صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

جدال ناتمام گفت‌وگوهای صلح باطالبان

-

جدال ناتمام گفت‌وگوهای صلح باطالبان

جریان گفتمان استقرارصلح با گروه طالبان در جامعۀ افغانی، بیش از یک سال است که توسط زلمیخلیلزاد نماینده خاص ایالات متحده آمریکا در امور صلح افغانستان، به صورت مستقیم در دوحه قطر، مسکو و اسلام آباد پاکستان ادامه دارد، اما در آخرین اظهار نظر آقای خلیلزاد در مورد پروسۀ گفتوگوهای صلح این گونه تحلیل و ارزیابی میشد که هیچگونه توافق با گروه طالبان صورت نگرفته و در ضمن گفتوگوها به پیشرفتهای قابل توجه نرسیده است. به عبارت دیگر، گفتوگوهای تحقق صلح با گروه طالبان در جامعۀ افغانی خسته از جنگ، منازعه و خشونت، چنان سرنوشت مبهم و پیچیدهای به خویش گرفته است، که گویا امکان این که هرگونه گفتمان پروسۀ استقرارصلح را عملاً به بست و انسداد سیاسی و به حد امتناع منطقی رسانده است. بنابراین، فرایند استقرارصلح باگروه طالبان، از همان ابتدایی امر بر بنیادهای اضطرار و از سر درماندگی و عبور از بحران سیاسی و اجتماعی موجود، از سوی سیاستمداران داخلی و بازیگران بین المللی، به صورت درست، دقیق، مبتنی بر ارزشهای نظام سیاسی دموکراتیک و احترام به کرامت انسانی و واقعیتهای موجود جامعۀ افغانی تحلیل جامع و ارزیابی عقلانی و منطقی بنیاد نهاده نشده بود. زیرا نتیجه و برایند منطقی چنان، گفتوگوها و فرضیات نادرست و ناسنجیده در باب تحقق صلح باگروه طالبان، به صورت طبیعی آن چیزی است که این روزها شاهد آسیبپذیری آن تصمیمات غلط و نابخردانه هستیم، که تاوان جبران ناپذیر و سنگینی بر نیروهای امنیتی و دفاعی کشور و شهروندان ملکی این سرزمین به ارمغان آورده است. و اما مسألۀ کور و گره مشکلات بنیادین و اساسی کار کجاست؟ زیرا اجمالاً میتوان گفت که: استنتاج و خروجی این گفتوگوهای استقرارصلح باگروه طالبان، یک مطلب را واضح و آشکار ساخت و آن اینکه: نه تنها مواضع سیاسی گروه تروریستی طالبان را تضعیف نکرده است، بلکه مشروعیت بین المللی به آن جنایات جنگی علیه دولت و مردم افغانستان بخشیده است. اگر جامعۀ جهانی، سازمانهای منطقهای و بین المللی، همسایگان، همکاران و هم پیمانان استراتیژیک دولت و مردم افغانستان، در امر مبارزه، ریشه کنی و سرنگونی گروه تروریستی طالبان و سایر گروههای افراطی و اسلامگرا که برای حیات جمعی  منطقه و جهان یک خطر جدی و بالقوۀ به حساب میآید و اگر کنشگران سیاسی در رفتار و گفتار خویش صادق هستند، باید در اولین اقدام فوری، انسانی و حیات جمعی جوامع بشری، به صورت عام و جامعۀ افغانی به صورت خاص، طرح حیات بخش استقرارصلح پایدار را به صورت درست، منطقی و عقلانی و نقطۀ پایان جنگ، منازعه و خشونت و به عنوان یک اولویت انسانی در جامعۀ افغانی به منصۀ ظهور برساند. اما مسأله این است، که بعد از موافقت نامۀ سیاسی «بُن» تصورات غالب و بارقههای امید به جامعۀ افغانی خسته از چندین دهه جنگ ویرانگر و خونین داخلی، این گمانه را تشدید میکرد که دیگر، جامعۀ افغانستان آوردگاه، جنگ، منازعه و خشونت گروههای تروریستی طالبان و سایر گروههای افراطی و همچنان درگیری تنشهای قومیو قدرت سیاسی داخلی نخواهد شد، اما متأسفانه قضایا کاملاً برعکس شد. زیرا هر چه از بازۀ زمانی موافقتنامه سیاسی «بُن» آلمان 2001 فاصله میگیریم، نظم سیاسی نوین که در فیصلۀ بُن آلمان شکل گرفت، نظام نوپای سیاسی مبتنی بر ارزشهای دموکراسی، قانون اساسی، جمهوریت نظام سیاسی، نظام انتخاباتی، تأمین حقوق شهروندی، حقوقبشر و آزادیهای اساسی اتباع، حقوق زنان، آزادی عقیده و بیان، آزادی مطبوعات و رسانهها و سایر آزادیهای مندرج در قانون اساسی کشور، هر روز آسیبپذیرتر میشود و با گفتوگوهای استقرارصلح با گروه طالبان، مرگ حتمیسیاسی، این ارزشهای انسانی و مدنی نزدیکتر میشوند. بند بند موافقتنامۀهای سیاسی بُن آلمان، آنقدر سست و لرزان بودند که در اولین روزهای نشست سیاسی، بُن آلمان پس لرزههای آن احساس میشد و صدای مخالفت جنرال عبدالرشید دوستم رهبر جنبش ملی افغانستان به نشانه اعتراض به ناعادلانه بودن و نادیده گرفتن مشارکت قوم اُزبیک در تصمیمگیری نظام سیاسی و اجتماعی برای جامعۀ افغانی، نشست سیاسی سیاستمداران داخلی و بین المللی بُن آلمان را به صدا در آورد و تا جایی که دوستم این نشست سرنوشتساز سیاسی «بُن» را تحریم کرد. در یادداشت قبلی به فرایند شکلگیری استقرارصلح در جامعۀ افغانستان از زمان آغاز آن در سال 1380 تا حال، سه مرحله را پشت سر گذاشته است، مرحله اول یعنی مرحله عدم قطعیت میباشد، بنابراین، مرحله اول فرایند تکوین استقرارصلح در جامعۀ افغانستان با گروه طالبان، یک مرحله عدم وضاحت بین بازیگران ملی و بین المللی در مورد نحوۀ برخورد با طالبان بوده است که به تفصیل توضیح داده شد. مرحله دوم: رویکرد دوجانبه؛ مذاکرات سیاسی سطح بالا و تلاشهای ادغام مجدد سطح پایین میباشد، که در این جستار به آن پرداخته میشود.
گفتار اول: تغییر سیاست واشنگتن نسبت به استقرارصلح با گروه طالبان؛
پایان آشفته و عدم وضاحت مرحلۀ اول و عدم قطعیت نسبت به فرایند شکل استقرارصلح باگروه طالبان دو موضوع مهم را برجسته کرد: نیاز به مالکیت فرایند صلح توسط افغانستان و راهبرد تلاشهای نظامی هماهنگ و برنامههای غیرنظامیتمویل شده. مرحله دوم: رویکرد دوجانبه؛ مذاکرات سیاسی سطح بالا و تلاشهای ادغام مجدد سطح پایین میباشد. بنابراین، تا اوایل سال 1387، دولت افغانستان و ایالات متحده آمریکا بر سر فرایند استقرارصلح تحت مالکیت افغانستان و هم چنین سه اصل خط قرمز توافق کردند: محکومیت خشونت توسط شورشیان، احترام به قانون اساسی و قطع روابط با گروههای تروریستی مانند القاعده، این سه اصل، سیاست اولیه عدم مذاکره ایالات متحده آمریکا با تروریستها را به سیاست مذاکره احتمالی تبدیل کرد. دولت جدید ایالات متحده آمریکا به رهبری باراک اوباما، با دسته بندی طالبان به طالبان خوب و طالبان بد، سیاست واشنگتن را تغییر داد. نیاز به یک رویکرد دو جانبه ادغام مجدد در سطح پایین و مصالحه سیاسی در سطح بالا، موجب سه کار شد: 1- تصویب برنامه صلح و ادغام مجدد افغانستان، 2- تشکیل جرگه مشورتی صلح و 3- ایجاد شورای عالی صلح در سال 1389. بنابراین، در این مرحله از روند شکل گیری استقرارصلح با گروه طالبان، نه تنها نسبت به مرحله اول عدم قطعیت، تحقق صلح پیشرفت و توفیق نداشته است بلکه نشانههای دیگری در سیاست صلح سازی ایالان متحده آمریکا در جامعۀ افغانی، در افغانستان در حال شکلگیری میباشد. زیرا از یک طرف تعیین خطوط قرمز مانند احترام به قانون اساسی و محکومیت گروه تروریستی طالبان و قطع روابط با گروههای تروریستی، از سوی دیگر، تقسیم بندی گروه طالبان به طالبان خوب و طالبان بد، پرده از سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا نسبت به استقرارصلح در جامعۀ افغانی بر میدارد و آن این که: همزمانی و جمع میان قانون اساسی و سایر خطوط تعیین شده با تقسیم بندی طالبان قابل جمع و سازگاری نیست، معنای چنان سیاست یعنی عدم استقرارصلح باگروه طالبان را در اذهان و افکار عمومیتشدید میکنند. و اما دشواری مسآله در کجاست؟ آیا ماهیت گروه تروریستی طالبان تغییر کرده است؟ آیا ایالات متحده آمریکا نسبت به تعهدات خویش در قبال تروریزم، دولت و ملت افغانستان تغییر کرده است؟ هدف از تقسیم بندی گروه تروریستی طالبان، به طالبان خوب و طالبان بد میتواند فرایند استقرارصلح با گروه طالبان را تسهیل و تسریع بخشد؟ این سؤالات و ابهامات زمانی این گمانه را تشدید میکند که زلمیخلیلزاد نماینده خاص آمریکا در امور صلح افغانستان، بیش از یک سال است به صورت مستقیم و مداوم با گروه طالبان در غیب و عدم حضور دولت و مردم افغانستان پروسۀ استقرارصلح را به عنوان یک پروژه سیاسی و برگ برندگی در سیاست خارجی آمریکا پیگری و دنبال میکند این در حالی است که عملاً  این سیاست دوگانه ایالات متحده آمریکا نسبت به استقرارصلح با گروه طالبان در جامعۀ افغانی به بستهای سیاسی و به حد امتناع منطقی رسیده است. باید صادقانه اعتراف کرد که: سیاست صلح سازی ایالات متحده آمریکا با گروه تروریستی طالبان در جامعۀ افغانی، با شکست قطعی و سیاسی به سر انجام و فرجام خویش رسیده است، زیرا این دالها و نشانهها هم در بیانیههای رهبران طالبان به وضاحت تمام دیده میشود و هم در آخرین اظهارات زلمیخلیلزاد که در کابل بیان داشته است، پرده از شکست و انسداد سیاسی برداشته است.
گفتار دوم: ادغام مجدد؛ مسیر درست یا ایحاد بن بست جدید با گروه طالبان؟
به صورت کلی، دولت افغانستان برای ایجاد یک فرایند صلح تحت مالکیت و رهبری افغانستان برنامه صلح و ادغام مجدد را در جوزا 1389 آغاز کرد، این برنامه شامل دبیرخانه مشترک برنامه استقرارصلح و ادغام مجدد و کمیتههای تحقق صلح و ادغام مجدد ولایتی بود. دبیرخانه مشترک متشکل از وزارتهای امور داخله، وزارت دفاع ملی، وزارت احیا و انکشاف دهات، اداره مستقل ازگانهای محلی و آیساف به عنوان اعضای دبیرخانه بود و رهبری آن را محمد معصوم استانکزی به عهده داشت. درسطح کلان، این برنامه موظف به سازمان دهی تلاشهای ادغام مجدد با ابعاد سیاسی و در سطح ولایتی، موظف به تماس، میانجیگری اختلافات و حل شکایات بود. آیساف نیز در سال 1388 واحد ادغام مجدد نیرو را برای تسهیل همکاری آیساف با برنامه صلح و ادغام مجدد، آغاز کرد. برنامه استقرارصلح و ادغام مجدد یک برنامه آموزشی در مورد نظارت، میانجیگری و حل شکایات را برای آموزش و استفاده از فعالان حرفهای حل شکایات و نیز میانجیها در سطح ملی و ولایتی، آغاز کرد. این برنامه توسط مؤسسه آموزش و تحقیق برای صلح که قبلاً به عنوان مؤسسه همکاری برای صلح و همبستگی شناخته میشد، سازمان دهی و برگزارشد، هدف مؤسسه آموزش و تحقیق برای صلح آموزش میانجیها و متخصصان حل شکایت بود.(صدر،1396، 16) بنابراین، اگر به تحلیل و ماهیت چنان راهکارهای عملی این راه حل ادغام مجدد، به صورت دقیق، منطقی و از منظر عقلانیت سیاسی به قضایا نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد، که ماحصل و خروجی چنان ادغام مجدد، مسیر درست و رسیدن به استقرارصلح  با گروه طالبان را نه پیموده است. زیرا این راهکارها و ادغام مجدد، زمانی میتواند عملیاتی و منتج به استنتاج استقرارصلح باگروه طالبان، در جامعۀ افغانی شود، که از پشتوانۀ ارادۀ سیاسی قوی و اجماع ملی همۀ سیاستمداران و دولتمردان داخلی و بازیگران بین المللی صورت گرفته باشد، در حالی که مسأله از این قرار نیست و نهایتاً بر فربهی ادغام مجدد افزوده میشود و انرژی و زمان بیشتری را از دولت و مردم جامعۀ افغانستان میگیرند. به عبارت دیگر، ادغام مجدد و تشکیل کمیتههای متفاوت و مختلف مصالحه ملی استقرارصلح با گروه طالبان، به رهبری و مالکیت دولت افغانستان، نه تنها مسیر تحقق صلح را هموار نکردند، بلکه بن بستها و موانع سیاسی را نیز در این مسیر نادرست ایجاد کردند، زیرا نه ارادۀ مستحکم برای تحقق صلح وجود داشت و نه مسیری را که انتخاب کردند درست بود، به صورت طبیعی فرایند تکوین و شکل گیری استقرارصلح خود به خود به منجر به شکست میشد که در عمل هم اینگونه اتفاق افتاد. بنابراین، همان مسیرهای ناسنجیده و بدون در نظرداشت مصالح و منافع کلان سیاسی و ملی جامعۀ افغانی که تحت عنوان گفتمان پروسۀ استقرارصلح در گذشته جریان داشت، اکنون دقیقاً همان پروسۀ ناسنجیده و نابخردانه استقرارصلح با طالبان را زلمیخلیلزاد و سایر رهبران جهادی، احزاب و جریانهای سیاسی مخالف دولت و مردم به پیش میبرند که اینک به پایان و آخرین استگاه بن بست سیاسی آن استقرارصلح خیالی و موهوم و طالبانی، که زلمیخلیلزاد ترسیم و تصویر کرده بود رسیده ایم، این هم برایند و سرنوشت غم انگیز صلح در جامعۀ افغانی است.

دیدگاه شما