صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۱ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

حکومت موازی؛ کودتاعلیه‌ نظام سیاسی

-

حکومت موازی؛ کودتاعلیه‌ نظام سیاسی

درآمد
در همۀ جوامع بشری، استقرار نظام سیاسی برآمده از نظام انتخاباتی و آراء شهروندان در ساختار نظام عادلانۀ دولت-ملت سازی، برای رفاه جامعۀ انسانی، یکی از مهمترین و اساسیترین اصول زندگی جمعی مسالمتآمیز در حیات سیاسی و اجتماعی در یک مدینه و برای بقاء و استقرار و جلوگیری از آنارشیسم در همۀ جوامع بشری و همۀ نظامهای سیاسی مدرن دنیا در باب حکومت داری میباشد. تجربۀ زیستـۀ جوامع بشری نشان داده اند که در انواع حکومتها و نظامهای سیاسی مستقر در جامعۀ بشری، ستمها، تبعیضها، بیعدالتیها، کله منارها، قتل عامها، مهاجرتها، ویرانیها و تباهیهای بیشمار در سایۀ همین حکومتها و نظامهای سیاسی استبدادی مذهبی-دینی و قومی- قبیلۀای برای حذف و نابودی یکدیگر تا مرز نابودی و تباهی در همۀ جوامع انسانی اتفاق افتادهاند و همۀ آنچه را که در حق یکدیگر میکرد، نباید میکرد روا داشته است و جامعۀ افغانی بیشترین آسیب را در همین تحولات دیده است. به عبارت دیگر، جنگ، منازعه و خشونت برای استمرار و استحکام حکومتها و نظامهای سیاسی برای تسلط بر جامعه انسانی و سرکوب مخالفان و معترضان، تبدیل به یک سنت سیاسی شده است، که این سنت سیاسی نادرست، زمانی تشدید و خطرناک میشود که از دو عنصر ایدئوژیک مذهبی و قومیت وام گرفته و بنیادها و پایههای نظام و حکومت خود را مشروعیت ببخشد. تاریخ گذشتۀ افغانستان گواه این مطلب است، اما مسأله اساسی این است که در شکلگیری نظام سیاسی نوین در کنفرانس بُن آلمان و سرنگونی نظام طالبانی، فصل جدید در جامعۀ افغانی گشوده شدند، زیرا نظام سیاسی مبتنی بر دموکراتیک، تدوین قانون اساسی، رعایت حقوق شهروندی، حقوق بشر، آزادی عقیده و بیان، آزادی مطبوعات و رسانهها، حقوق زنان، مشارکت عادلانه در تصمیمگیری و قدرت سیاسی و سایر ارزشهای انسانی، از جمله مفاهیم بودند که در گذشتۀ نظام سیاسی جامعۀ افغانی اساساً معنا و مفهوم نداشتند اما در نظام سیاسی جدید این مفاهیم باردیگر احیا شدند اما چرا هر روز این مفاهیم و ارزشها در جامعه و نظام سیاسی افغانی کم رنگ میشوند؟ دقیقاً کار به جایی میرسد که بعد از اعلام نتایج نهایی انتخابات ریاست جمهوری 1398 از سوی کمیسیون مستقل انتخابات و در حضور ناظران داخلی و بین المللی و نمایندگان نامزدان ریاست جمهوری و  پیروزی تیم دولتساز به رهبری محمد اشرف غنی، خشم رقیب سرسخت ایشان تیم ثبات و همگرایی به رهبری عبدالله عبدالله که در جایگاه دوم قرار گرفت را بر انگیخت و رسماً اعلام کرد، که ما نتیجۀ انتخابات را قبول نداریم و در همان شب حکومت موازی تحت عنوان حکومت همه شمول و خودش را رئیس جمهور منتخب با فشار شدید هم تیمیها و همراهان خویش اعلام کرد. این روزها احکام پشتسر احکام از سوی عبدالله عبدالله برای تعیینات والیان جدید معرفی میشوند، این مسأله بیانگر این واقعیت است، کسانی که یک عمر در جبهه و جهاد علیه همدیگر جنگیدند، کشتند و کشته دادند و تمام شهروندان افغانستان را یا به نام جهاد به کام مرگ فرستادند و یا راهی دیار غربت به مهاجرت سوق دادند، امروز نمیتواند بدون معاملۀ سیاسی برای منافع شخصی و خانوادگی خویش سر به آسایش بگذارند. کارنامههای سیاسی همۀ این احزاب و رهبران جهادی و سیاسی چه در دوران پیشا طالبان و چه در دوران پسا طالبان، کارنامۀ سیاسی و حکومتداری این حضرات در حافظۀ تک تک شهروندان این سرزمین نفرین شده است و میتواند یک بار دیگر به آن کارنامههای ننگین و خونین و مرگبار و سیاه همۀ این سیاستمداران قومی و قبیله ای به عنوان شهروندان مسؤول نگاه کنند و برای بهبود وضعیت به وجود آمده و بنبست سیاسی ایجاد شده، تحلیل انتقادی و مورد ارزیابی قرار دهند این حق همۀ شهروندان جامعۀ افغانی است، فارغ از این که در کدام تیم قرار دارند. این نوع تحرکات سیاسی ناسنجیده و بدون در نظر داشت منافع کلان ملی و سیاسی جامعۀ افغانی متشکل از اقوام مختلف را در تقابل هم قرار داده و در یک وضعیت اضطراری سیاسی ناخواسته قرار میدهند و صف بندیهای قومی و قبیلهای را باردیگر در میان شهروندان این سرزمین دامن میزند. این نوع حرکات عنادآمیز و غرضآلود در مقابل نظام سیاسی مستقر و رئیس جمهور منتخب کشور، خود نشانۀ آشکاری کودتا علیه نظام و جمهوریت وحقوق مردم است. اما مسأله اساسی و بنیادی این است که بعد از موافقت نامۀ تاریخی بُن آلمان 2001 هم بازیگران بین المللی در رفتار و گفتار خویش صادق نبودند و هم سیاستمداران داخلی بسیار بد و ناعادلانه سیاست بازی قومی–قبیلهای را در پیش گرفتند در حالی که جامعۀ افغانی مشروعیت حکومت و نظام سیاسی خویش را معلول قومیت قرار داده اند و واقعیت جامعۀ افغانی هم همین است. جامعۀ افغانی و سیاستمداران و دولتمردان افغانی در شرایط بسیار و فوقالعاده حساس و سرنوشتساز قرار دارد و در واقع در یک آزمون بزرگ سیاسی دیگر از خویشتنداری قرار دارند و آن این که بحث کاهش خشونتها و موافقتنامه صلح با گروه طالبان، شاید تنها امید و نوید شهروندان این ملک و جغرافیای خونین، آمدن و تحقق صلح پایدار در جامعۀ خسته از انتحار و انفجار است و شهروندان به عنوان تابعان این سرزمین و قلمرو حق زندگی مسالمتآمیز و بدون جنگ، منازعه و خشونت را دارند و شهروندانی که بیش از همه قربانی اصلی این بازیگران و معامله گران سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است.
گفتار یکم: آنارشیسم موجود معلول عوامل خودخواهی سیاستمداران افغانی؛
به صورت کلی، نظام سیاسی و حکومتی جامعۀ افغانی همیشه و در طول تاریخ دچار دستخوش تغییرات و تحولات بنیادین بوده اند، گویا اینکه این دیگرگونیها و تحولات ناخوشایند و گاهاً دردناک و فاجعهآمیز در حال حاضر هم دست بردار از سر دولت و شهروندان افغانستان نیست و با سرنوشت و سرشت دولت و مرم گره خورده و رابطۀ تنگاتنگ با این گونه ناملایات سرنوشت جمعی و حیات سیاسی جامعۀ افغانی همیشه مورد تهدید قرار داشته و الان هم وضعیت همین گونه است. جامعۀ سعادتمند جامعۀای است که سیاستمداران، دولتمردان، رهبران جهادی و احزاب و جریانهای سیاسی آن بیش از همه از خود گذشتگی، حوصلهمندی، مدارای سیاسی، تساهل و تسامح در برابر شرایط سخت و دشوار جامعۀ و شهروندان خویش از خود نشان دهند، زیرا اینها سکانداران کشتی حکومت و نظام سیاسی برای نجات شهروندان خویش از گرداب تحولات و نابسامانیهای روزگار تلخ و سیاه جامعۀ خویش هستند. اما مسأله در جامعۀ افغانی و در میان سیاستمداران و دولتمردان افغانی قضایا کاملاً برعکس میباشند، زیرا برای سیاستمداران و دولتمردان و رهبران احزاب سیاسی تنها چیزی که هیچ گونه اهمیت و اولویت ندارد، حقوق و منافع مردم و شهروندان بخت برگشتۀ این سرزمین است و اگر هم دارند تنها و تنها منافع قومی- قبیلهای سیاست کلی نظام سیاسی و اجتماعی و توسعۀ جامعۀ افغانی را تعیین میکنند و سیاست و حکومت و توسعۀ بر مدار قوم حاکمیت دارند و مشروعیت حکومت و نظام سیاسی کشور را عنصر قومیت تشکیل میدهد. به صورت طبیعی و منطقی، سیاستمداران و دولتمردان هم سیاستورزی خویش و میزان تأثیرگذاری و مشروعیت حکمرانی خویش را از قوم و قبیلۀ خویش مطالبه میکند و اگر فشار بر سایر سیاستمداران و دولتمردان وارد کند، مجرا و محل فشار قوم خویش و مردم خویش را میداند، معنا و مفهوم این چنین سیاستورزی در جامعۀ افغانی پرده از واقعیت دیگر برمیدارند و آن که ما هنوز ملت واحد نشدهایم و هنوز مشق ملتسازی را هم در جامعه، سیاست و حکومت خویش تمرین نکردهایم. استنتاج چنان سیاست ورزی قومی-قبیلهای، در هرقالبی که ریخته شود، فرق نمیکند خروجی همان چیزی است که عنصر قومیت تعیین کننده است، بنابراین، نظام انتخاباتی، ارزشهای دموکراسی و مردم سالاری، دادن رأی و حق تعیین سرنوشت براساس شناخت و شایسته سالاری عملاً از شهروندان گرفته میشود و نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال 1383 و سال 1388 و سال 1393 و سال 1398 گواه براین مطلب و مهر تأیید بر سیاست و تعیین حاکمیت این سرزمین است. بنابراین، آنارشیسم فعلی توسط تیم ثبات و همگرایی که به رهبری عبدالله عبدالله و همراهان ایشان و با سیاست منافقانۀ و تفرقهانگیز کشورهای همسایه و عدم صداقت بازیگران بین المللی خود به خود عامل تشدید کنندۀ آنارشیسم جامعۀ افغانی میباشد. این در حالی است که برای همۀ شهروندان و سیاستمداران داخلی و بینالمللی آشکار وهویداست که کمربند عبدالله عبدلله را کسانی، سفت و محکم بسته است، که تا دیروز به عنوان جنایتکار جنگی و قاتل مردم افشار و همۀ قتلعامهای دهۀ هفتاد غرب کابل میدانست و واقعیت امر هم همین است. امروز هم کسانی که داعیهداران حقوق و منافع مردم و رأی مردم است بیش از دیگران پشت سر عبدالله عبدالله ایستاد است و حمایت هم میکند، دلیل حمایتشان هم برای جامعۀ افغانی  بسیار آشکار و روشن است و آن که مسأله منافع و حقوق شهروندان این سرزمین نیست. به عبارت دیگر، همان گونه که سیاست تیم ثبات و همگرایی میتواند عامل تشدید کنندۀ آنارشیسم سیاسی در جامعۀ افغانی باشد و در مقابل تیم پیروز انتخابات، یعنی تیم دولتساز به رهبری محمد اشرف غنی هم اگر از سیاست تک محوری و از تمرکزگرایی درقدرت سیاسی و اداری خویش دست برندارد و تناسب اقوام در ساختار نظام سیاسی و اداری کشور را رعایت نکند و از سیاست حذف و یا نادیده گرفتن سایر اقوام در استخدامات و نهادهای دولتی دست برندارد و همچنان بر سیاست انحصارگرایی و برتریخواهی قومی-قبیلهای پافشاری کند، نه تنها کشتی شکستۀ کشور را به ساحل امن نمیرساند بلکه در بحران ایجاد شده و انسداد سیاسی کمک میکند و کشور را به سمت بحران هدایت میکند.
گفتار دوم: ایجاد آنارشیسم سیاسی؛ تهدید برای استقرارصلح باگروه طالبان؛
به صورت کلی، کشور و نظام سیاسی، جامعۀ و شهروندان افغانی، در یک آزمون بزرگ تاریخی و سرنوشتساز قرار گرفته است. از یک طرف نتایج نهای انتخابات ریاست جمهوری ششم میزان و پیروزی تیم دولتساز به رهبری محمد اشرف غنی اعلام شد و کمی بعد از آن موافقتنامه کاهش خشونت میان آمریکا و گروه طالبان به امضاء رسید. این دو رویداد مهم و سرنوشتساز، بار دیگر سیاستمداران و دولتمردان افغانی را در محک آزمایش سیاسی و اجتماعی و خرد سیاسیشان را با مقیاس و معیاری برای دستیابی به استقرارصلح پایدار در افغانستان قرار داد و اما رویداد نتایج انتخابات ریاست جمهوری عبدالله عبدالله و همراهانشان را خوش نیامد و در واکنش احساسی و به دور از عقلانیت سیاسی خود را درجمع هوادارانش برندۀ انتخابات اعلام کرد و نتایج انتخابات که از سوی کمیسیون مستقل انتخابات که یک نهاد قانونی و مکانیزم برای تعیین سرنوشت در مطابقت با قانون اساسی قرار داشت را به جعل و تقلب متهم کرد. اما دشواری کار و مسألۀ بنیادی و اساسی کجاست؟ به لحاظ عقلی و منطقی، امکان چند حکومت؛ حکومت منتخب که با رأی مردم در حال انجام وظایف حکومت و امور کشورداری است، حکومت منتخب همه شمول خود خوانده عبدالله عبدالله به احکام و انتصاب والیان ولایات مختلف مشغول و مصروف است و حکومت امارت اسلامی طالبانی که در گوشه و کنار این سرزمین اعلام موجودیت میکند، نه امکان پذیر است و عملیاتی شدن آن جزء محالات هستند، اما خود تهدید به آنارشیست سیاسی در جامعۀ افغانی و تهدید برای فرایند تحقق صلح پایدار با گروه طالبان در افغانستان است. گروه طالبان که همیشه در صدد ضربه زن به دولت و شهروندان جامعۀ افغانی بودند و در این زمینۀ از هیچ گونه تلاش برای تحقق اهداف و انگیزههای خویش و برای دستیابی به قدرت سیاسی و تسلط بر منابع طبیعی و انسانی از مخوفترین حملات و ضدانسانیترین اقدامات را علیه نیروهای امنیتی و دفاعی و شهروندان ملکی، مکاتب و دانشگاههای این کشور لحظۀ درنگ و دریغ نکرده است. حال که در مرحلۀ حساس از موافقتنامه کاهش خشونت با گروه طالبان قرار داریم، نباید این فرصت مهم و حیاتی که با سرنوشت جمعی و حیات انسانی جامعۀ افغانی گره خورده اند، با خودخواهی و زیاده طلبی و تأمین منافع شخصی و خانوادگی، یک بار دیگر کشور را در لبۀ پرتگاه سقوط قرار دهیم و همه باید این پروسۀ استقرارصلح با گروه طالبان را که آرزوی دیرینه و گم شدۀ هر شهروند افغانی است را قربانی خودخواهیهای سیاستورزی نادرست خویش نسازیم. آیا زمانی آن فرا نرسیده که یکبار دیگر گذشتۀ سیاه و ننگین عمل سیاستمداران و دولتمردان خودکامه و مستبد را مورد تحلیل و ارزیابی قرارداده و نقد کنیم؟ آیا از نکبتباری و سراسر ستم روا داشته شدۀ یک قوم خاص برسایر اقوام و همچنان از حقکُشی گذشتۀ خویش درس عبرت بگیریم؟ و آیندۀ این سرزمین را چرا باید برای آیندگان تیره و تار ترسیم و تصویر کنیم؟ بنابراین، نگذاریم بار دیگر کشور افغانستان، آوردگاه جنگهای نیابتی همسایگان و بازیگران بین المللی برای دستیابی به مقاصد شوم و سیاسیشان قرار بدهند و جامعۀ افغانی و شهروندان این سرزمین را بیش از این مورد سوء استفاده و ابزار سرکوبی برای مخالفان سیاسی خویش قرار ندهد.

دیدگاه شما