صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۱ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

طرح کاهش خشونت، بستری برای جنگ بهاری

-

طرح کاهش خشونت، بستری برای جنگ بهاری

افغانستان با توجه محیط کوهستانی و اقلیم غیرثابت آن برای جنگهای گوریلایی در تمام فصول به صورت یکسان امکانپذیر نیست. طی هجده سال گذشته که طالبان و سایر گروههای تروریستی درگیر نبرد با نیروهای بینالمللی و نظامیان افغانستان بودهاند بهصورت فصلی به جنگهای خود ادامه دادهاند. طی سالهای گذشته میزان حملات گروههای تروریستی در فصول بهار، تابستان و خزان نسبت به فصل زمستان بیشتر بوده است. از آنجاییکه گروههای تروریستی نمیتوانند بهصورت جبههای به نبرد ادامه دهند، آنها از تاکتیکهای نبرد گوریلایی استفاده مینمایند که شامل کمین، حمله غافلگیرانه، جنگوگریز و خسته ساختن حریف میشود. برای این تاکتیکها فصل زمستان در بسیاری ولایات افغانستان نامناسب به نظر میرسد زیرا سرمای شدید توأم با برف این فرصت را از تروریستها میگیرد که آنها به کمین و اختفا در این مناطق بپردازند. از همین رو طی سالهای گذشته حملات تروریستی در فصل زمستان کاهش پیدا مینمود. طالبان و سایر گروههای تروریستی در این مدتی که میزان حملات خود را کاهش میدادند، اغلبا به پناهگاه اصلی خود در مناطق مرزی و قبایلی پاکستان میرفتند تا در آنجا ازیکطرف خستگیهای ناشی از چند ماه جنگ را برطرف کنند و از طرف دیگر برای بهار سال بعدی آمادگی بگیرند و تاکتیکهای جدیدی که توسط رهبرانشان دیکته میشود استفاده نمایند. اکنون طالبان پس از ماهها مذاکره با آمریکا به نتیجه مطلوب نرسیدهاند و حتی حاضر نشدهاند که با دولت افغانستان گفتگو نمایند. ازآنجاییکه افکار عمومی داخلی و قدرتهای دخیل در منازعه افغانستان خواهان برقراری آتشبس در افغانستان هستند، طالبان مجبور شدهاند که در قبال این خواست عمومی داخلی و بینالمللی به ترفندی کاهش خشونت روی بیاورد تا خود را به نحوی در قبال افکار عمومی پاسخگو نشان دهد. اکنون پرسش این است که چرا طالبان نمیخواهند آتشبس را بپذیرند و هدف آنها از پذیرش کاهش خشونت چیست؟
برای یافتن پاسخ به این پرسش لازم است که ماهیت آتشبس و کاهش خشونت و تفاوت آنها روشن شود و سپس به ابعاد پیامدهای کاهش خشونت پرداخته شود.
آنچه از تجربه تاریخی بشر برمیآید که جنگها نمیتواند برای همیشه دوام داشته باشد. درصورتیکه یک جناح بتواند در جنگ به پیروزی دست پیدا کند، آن جناح نظم سیاسی-اجتماعی را بر اساس جهانبینی و منافع خود ترسیم خواهد کرد اما هرگاه دو طرف قادر به شکست یکدیگر نباشند، آنها مجبور میشوند که به نحوی وجود همدیگر را بهصورت انکارناپذیر تأیید نموده و به دنبال توافق و سازش باشند. تغییر وضعیت از حالت جنگی به صلح پایدار و حل اختلافات میان دو جناح درگیر در یک منازعه مستلزم آن است که فرایندی طی شود تا زمینه برقراری صلح فراهم شود. طرفهای درگیر برای اینکه حسن نیت و تمایل خود را برای برقراری صلح نشان دهد اولین اقدامی که میکند پذیرش آتشبس است. آتشبس به فرایندی گفته میشود که طی آنها طرفهای درگیر منازعه معمولاً برای مدت معین در عین آمادگی جنگی دست از جنگ برمیدارند تا راهحل پایدار برای ختم خشونتها پیدا شود. در جریانی که میان طرفهای درگیر جنگ، آتشبس برقرار میشود، آنها با وساطت یک کشور یا سازمان بینالمللی به گفتگو میپردازند تا نقاط اختلافی خود را با همدیگر شریک ساخته و برای آنها راهحل پیدا کنند. علاوه بر مسأله گفتگو در جریان آتشبس مسأله نشان دادن حسن نیت از قبیل آزادسازی زندانیان و اجازه دسترسی مردم نیازمند به کمکهای فوری نیز مدنظر قرار میگیرد. تجربه تاریخی کشورهای پر منازعه مخصوصاً خاورمیانه نشان داده است که برقراری آتشبس توانسته است زمینه صلح پایدار یا حداقل تشدید تلاشهای صلح خواهانه را در پی داشته باشد؛ اما مفهوم کاهش خشونت پدیده مبهم و درعینحال تفسیر بردار است. در هیچ منازعهای قاعده خاص وجود ندارد که در آن بهطور روزانه یا ماهانه میزان حملات، تلفات و خسارات را تعیین نماید. حملات طالبان طی هجده سال گذشته از فراز و فرود برخوردار بوده است و هیچ قاعدهای وجود نداشته است که مقرر بدارد که طالبان روزانه به کدام میزان نظامیان و غیرنظامیان را در افغانستان به قتل می رسانند. در نبود یک مکانیسم و قاعده مشخص نمیتوان بهصورت ملموس از کاهش خشونت مفهومی را استنباط نمود تا بر اساس آن بتوان میزان دوری یا نزدیکی برقراری صلح را در کشور سنجش نمود. بنابراین کاهش خشونت در راستای برقراری صلح در کشور نمیتواند مؤثر واقع شود زیرا آنقدر مبهم و پیچیده است که هیچ محدودیتی برای طالبان وضع نمیکند تا دست از اقدامات تروریستی بردارند. اگر منظور از کاهش خشونت ده حمله انتحاری بهجای بیست حمله انتحاری است، بازهم خشونت در کشور وجود خواهد داشت زیرا هر حمله مسلحانه موجب کشتار مردم افغانستان و نابودی زیرساختهای کشور میشود چه کم چه زیاد. اگر منظور از کاهش خشونت استفاده از سلاح سبک مانند کلاشنیکوف و نارنجک بهجای هاوان و حملات انتحاری باشد، بازهم کشتار مردم و نابودی اموال عمومی نتیجه کار خواهد بود.
درنتیجه میتوان گفت کاهش خشونت درروند گفتگوهای صلح صرفاً فرار از فشار افکار عمومی برای پذیرش آتشبس است و مهمترین اهدافی را که طالبان از کاربرد کلمه کاهش خشونت به دنبال آن هستند، قرار ذیل خواهد بود؛
الف- چانهزنی با آمریکا: طالبان طی هجده سال گذشته به این باور رسیدهاند که مهمترین مانع آنها درراه اشغال شهرهای افغانستان، آمریکا است که نمیتوان ازلحاظ نظامی بر آن غلبه نمود. از همین رو طالبان بارها با آمریکا مذاکره کرده و هر نوع گفتگو با دولت افغانستان را رد نمودهاند. اکنونکه گفتگوهای صلح میان طالبان و آمریکا جریان دارد، طالبان میتوانند از مسأله کاهش خشونت در مذاکرات بهعنوان اهرم فشار استفاده نمایند تا آمریکا حاضر شود امتیازات بیشتری به طالبان تعلق گیرد. طالبان با این کار به نحوی خود را در قبال حملات تروریستی و بمبگذاری که اعضای آن گروه انجام میدهند، تبرئه میکند زیرا آنها متعهد به کاهش خشونت شدهاند نه آتشبس. هرگاه روند گفتگو میان طالبان و آمریکاییها به نحو دلخواه طالبان بهپیش برود آنها میتوانند امتیازاتی بیشتری بگیرند و هرگاه چنین نشود آنها به حملات خود تشدید خواهند بخشید.
ب- آمادگی برای جنگ بهاری: طالبان طبق معمول در زمستان از شدت حملات خود میکاهند که این امر ناشی از جبر طبیعت خشن آبوهوای افغانستان است و آنها مجبور میشوند که حملات خود را محدود بسازند یا حوزه فعالیت خود را تغییر دهند. طالبان معمولاً در فصل زمستان برای حملات بعدی خود آمادگی میگیرند و در این مدت در مورداستفاده از تاکتیکهای جدید به بحث و گفتگو میپردازند و فصل زمستان فرصتی فراهم میکند تا آنها فرماندهان و ردههای رهبری خود را مشخص کنند و کسانی که در موارد جنگی کشته یا دستگیرشدهاند در این مدت تعیین جانشین میشود.
بهطور خلاصه باید گفت کاهش خشونت صرفاً ترفندی است برای فرار از فشار مطالبه افکار عمومی برای آتشبس و گروه طالبان با مطرح کردن آن در فصل زمستان به نظر میرسد که برای حملات بهاری آمادگی میگیرند.

دیدگاه شما