاه انسانی و چه از نگاه اخلاقی در برابر فقرا مسئولیت داریم که برای رهایی فقرا از تله فقر به اندازه توان خود کمک کنیم.

دیدگاه شما