صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

اتحاد شوم دموکراسی و کاریزما

-

اتحاد شوم دموکراسی و کاریزما

 نویسنده: والدن بیلو
مترجم: سخی خالد
در همین حال تحلیل ها حاکی از آن است که رابطه میان رأیدهنده و مردان اقتدارگرا یک‏طرفه است، در واقع هر کسی که در سالهای اخیر ناظر سیاستهای اغواگرایانهی این دو کشور بوده، حتما از چگونگیِ همدلی و رابطهی سازندهی دوجانبه میان مردان اقتدارگرا و مردم آگاه هستند.
از دید دیگر کارشناسان، مودی و دوترته واقعاً صاحب دستاورد هستند که توانستهاند از مشکلات که حریفان به رُخ شان میکشند، بیخیال عبور کنند. به گونهی مثال در مورد مودی رأیدهندگان گفتهاند که از کمپاین او در جهت ساخت و ساز دستشویی برای هر خانواده، حمایت مالی از خانوادههای فقیر و برنامهی توزیع 6000 روپیه هندی در سال برای دهقانان به عنوان مدد معاش قدردانی میکنند.
این سود رسانیهای مادی هرگز نمیتواند صدور فرمانهای نامحدود [و فراقانونی] را توجیه کند. سیاست در هند و فیلیپین امروز قابل حساب و کتاب نیست تا در یک زمینه مشخص بتوان آن را به گونهی جامع تعریف کرد. تهیه و تمهید خدمات و کالاها، وظیفهی اولیهی حکومت در یک دموکراسی است اما چیزی که فعلاً در هر دو کشور اتفاق میافتد همانند یک زمینلرزهی سیاسی است، یک تحول دگرگونه در ابعاد وسیع، یک پیکربندیِ بنیادی در سیاست است.

عصر سیاست کاریزماتیک
از پیامد این دگرگونیِ وسیع، نارضایتی گستردهای نطفه گرفته است که در واقع میتواند عامل تحولات بزرگ نیز باشد. 
نارضایتی شهروندان، یکی از مؤلفههای سیستم لیبرال دموکراسی است که ناشی از ناکامی سیاستمداران در کار عمل کردن به وعدههای شان میباشد. پنکاج میشرا مینویسد: «هند، به شکل عجیب و غریبی یک جامعهی نابرابر است. اکثریت هندیها، مجبور شدهاند که در سیاهچالهی عمیق ایدهآل خوشایند دموکراتیک و واقعیت فلاکتزدهی غیردموکراتیک، احساس درماندگی، استیصال، حقارت، فرومایگی، نارسایی و افسوس کنند. عامل این شکست و حقارت کسانی هستند که در وضعیت مطلوبتری نسبت به آنان به سر میبرند، آن هم در سلسله مراتبی شدیداً انعطافناپذیر.» این توصیف وضعیت فیلیپین قرن 21 نیز میتواند باشد، به اضافه بیمیلی دولتی که ظرفیت انجام آنچه را که توماس هابز به عنوان وظیفهی رییس دولت یعنی پاسبانی از جان و مال شهروندان یاد میکند، ندارد.
امروزه، در این کشورها یک شکاف عمیق میان شهروندان دل‏سرد و شخصیتهای سیاسی شکل گرفته است. این مساله، در مورد مودی بیشتر صدق میکند، کسی که ظرفیت بزرگی را به دلیل دستیابی به یک ایدئولوژیِ تهاجمی اما پرادعا در راستای تحقق ملیگرایی فرسوده به کار گرفته است که نتیجهی آن چیزی نیست جز جریحهدار کردن احساسات، غرور، ناامیدیِ عمیق و نابودی رویاهای ماندگار ملی.
دوترته، همچنان راه خودش را میرود. این شخصیتی پرطرفدار مردم را غافلگیر کرده است. تنها امتیازی که دوترته داراست و او را قادر میکند این است که او در وقت نیاز به سرعت با جامعه همراه میشود، به خصوص با هیجانات زودگذر طبقات متوسط تا به زیرکی وضعیت آشفته را تلطیف کند.
اعتمادی میان شخصیتهای قدرتمند و مردم شکل گرفته است که بهترین توصیف آن میتواند ابزاری باشد که به وسیلهی آن شخصیتهای کاریزماتیک دموکراسی را ویران میکند. در این جا نیاز است که به ماکس ویبر، یک جامعه شناس بزرگ اشاره کنیم. کسی که صلاحیت کاریزماتیک و قانونی را به مثابهی یک پروسهی سیال دورانی که بهتر از صلاحیت «منطقی-حقوقی» و «سنتی» است، توصیف کرد.
سیاست کاریزماتیک از تضاد میان ساختارهای مرجع سنتی که مرجع مشروعیت نابرابری و بیعدالتی است و نظم عقلانی-منطقی و آرمانی بر اساس اصول دموکراسی، عدالت و برابری، بهره میبرد. آرونداتی روی، در مورد اقدام مودی مینویسد: «هند، در عمل نه سیکولار بوده و نه سوسیالیست. همواره به عنوان یک دولت هندوی بلندمرتبهتر از «کاست» عمل کرده است. سیکولاریسم، هرچند در ظاهر [و توهمآور]، ممکن تحقق یافته باشد، اما این تصور خلسهآور شاید تنها چیزی بود که در هند داشتیم. این تظاهر بزرگترین چیزی بود که داشیتم... ما دیر دانستیم، خیلی دیر که این چیز ظاهری را گرامی بداریم. حداقل یک تظاهر نجیب به یاد مان خواهد ماند.»
سیاست کاریزماتیک، دموکراسی نیست، بلکه اولین قطرهای است که به آبهای آزاد میریزد تا این که کاریزمای رهبر به مثابهی قانون، طرزالعمل و پروسه پذیرفته شود و در نهایت به منبع جدید اقتدار و مشروعیت مبدل میشود.
چیزی که باید روی آن تأکید شود این است که کاریزما یک مشخصهی ذهنی فردی نیست، چنانچه قبلاً توضیح داده شد، این یک «آفرینش اجتماعی» است، یک عمارت مشترک. ویبر میگوید: «صاحب کاریزما کاری انجام میدهد که مناسب حال و احوالش باشد و این عمل به تمکین و فرمان برداری نیاز دارد. ادعای انسان کاریزماتیک نادیده گرفته میشود اگر فرمانش جدی گرفته نشود. اگر به فرمانش تمکین شود، او ارباب شان میشود؛ بنابراین میداند که چگونه خود را بشناساند.»
برعلاوه، کاریزما صرفاً در یک اقلیم اجتماعی منفعل و آماده دارای کارکرد مؤثر است، جایی که از خدمات معمولی دولت با هیاهوهای بسیار استقبال میشود. جورج اوریل بر تاریخگرایی کاریزما تأکید کرد، وقتی نوشت که رهبران فاشیست «صرفاً زمانی به صحنه میآیند که به لحاظ روانی به وجود آنان احساس نیاز شود.»

سیاست کاریزماتیک و موارد دیگر
مشروعیت کاریزماتیک خشن و نامهربان است. همواره به تمرکز قدرت در دست فرد کاریزماتیک میانجامد و به همان اندازه نگران کننده است. ظهور آن با تفرقه ‏افگنی همراه بوده است. دستیابی به انسجام جامعه وابسته به محروم کردن یا خنثی کردن اقلیتهاست؛ در فیلیپین، مصرفکنندگان موادمخدر، سیاستمداران لیبرال و کمونیستها و در هند، مسلمانان، مسیحیان، روشنفکران غربی و مارکسیستها در اقلیت هستند. همان گونه که رویداد هند آشکار میکند، برای رهبر و پیروانش کار ناممکن و زیاد هزینه بردار نیست که این اقلیتها را به عنوان «دشمنان مردم» معرفی کنند.
سیاست کاریزماتیک به مثابهی سیاست دموکراتیک و اقتدارگرا
یکی از شاخصههای کلیدی سیاست کاریزماتیک، اقتدارگرایی و در عین حال ظاهراً دموکراتیک بودن آن است. بگذارید دیالکتیک دموکراسی را در مفهوم اقتدارگرایی امروزی توضیح دهم.
از یک سو، پیروان منتقد قابلیت تطمیع شدن را دارند، تا جایی که آمادهاند با چیزهایی که واقعاً طبق میل شان نیست، اعلان رضایت کنند و به هر میزانی که به رهبر رضایت داشته باشند، از امتیازات گزافتر برخوردار میشوند.
از جانب دیگر، به وسیلهی دستاندازی در روند انتخابات، برقراری رابطهی مستقیم با تودهها در جریان مبارزات انتخاباتی و آمادهسازی آنان برای رأی دادن به این رهبران، مشروعیت رهبران اقتدارگرا تأمین میشود. البته به هر میزانی که در جریان کمپاین کنترل کمتر اعمال شود و روند آزادانهتر و خودجوشتر باشد، مشروعیت گستردهتری که احتمالاً به قدرت متمرکزتر خواهد انجامید، کسب میشود. هند و فیلیپین، انتخابات آزاد را پشت سر گذاشتهاند که این سبب مشروعیت بیشتر و در نتیجه تمرکز شدیدتر قدرت در دست شخصیتهای اقتدارگرای میشود که تمایل دارند لیبرال دموکراسیِ پسا جنگ دوم جهانی را دوپاره کنند و شهروندان تابع خودشان را به سمت یک دورهی خطرناکِ جدید رهبری میکنند.
در اوایل و در اوج قدرت، رهبران محافظهکار، امکان دارد از روند انتخابات آزاد و عادلانه به هدف کسب مشروعیت استفاده کنند، اما غریزهی اقتدارگرای شان مانع آنان میشوند. هنگامی که امیت شاه با افتخار یادآوری کرد که BJP قدرت سیاسی را تا 50 سال آینده در دست خواهند داشت، منظورش صرفاً تثبیت قدرت به روش دموکراتیک نبود؛ این نیز باید امکانپذیر باشد.
امید است که موجِ خروشان مخالفت در برابر مودی و شاه، سرآغاز جنبشی شود که اقتدارگرایی را از بیخ ویران کند و فقط میتوان امیدوار بود که تودههای معترض در فیلیپین به جنبش بیافتند تا بلندپروازیهای دوترته را قبل از رسیدن به وضعیت دیکتاتوری که بازگشت از آن حالت امکانپذیر نیست، متوقف کنند.

دیدگاه شما