صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

بنیادها و پیش‌شرط‌های‌ صلح پایداردر افغانستان -بخش دوم و پایانی

-

بنیادها و پیش‌شرط‌های‌ صلح پایداردر افغانستان -بخش دوم و پایانی

درآمد
«همیشه این تصور وجود داشته که معنای «صلح» معلوم است و در نتیجه نیازی به تعریف ندارد؛ با این فرض اولیه که «صلح» یعنی نبود جنگ و ستیزه. تصور ما این است که «صلح» هرچند آرامش به بار می آورد، اما «جنگ» را از میان نمی برد و حتی با آن ملازمت دارد. برای اثبات این امر از فلسفه مدد می جوییم، زیرا فقط در چنین عالمی است که می توان صورت عقلی، معنا و مفهوم صلح را نظاره کرد. «صلح» از مفاهیم عقلی است و صورت مطلق آن وقتی به دست می آید که در سیر و سلوک تاریخ از ضد خودش که «جنگ» باشد، رها شود و این میسر نیست مگر در عالم لاهوت. در عالم ناسوت، صلح همیشه نسبی است، به این معنا که پیوسته با «جنگ» همراه است، هرچند که در پی دور کردن آن از قلمرو خویش باشد».(فلسفی، 1394، مقدمه) بنابراین، تحلیل و تفسیر ارائه شده از صلح، تعریف سلبی و به معنای نبود جنگ در جامعۀ انسانی می باشد، یا صلح حداقلی را به ارمغان می آورد و نه صلح پایدار و ایجابی که باعث امنیت، آرامش و زندگی عاری از خشونت است می باشد. مفهوم شناسی صلح پایدار، مستلزم تحلیل مبانی فلسفی و صورت عقلی صلح است، زیرا بروز جنگها و منازعات در جامعۀ انسانی معلول عوامل هستند که بدون شناسایی دقیق آنها، استقرارصلح امکان پذیر نیست، اما عوامل متعدد مانند، منازعات قومی، مذهبی، زبانی و به صورت طبیعی، منازعات سیاسی و اجتماعی، بر سرکسب قدرت خود زمینه ساز تشدید جنگ می شود، بنابراین، جنگ و صلح افغانستان در ادوار مختلف تاریخی ریشه در همین منازعات داشته اند. در این نوشتار، تلاش براین است: اولاً، مفاهیم منازعه در مراحل مختلف ارزیابی شود و از این رهگذر به مرحلۀ از صلح سازی رسیده و فرایند صلح سازی تحلیل و تفسیر شود، دوماً زمینهها و پیش شرطهای صلح پایدار مورد تحلیل و ارزیابی عقلانی صورت گیرند و در نهایت چگونگی تطبیق آن، درگفتوگوهای جاری استقرارصلح با طالبان، در جامعۀ افغانی امکان سنجی عملی می شود و استنتاج آن منجر به نتیجه سلبی و یا ایجابی خواهد شد.

 گفتار یکم: فرایند مختلف حل منازعه و صلح سازی درجامعۀ افغانی؛
به طورکلی، حل منازعه و دستیابی به استقرارصلح، به عنوان یک مسئله و دستاورد کلان و فرایند طولانی و پیچیده ای دارد و شامل مراحل چندگانه ای است که هر مرحله ویژگی های خاص خود را دارد و مکانیسم ها و ابزارهای خاص خود را می طلبد. مراحل مختلف حل منازعه و ایجاد صلح، البته از منظر نویسندگان و استراتیژیست های مختلف مطالعات صلح و منازعه، دارای تفاوت هایی از نظر تعداد مراحل و نیز از نظر ترتیب مراحل است.
فرایند منازعه؛
1. مرحلۀ پیشا منازعه: این مرحله، مرحله ای است که کشور و جامعه از شرایط عادی و سیاسی فاصله گرفته است و بحران سیاسی در قالب تنش بر سر موضوعات مختلف میان گروه های مختلف فعال در عرصۀ کشور جریان یافته است. در این مرحله سازوکارهای مسالمت آمیز حل اختلافات به شدت مورد چالش و عدم مشروعیت قرار گرفته است و اختلاف نظرهای گسترده میان گروه های مختلف و به خصوص میان گروه اپوزیسیون یا گروه های مخالف با حکومت امری دایمی و در حال افزایش است.(عارفی،1398، 54)
2. مرحله منازعه: این مرحله، مرحله ای است که بحران سیاسی از طریق ابزارها و سازوکارهای سیاسی حل نشده، حکومت در تلاش برای «جلوگیری از منازعه» ناکام مانده، سازوکارهای سیاسی جواب نداده و طرفین دارای اختلاف و قابت عملاً اقدام به استفاده از ابزارهای غیر مسالمت آمیز و نظامی علیه یکدیگر می کنند. در بسیاری از موارد، گروه شورشی معارض حکومت معمولاً از حمایت و پشتیبانی خارجی برخوردار است که در آن صورت شدت و ابعاد منازعه پیچیده و گسترده خواهد شد.
3. مرحله پسا منازعه: دوران پسا منازعه دورانی است که طرفین ابزارها و سازوکارهای نظامی را از فعالیت خویش و روابطی که با یکدیگر دارند، کنار گذاشته اند و در صدد حل اختلافات و مشکلات فیمابین از طریق سازوکارهای سیاسی و مسالمت آمیز هستند. به عبارت دیگر، برای حل منازعه، بهترین ابزار گفتوگوها و نشستها می باشند تا زمینه و بستر برای دستیابی به استقرارصلح در جامعه امکان پذیرگردد و از تداوم بحران های مزمن جلوگیری به عمل آیند. بنابراین، جوامع زمانی می تواند وارد دوران و شرایط پسا منازعه شوند که 1) یا طرف های درگیر اقدام به انعقاد و امضای توافق نامۀ آتش بس با یکدیگر کرده باشند؛ 2) یا درگیری و منازعه با شکست یا تسلیم کامل یکی از طرفین پایان یافته باشد در ابتدای این دوران صلح و ثبات به دست آمده به شدت شکننده می باشد. در یک برداشت دیگر از جوامع و کشورهای پسا منازعه «لیپهارت» معتقد است کشورهای پسا منازعه «کشورهایی هستند که به دلیل وجود اقلیت های قومی، مذهبی و نژادی، با منافع و دیدگاه های مختلف، درگیر منازعات طولانی مدت درونی بوده اند. در این کشورها، فقدان زمینه های مصالحه و همگرایی بین گروه ها، فقدان سنت مدنی دموکراسی و تقسیم سهم در عرصۀ قدرت، موفق به همگرایی مجدد و آشتی ملی نشده و اقلیت های مختلف، رسیدن به اهداف خود را در راههای خشونت آمیز می دانند.»
فرایند صلح سازی؛
1. مرحلۀ صلح سازی: این مرحله، دارای شرایط مشابهی با دورۀ قبلی است و بیان دیگر، از موضعی دیگر به شرایط می نگرد و هردو را می توان حتی از نظر زمان وقوع، همزمان دانست. در واقع، تلاش و اقدام به صلح سازی است که کشورها و جوامع را وارد دوران پسا منازعه می کند. مهم ترین پیش شرط ورود به دوران صلح سازی، ختم منازعۀ مسلحانه یا از طریق پیمان رسمی آتش بس و یا از طریق برتری کامل و مطلق یکی از طرفین درگیر بر طرف های دیگر (که معمولاً انتظار این است که طرف برتر و پیروز حکومت کشور علیه گروه نظامی یا شبه نظامی معارض باشد) است. صلح سازی مبتنی بر یکی از دو اقدام دستیابی آتش بس یا شکست گروه معارض می تواند یا توسط حکومت یک کشور انجام شود و نیز می تواند توسط حمایت نظامی خارجی یا حتی مداخلۀ نظامی مستقیم خارجی انجام شود. قدرت های بزرگ جهانی و سازمان های بین المللی و به طور مشخص سازمان ملل متحد، در موارد مختلفی اقدام به مداخله در منازعۀ جاری در کشورهای مختلف و انجام عملیات صلح سازی کرده اند.(عارفی،1398، 56)
2. مرحلۀ صلح بانی: مرحلۀ حفظ صلح، مرحله ای بسیار حساس، با اهمیت و نیز دشوار می باشد. در این مرحله تلاش براین است که منازعه پایان داده شده و صلح یا ثبات انجام شده و روند سیاسی آغازشده حفظ شود و از ورود دیگربارۀ کشور به شرایط منازعه جلوگیری شود. مراد از صلح بانی، حضور نیروهای چند ملیتی بین المللی در مناطق جنگی است تا از امنیت عمومی، تداوم خدمات اجتماعی، نظارت از اجرای توافق نامه صلح، تداوم آتش بس و اعتماد سازی میان طرف های درگیر حراست و آن ها را کمک کنند.
3. مرحلۀ صلح پروری: مرحلۀ اعمار صلح، طولانی مدت ترین و در نتیجه دیربازده ترین مرحله و تلاش های صلح سازی است که امور، مسائل و نهادهای زیربنایی صلح در دستورکار قرار می گیرد که کارها و اقدامات مختلفی درعرصه های گوناگون فرهنگی، آموزشی، اقتصادی، صنعتی و... را شامل می شود. مهم ترین ویژگی ها و اقدامات این مرحله عبارت اند از: «پشتیبانی از بازسازی و احیای بلند مدت جوامع جنگ زده و برای برقراری صلح پاینده از طریق ظرفیت سازی اداری، قضایی، نظامی، اقتصادی و سیاسی.» در واقع، از منظر ادبیات مکتب امنیتی کپنهاگ، استراتیژی و اقدامات امنیت سازانه در این دوره، مبتنی بر رویکرد امنیت موسع خواهد بود تا هر گونه زمینه و استعداد کشور برای نا به سامانی امنیتی و وقوع دیگربارۀ تنش، بحران و منازعه از بین برده شود.(عارفی،1398، 56)

گفتار دوم: مبانی و پیش شرطهای صلح پایدار؛
کانت در رسالۀ کم حجم ولی بسیار پر اهمیت صلح پایدار در صدد ارائه طرحی ماندگار برای اتحاد ملل برای ایجاد و پاسداری از صلح در سطح جهان و در نتیجه، سوق دادن جامعۀ جهانی به سوی یک جمهوری جهانی است. کانت اصولاً جنگ را بزرگترین شرّی می داند که ممکن است دامان بشریت را بگیرد، از این رو، در این اثر تلاش کرده است طرحی ارائه کند که منجر به از بین بردن این شرّ بزرگ شود. کانت در پیش شرط های مقدماتی به دنبال تعلیق هرچه بیش تر جنگ ها و درگیرها است ولی از آنجا که تعلیق صرف جنگ، به خودی خود ضامن بقای صلح نیست، در ادامه به بیان ارکان اصلی صلح می پردازد که تحقق آنها، منجر به نهادینه شدن صلح می شود. برقراری «صلح پایدار» شش پیش شرط دارد که عبارتند از: 1. برای صیانت از صلح واقعی، هیچ پیمان صلحی که در آن، به طور ضمنی دستاویزی برای جنگ در آینده باشد، معتبر نخواهد بود؛ 2. هیچ کشوری نباید از راه وراثت و مانند آن، تحت مالکیت کشور دیگری در آمده و استقلال و حاکمیت هیچ دولتی نباید نابود شود؛ 3. ارتش های ثابت و نیروی مسلح زیر پرچم باید به تدریج کاملاً برچیده شوند، به عبارت دیگر، رقابت های نظامی گرایانه و تسلیحاتی ممنوع می باشند؛ 4. مقروض شدن یک دولت به خاطر ثروتمند کردن دولت دیگری ممنوع می باشد؛ 5. هیچ کشوری حق دخالت خشونت آمیز در امور سایر کشورها را ندارد؛ 6. هنگام جنگ، دست زدن به اقداماتی همانند شکستن پیمان و تحریک اتباع که صلح را دشوار و ناممکن می سازد، ممنوع است. در ادامه، کانت سه رکن بنیادین را در تحقق صلح پایدار، براین پیش شرط ها می افزاید. این ارکان عبارتند ار: 1. قانون اساسی شهروندی در هر کشور، می بایست جمهوری باشد. 2. حقوق ملت ها می بایست بر شالودۀ فدرالیسمی از دولت های آزاد استوار گردد. 3. حق جهان شهری، به شرایط میزبانی یا مهمان نوازی جهانی محدود می باشد.(میرمحمدی،1391، 123) بنابراین، با عنایت به زمینه ها و پیش شرطهای صلح پایدار که از سوی کانت ارائه شده است و میراث ماندگار برای جامعۀ بشری به ارمغان گذاشته است، تا بنیادها و بسترهای جنگ، منازعه و خشونت که رنج بی پایان و بحران های دامنه دار را به جوامع بشری تحمیل کرده رهای بخشند و جامعۀ امن و عادلانه در سایۀ نظام سیاسی دموکراتیک تصویر و ترسیم نماید. اما تحقق صلح پایدار در افغانستان، که حداقل چهار دهه جنگ، منازعه و خشونت را تجربه کرده اند و در عین حال دولت افغانستان موافقت نامههای صلح را نیز در کارنامۀ خویش داشته و دارند ولی هیچ یک از آن پیمان نامهها، منتج به استنتاج صلح ماندگار نشده است و جنگ را به عنوان شرّی بزرگ و بحران مزمن از زندگی جامعۀ افغانی بر نچیده است. کانت در بند دوم به استقلال کشور و عدم دخالت کشورهای دیگر در امور داخلی از جمله جنگ و صلح اشاره می کند و معتقد است که صلح پایدار باید برآمده از ارادۀ دولتمردان و سیاستمداران خود همان کشور باشند، یعنی مالکیت صلح را در اختیار داشته باشد، در حالی که پروسۀ گفتوگوهای تحقق صلح پایدار در جامعۀ افغانی از چنان پیش شرطهای برخوردار نیست، دولت و مردم افغانستان تعیین کننده نیست. منطق و گفتمان استقرارصلح ایجاب می کند، که اساسی ترین و بنیادی ترین پیش نیاز تحقق صلح، این است که نیروهای متخاصم و درگیر جنگ، منازعه و خشونت از هرگونه اقدامات نظامی و حملات تروریستی خود داری کند و رفتارهای ضد انسانی را در زمان گفتوگوهای صلح کنار بگذارد و با زبان دیالکتیک و ادبیات آشتی پذیر، پروسۀ تحقق صلح را پیش ببرد، زیرا همزمانی جنگ و صلح به لحاظ عقلی و منطقی امکان پذیر نیست. بنابراین، با توجه به پیش نیازها و پیش شرطهای طرح صلح پایدار، که از سوی کانت برای پایان دادن به جنگ و خشونت در میان ملت ها ارائه شده اند و مطابقت آن پیش نیازها و پیش شرط ها، که در واقع مبانی صلح پایدار را تأمین و تضمین می کند، در جامعۀ افغانی وجود ندارد یعنی بسترها و زمینه های سیاسی و اجتماعی هنوز فراهم نشده است و گفتوگوهای جاری معطوف به تحقق صلح پایدار در جامعۀ افغانی هم چنان عقیم خواهد ماند.
جمع بندی و نتیجه گیری؛
عملکرهایجنگ، منازعه و خشونت چهار دهۀ اخیر میان افغانها درافغانستان، باعث شد که استقرارصلح از طریق مداخلۀ نظامی نیروهای خارجی تحت عنوان آیساف که با محوریت ناتو شکل گرفته بود و مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد را داشت، وارد مرحلۀ اول عملیات صلح، یعنی مرحلۀ صلح سازی شد و پس از موفقیت در ساقط نمودن طالبان از حکومت و فراری دادن آن ها از سرزمین افغانستان، وارد دوران پسا منازعه و مردحلۀ دوم از عملیات صلح، یعنی عملیات صلح بانی شد. افغانستان بار دیگر در میان چرخه و روند عملیات صلح، دچار باز گشت به عقب شد و در شرایط منازعه قرار گرفت، یعنی افغانستان پس از آغاز عملیات صلح و انجام مرحلۀ صلح سازی، وارد مرحلۀ صلح بانی شد، اما به علت نا کارآمدی و عدم موفقیت در این مرحله، به جای گذار به مرحله بعدی که پایدار سازی صلح است و صلح پرور یا اعمار صلح نام دارد، به مرحلۀ منازعه بازگشت. پیش زمینه و پیش شرط های طرح صلح پایدار کانت، برای رسیدن به صلح جهانی بیش تر جنبۀ سلبی داشت، از این رو، در رویکردکانتی بیش تر سخن از پایدار ساختن صلحی است که از جنبۀ سلبی به آن نگریسته شده است. در نتیجه، طرح صلح پایدار، این فیلسوف کمتر به مقولۀ صلح ایجابی، به معنی استقرارصلح مبتنی بر عدالت، که زمینه ساز اخلاق و تربیت انسان هاست، توجه کرده است. مفهومی که کانت از صلح در نظر داشت، «صلح به معنی عدم جنگ» یا همان «صلح منفی» بود، شاید علت این امر، صرف نظر از مقتضیات زمان کانت، عدم توجه وی به این واقعیت بود که صلح مفهومی دینامیک و پویاست، نه ایستا. بنابراین، اگربه آن صرفاً به صورت روبنایی نگریسته شود، پس از چندی کارایی خود را از دست خواهد داد. به بیان دیگر، گفتمان صلح بدون توجه به ریشه ها و زیر بنای آن، ره به جای نمی برد بی شک سست و شکننده خواهد بود. بنابراین، گفتوگوهای جاری روند پروسۀ استقرارصلح با گروه طالبان در افغانستان، بدون در نظر داشت شناسایی ریشههای منازعه، خشونت و افراطگرایی و عدم پایبندی به قواعد صلح، که یکی از الزامات و تحکیم مبانی و ارزشهای انسانی و حقوق بشری صلح به آنها استوارهستند، «تحقق صلح پایدار باگروه طالبان» در جامعۀ افغانی سراب بیش نخواهد بود.

دیدگاه شما