صفحه نخست » مقالات » احزاب سیاسی و نقش آن در حفظ وحدت ملی
احزاب سیاسی و نقش آن در حفظ وحدت ملی
- امین الله امینی
امروزه احزاب یکی از ضروریات زندگی جوامع بشری در دوره مدرن محسوب میشود بهطوریکه یکی از مؤ ثرین نهادهای تأثیر گذار بر روندهای تصمیم گیری و اجرائی کشور و به عنوان حلقه رابط بین مردم و حاکمیت سیاسی عمل میکند. در جوامع و نظامهای سیاسی کنونی تقریباً هم اندیشی کاملی نسبت به ضرورت تحزب وجود دارد و از احزاب بعنوان چرخ دنده ماشین دموکراسی یاد میشود. در نظام جمهوری اسلامی افغانستان شاهد پیدایش احزاب و گروههای سیاسی مختلف با آرمانها و عقاید گوناگون در دهه دموکراسی بودیم لیکن با گذشت دودهه هنوز احزاب سیاسی به معنای واقعی کلمه نهادینه نشدهاند و هیچکدام از احزاب نتوانسته اند کار ویژه واقعی احزاب از جمله مشارکت سیاسی، جامعه پذیری سیاسی، ارتباطات سیاسی و... را داشته باشند اگر چه به کرات نام احزاب شنیده شده اما اکثریت قریب به اتفاق آنها فقط نام حزب را یدک کشیده اند. علیرغم تجربه ناموفق احزاب سیاسی در افغا نستان هنوز هم اعتقاد به ضرورت نهادهای نظام مند، سازمان یافته، رسمی، قانونی و هدفمند کماکان به قوت خود باقی است.
تعریف و مبانی نظری احزاب
حزب متشکل از افرادی دارای اهداف مشترک و تشکیلات منظم و مبتنی بر حمایت مردم است که برای دست یابی به قدرت یا مشارکت در آن از همة منابع، روشها و ابزارهای قانونی استفاده میکنند یا به عبارت دیگر وجود تشکیلات پایدار مر کزی،حضور و فعالیت شعبههای محلی مرتبط با تشکیلات مرکزی، تلاش رهبران ملی و محلی برای دست یابی به قدرت و جلب حمایت مردم از طریق انتخابات.در بارة خاستگاه، ماهیت و اهداف حزب،دید گاهها و رویکردهای متعدد و متفاوتی مطرح شده است. که در مجموع میتوان به سه نظریه مطرح آنها اشاره نمود : دیدگاه نهادی، دید گاه بحران و دیدگاه نوسازی که دید گاه نهادی پدیدة حزب را محصول نوع عملکرد نهادهای نما یندگی، به ویژه مجالس قانون گذاری و نظام پارلمانی میداند. در این دیدگاه حب زادي تضادها و تعارضات سیاسی جناحها و فرکسیونهایی تلقی میشود که در درون نهادهای نمایندگی و پارلمانی باهم به رقابت میپردازند. بر اساس دیدگاه بحران، مقاطع بحرانی و حساس در روند تکامل تاریخی نظامهای سیاسی، عامل ایجاد گرایشهای مختلف سیاسی و سرانجام شکل گیری احزاب سیاسی تصور میشود.در این رویکرد پدیدةحزب معلول بحرانهای هویت ملی، مشارکت سیاسی،تخصیص و توزیع منابع و مداخله دولت در جامعه،به ویژه بحران مشروعیت و بحران توزیع، پنداشته میشود. در دید گاه نوسازی،حزب معلول توسعة سیاسی و پیچیده تر شدن سا ختارهای اجتما عی دانسته میشود.
نقش سیاسی احزاب
شهروندان نسبت به نظام سیاسی احساس تعلق میکنند خود را عضو اجتماع بزرگ تری بنام ملت میدانند.دولت انتظار زیادی دارند، موضوعات ملی برای آنان اهمیت دارند.در این فرهنگ، مردم در تصمیم گیریهای سیاسی مشارکت فعال و نقش سازنده دارند. از مسایل سیاسی آگاه بوده و باطرح خواستهها و استراتژیها،قوانین و طبقه بندی اولویتها نقش دارند و نسبت به رفتار نخبگان سیاسی حساس اند. بنا براین احزاب میتوانند نقش سازنده بازی کند ومردم را به آرامش و در بعضی موارد دخیل در سر نوشت شان کند و آگاهی کامل و واقعی را به آنها شریک کند و این موجب تقویت نظام میکردد و ازطرفی هم مایه دلگرمیمردم به احزاب، احزاب در این صورت میتواند از پشتوانه قوی مردمیبر خور دار گردد.
پیشینه احزاب سیاسی در افغانستان
پیشینة تحزب در افغانستان به دو مرحله کاملا جداگانه تقسیم مس گردد: مرحله غیر قانونی و مر حله قانونی . مرحله اول از اوایل قرن بیستم میلادی آغاز شده و تا پایان این قرن ادامه یافته است؛ یعنی از زمان ایجاد جمعیت سری ملی توسط مشروطه خواهان دوم تا سقوط رژیم طالبان، پس از سقوط رژیم طالبان و ایجاد فضای باز سیاسی در افغانستان حضور و فعالیت احزاب قانونمند شده و در حال حاضر حد 100 حزب سیاسی به طور قانونی فعالیت دارند.به دنبال سرکوب جنبش مشروطه خواهی اول با استبداد سیاسی و انسداد فکری،دیری نگذشت که این حرکت در سال 1911 در قامت جنبش مشروطیت دوم قد برافراشت از آنجاکه روشنفکران ایجادیک حزب نیرومند را نا ممکن میدانستند، آنان با تشکیل حلقههای کوچک سری به مبارزات و فعالیتهای زیز زمینی پرداختند.جنبش سوم مشروطیت هم زمان با دوزةصدارت شاه محمود خان بود پس از ایجاد سازمان ملل متحد در سال 1945 افغا نستان خواهان کسب عضویت آن شد.
کارآمدی احزاب سیاسی درافغا نستان
احزاب سیاسی افغانستان هیچ گاهی دارای توانایی و کارایی لازم برای تحقق خواستههای مردم و انجام کار ویژههای قانونی و نظری خویش نبوده اند. این نا کارامدی محصول دلایل و عوامل مختلف بوده است، نا کار آمدی احزاب سیاسی این کشور در یک سدة پسین است .. این امر مقدور نخواهد بود مگر از طریق شنا سایی مؤلفههای فرهنگی سیاسی افغانستان با شنا سایی مؤلفههای فرهنگ سیاسی افغانستان، عدم معرفت از این مقوله حیاتی احزاب موجود را تهی از همه اهداف وساحه کاری دور ساخته است، که در اکثر احزاب موجود در این کشور خود محوری و خود کامکی را برای ادامه حیات پنداشته است لازم است یک باز نگری در روند حزب سازی در این کشور گردد تا مردم و حکومتها بتواند از این احزاب بطور شایسته بایسته بهره ببرد، کارایی احزاب به معنایی واقعی خود تبلور یابد و از خود سریهای که منجر به تشویش اذهان مردم میگردد جلوگیری گردد.
عدم کلی نگری در احزاب
افغانستان کشور متکثر است، این تکثر از حوزة جغرفیای طبیعی و انسانی آغاز شده و دامنة آن به جغرافیای فرهنگی تسری مییابد. مردم افغانستان متشکل از افرادی با نژادها،زبانهاو مذاهب مختلف است.شکل گیری حوزههای متعدد و متنوع فرهنگی در قلمرو افغانستان،زادة این چند گونگی است. با وجود این جریانات نوعی فرهنگ خاص افغانی را به وجود آورده اند. اما تعامل انان قادر به ایجاد باورهای فراگیر ملی، و احساس تعلق مشترک نشده است. که این موجب انشعاب و چند دستگی احزاب سیاسی و تنظیمهای جهادی درافغانستان تا حدی زیادی ناشی از نبود اهداف و منافع مشترک و وحدت نظر سران و رهبران بوده است.
خودمحوری احزاب
خود محوریهای سران احزاب زندگی افغانها را مملو از رفتارها و باورهای نا خرد ورزانه و تصادف پذیر کرده که از درک عقلانی پدیدهها و رخدادها نا توان است.در حالیکه فعالیت حزبی مستلزم برنامه ریزی دقیق و فعالیت مداوم سران و اعضای احزاب در عرصة سیاست است. رهبران ملی و محلی احزاب با ایجاد و کاربرد تشکیلات سرتا سری،تلاش میکنند با جلب رأی و حمایت مردم به قدرت دست یابند، ایجاد بهبود و رفاه هدف مشترکی است که اعضا و حامیان احزاب را در صحنههای سیاسی میکشانند واین امر نیاز مند مشارکت مداوم و پویایی آنهاست .
دیگر ستیزی احزاب سیاسی
بسیاری از عناصر و فاکتورهای فرهنگ سیاسی افغانستان در تضاد با فرهنگ سیاسی تحزب قرار دارند در این فرهنگ سیاسی گاهی اوقات رقابت به خصومت تعبیر شده و غیر قابل تحمل است؛زیرا در جوامع مانند افغانستان،قدرت وحکومت امور شخصی وملک انحصاری دارندگان آن محسوب میشود. با اهتمام به سابقه تحزب در افغانستان میتوان ادعا کرد که دیگر ستیزی نقش تعیین کننده ای در نا کارآمدی احزاب دراین کشور داشته است، تا جایی که در یک سدةپسین همواره حضور احزاب با شک و تردیدها توأم بوده و هرگز با آنها به عنوان نیروهای سالم و سازنده بر خورد نشده است.و نمیشود. دلایل متعدد در این مورد وجود دارد که از مشروطیت میتوان نام برد.
نتیجه: احزاب سیاسی در افغانستان قریب یک قرن سپری میشود در طی این مدت حضور و فعالیت احزاب سیاسی بی شماری را تجربه کرده است.در خلال این مدت احزاب سیاسی افغانستان فاقد توانایی و کارایی لازم در تحقق خواستههای مردم افغانستان و انجام کار ویژههای خویش بوده اند. تنها راه ممکن برای شکل گیری نظام حزبی کارا و احزاب ملی و مقتدر در افغانستان،تغییر نگاه ونگرش افغانها نسبت به سیاست و امورسیاسی است. در صورتی میتوان گفت که احزاب نقش سازنده در اتحاد، هماهنگی و وحدت ملی میتواند داشته باشد که شرایط فوق را داشته باشد.
دیدگاه شما