صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۸ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

زنان، صلح و نظام جمهوری اسلامی

-

زنان، صلح و نظام جمهوری اسلامی

جامعه بشری متشکل از زنان و مردان اند. این ترکیب طبیعیست و در راستای حصول اهداف زندگی، فلسفه زندگی و تداوم حیات بشر در ساختار اجتماعی نقش کلیدی دارد. در پهنای تاریخ زندگی انسان ها زنان در کنار مردان و یا برعکس آن، خلق کننده فونکسیون جامعه است. جامعه انسانی در بنیادی ترین عناصر خود این دو جنس را کنار هم و دوشادوش هم تعریف می نماید. در ابتدایی ترین روزگار تاریخ و در جوامع اولیه انسان ها با روحیه طبیعی و روال مبتنی بر نیاز فرد فردِ انسان ها، زنان مکمل ترکیب زندگی اجتماعیست، یا اینکه مردان در همزیستی زنان جامعه¬ی بشری را شکل می دهند. زنان قشر تاثیر گذار در ساختار زندگی اجتماعی بوده است. نقش و جایگاه زنان در جامعه دقیقا به همان نسبت از اهمیت برخوردار است که قشر ذکور اهمیت دارد. بنابراین هیچ برتری را در بنیادی ترین حالت نمی توان برای مردان در جامعه یا بالمقابل برای زنان در این ترکیب معرفی نمود. هرکدام، مرد و زن نقش شان در شکل دهی جامعه و حتی در تداوم فرآیند حیات بشر ارزش اساسی داشته و دارند. اساسا وقتی از اجتماعی انسانی صحبت می شود لابد زنان و مردان، در این سازه¬ی پویا شامل می شود و بایست هردو مد نظر قرار گیرد. نمی شود جامعه انسانی تعریف شود؛ اما در آن زنان مورد اغماض قرارگیرد. چنین موضوع در اصل مسأله باطل است. تاریخ تمدن های عالم و سیر روبه تکامل زندگی انسان ها واضحا جامعه را متشکل از دو عنصر بنیادین و موثر یعنی زن و مرد می داند و اوصاف آن را در سینه¬ی صبور خود گنجانده است.
فراتر از بعد حیاتی جامعه، نقش زنان را در زندگی جمعی انسان ها نظر به بافت های مسلط فرهنگی و هنجارهای سنت شده اجتماع معرفی می نماید. فصول تاریخ گواه اصلی این مدعاست. در بعضی جوامع نظر به میزان انعطاف فرهنگی و روحیه مسلط مرد باورانه در جامعه، به زنان جایگاه و نقش با اهمیت را میدادند. اما تاریخ جوامع زیادی نشان دهنده¬ی این مطلب است که زنان در معادلات زندگی جمعی مقهور و منقاد مردان باشند و از زوایه ابزار گونه به رُخ زنان در سراسر تعاملات اجتماعی بنگرند. جوامع بدوی و ساختار های جهل پایه¬ی آن شعاع زندگی را برای زنان در حیطه¬¬ی منافع مرد توصیف و تعریف می نمودند. با ایمان قرص، ابزار بودن زنان را در زندگی برای مردان با توجیهات تاریخی، فرهنگی و ارزشی تثبیت می کردند. ترسیم چنین سیمای از زن تاریخ خیلی از جوامع را آکنده نموده است. فریاد زن در افق تاریخ از چنین تعریف ظالمانه و غیر منصفانه همواره بلند بوده است، گهی با زبان بی زبانی و صبر تاریخی مانند سنگ سخت در دل تاریخ سینه ها و بازوان ظالمانه¬ی جریان بی عدالتی را به تزلزل واداشته و گهگاهی هم با زجه های زنانه و مادرانه، گوشهای کرِ تاریخ اجتماعی را شدیدا نواخته است. اما سیر تاریخ به آرامی و آهستگی تمام، از گردنه های بدویت عبور نموده و وارد ایستگاه های جدید می شود، وقتی این دگرگونی شکل می گیرد زنان جامعه اندک نفس انسانی می کشند و حتی برای خود زنان نیز، دیوار این باور که با ضخامت قوی و با سابقه تاریخی بوجود آمده بود، ترک بر می دارد. زنان وجهه¬ی انسانی خویش را باز میابد و به عنوان انسان در گذرگاه تاریخ قدم برمی دارد.
در دنیای شرق اتفاق میمون رُخ باز نمود، اسلام به عنوان دین و آئین آسمانی وارد سپهر تفکر و حوزه زندگی واقعی انسان ها می شود؛ به انسان های تحقیر شده¬ی تاریخی شرافت انسانی را عطیه می نماید و انسان های زیادی که سیستم نابرابر و غیر انسانی آن روزگار به بردگی کشانده بودند، عزت انسانی بخشید. زنان در تمدن پیش از اسلام در شبهه جزیره عربستان جزء کالای مورد استفاده مردان محاسبه می گردید. سنت حاکم قبیله¬یی، ارزش انسانی و نقش انسانی در جامعه برای زن، قایل نبود. اما بنیان گذار دین اسلام حضرت محمد (ص) در برابر این سنت حاکمه و تاریخی عصیان می کند و در ابعاد مختلف زن را در جامعه انسانی به عنوان انسان همانند مرد، با توجه به شاخص های طبیعی جنس زن، تعریف و توصیف می نماید و بر آن مبنا حق و حقوق انسانی را برای زنان مسجل می کند. زنان در جامعه¬ی که محمد (ص) آن را باز سازی می نماید نقش اساسی در تربیه انسانی، آرامش جامعه انسانی پیدا می نماید. به بردگان در جامعه هویت و عزت انسانی می دهد. تمامی انسان ها در نوع انسان بودنش از آبرو و عزت انسانی برخوردار و دارای حقوق و امتیازات منصفانه در جامعه می شوند. به صورت نمونه حق تعلیم و حق تعیین سرنوشت همچنان که برای مرد مهم تلقی می گردد، برای زن نیز مورد توجه پیامبر است. بدون تبعیض جنسیتی، حتی تعلیم را بر مرد و زن امر فرض قلمداد می کند. مقام زن در اسلام و در تعالیم اسلامی بالاترین درجه یعنی مقام مادر را کسب می کند.
زنان و روحیه صلح آمیز در افغانستان؛ با بررسی سیر تاریخی از مقام و نقش زن در تاریخ بشریت و تاریخ اسلام، به این نتیجه می رسیم که در نخست، بدون تردید زنان نصف از نفوس جامعه افغانستان می باشد؛ دوم اینکه این جامعه اکثریت قاطع مسلمان اند و به ارزش های اسلامی تمایل اساسی داشته و دارند؛ لذا باید در پرتو ارشادات دین اسلام به زنان جامعه دید ارزشمند و انسانی موجود باشد. زنان به عنوان نصف جمعیت کشور بیشترین قربانی و عمیق ترین داغ های بحران و جنگ های جاری را با تمام وجود تجربه نموده است. از طرف دیگر این جمعیت صلح خواه ترین قشریست در میان جامعه افغانستان. صلح و آوردن آرامش در کشور بنیادی ترین خواست و مطالبه زنان در کشور است. صلح کمترین بها و محدود ترین مرحمیست برای دردهای دیده¬ی زنان و مادران این خاک. بنابراین روحیه صلح آمیز و صلح خواهی در میان زنان این کشور از گرمی تمام برخوردار است.
تدوام زندگی صلح آمیز در روشنی عدالت اجتماعی؛ آمدن صلح در جامعه زمینه ساز زندگی انسانی است، زندگی که در آن دیگر مادری در مرگ پسر جوانش فریاد نزند. زنِ از کشته شدن شوهر جوانش بی سرنوشتی را در زندگی احساس نکند. اطفال و کودکان بی محابا درد یتیمی را مظلومانه و اجبارا نکشند. همه¬ی مردم افغانستان بخصوص زنان این کشور صلح می خواهند. صلح که در آن دیگر انسان ها کشته نشوند، همه¬ی انسان ها بدون در نظرداشت جنسیت طبیعی در جامعه صلح آمیز زندگی انسانی و عدالت محور را تجربه کنند. عدالت اجتماعی اصل اساسی و مورد احترام همه¬ی انسان ها در جامعه قرار گیرد. همه برابر و برادروارانه در چتر بزرگ ملی نقش خویش را ایفأ نمایند. در آن صورت است که تداوم صلح در جامعه بقأ پیدا می کند و طعم شرین صلح را همه خواهند چشید. از این میان زنان افغانستان زندگی صلح آمیز را در روشنی تأمین عدالت و بوجود آمدن نظام سیاسی مبتنی بر اراده¬¬ی مردم می دانند. این قشر آسیب پذیر جامعه صلح و استمرار آن را در کشور آرزوی دیرینه¬ی شان تعریف می کنند و برای تحقق این آرمان نیک شان با تمام قوت و توان در صلح سازی افغانستان همیار و همکار می باشند.
نظام سیاسی افغانستان و احترام به ارزش های مسلم جامعه¬ی بشری؛ زنان افغانستان در این دنیای مدرن حق دارند در کنار مردان این سرزمین در سرنوشت مشترک و مدیریت اجتماعی شان سهیم باشند. بنابراین نظام سیاسی که این حق را به رسمیت بشناسد و به زنان و مردان این کشور مطابق ارزش های بشری و قوانین جامعه بها قایل باشد، شایسته حاکمیت بر جامعه و افاده¬ی دستورات بر زنان این کشور است. نظام سیاسی که صلح را به عنوان حق طبیعی انسان ها و همچنان آزادی و آموزش را نیز برای زن و مرد جامعه حق بشمارد و به آن ارزش دهد؛ تأمین کننده حقوق انسانی زنان در کشور خواهد بود. زنان افغانستان حق دارند همانند سایر زنانِ مسلمان جهان در فضای صلح آمیز و در موجودیت نظام سیاسی و سازمان سیاسی که مبتنی بر اراده¬¬ی مردم اعم از زن و مرد در جامعه تشکیل شود، زندگی شرافت مندانه انسانی داشته باشند. این حق مسلم زنان افغانستانی است که نظام سیاسی و به تأسی آن حکومت به عنوان سازمان سیاسی مدیریت جامعه را به عهده بگیرد که در آن زنان از تمام حقوق انسانی و اسلام پسند خویش بهره ببرند. با این حال نظام های دکم اندیش و زن ستیز، هرگز نمی تواند مرحمی باشد برای دردهای زنان زجر دیده افغانستان.    

 

دیدگاه شما