صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۱۴ سرطان ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

تکثرقومی‌عامل گسست یا تحکیم ساختار‌های سیاسی و اجتماعی درافغانستان

-

تکثرقومی‌عامل گسست  یا تحکیم ساختار‌های  سیاسی و اجتماعی درافغانستان

نحوه مواجهه با مقوله تنوع قومیبسیارحائز اهمیت است شیوه برخورد با این پدیده ممکن است منجر به بروز بحران قومییا تسریع روند توسعه درکشور گردد.
آنتونی گیدنز میگوید "تنوع قومیمیتواند غنای زیادی به جوامع ببخشد" و چندقومیتی غالباً کشورها را به محیطهایی سرزنده و پویا تبدیل کند، اما ناهمگونی تاریخی، مذهبی، زبانی، فرهنگی به ویژه آشوبهای داخلی و عوامل خارجی، تنوع قومیدر افغانستان به عامل شکنندگی وضعیت اجتماعی در کشور تبدیل شده است.
رهبری سنتی برای تحکیم پایههای قدرت خود، از ارزشهای قبیلهای و قبیله برای حفاظت از ارزشهای خود، استفاده کرده است. براساس تعریف مفهوم متغیرهای الگویی تالکوت پارسونز، پنج متغیر روابط شخصی، خاصگرایی، جمع گرایی، انتساب و آمیختگی نقشها، بر روابط اجتماعی افغانستان مسلط است. چرا که جامعه افغانستان هنوز به پنج متغیر ویژه جوامع توسعهیافته ـ روابط غیرشخصی، فردگرایی، خویشتنگرایی، اکتساب و نقشهای اختصاصی دست نیافته است.
بر پایه این نظریه، در جوامع سنتی افراد یک قوم یا قبیله بر اساس شناخت و روابط شخصی دور بزرگ خود جمع میشوند و برای خود یک هویت جمعی تعریف میکنند، چرا که همه منسوب به یک قوم یا قبیله هستند.
در این حالت نقش رهبر حزبی یا مقام دولتی به عنوان سیاستمدار، ریشسفید و حتی داور منازعات درهمآمیخته است.معلول تسلط چنین سنتی بر جامعه، گسترش بیاعتمادی، ضعف نهادهای همگانی و در نتیجه کمرنگ شدن مصالح همگانی است؛ چرا که بی‌‎اعتمادی و بیزاری گروههای اجتماعی از همدیگر، مصالح پیچیده یک ملت را به مصالح ساده یک گروه و حتی یک فرد فرود میآورد. این وضعیت در افغانستان نه تنها نهادینگی ساختارهای همگانی، بلکه کل روند ملتسازی و واقعیت مفهوم ملت را به چالش کشیده است. پس واقعیت قومیت و مشکل ملتشدن چگونه حل میشود؟ آیا هویتهای قومیرا حذف کرد یا حفظ؟ برای گذار از قوممداری به شهروندمداری چه میتوان کرد؟ پاسخ این سوالها در دو بخش جستجو خواهد شد.
الف – عامل گسست و واگرایی در ساختارسیاسی :
به دلیل فقدان مدیریت سیاسی متمرکز و مسئولیت پذیر در چند قرن اخیر، شاهد ظهور یک فرهنگ پیوسته و علایق نمادین ملی نبوده ایم که تجلی روح مشترک، و بیانگر بلوغ عقلانیت مدنی ـ سیاسی در میان گروههای قومیکشور باشد. حتی عناصر هویت ساز و وحدت بخشی چون: سرزمین، پیشینه و دین مشترک هم، نتوانسته زمینه و حوزه مطمئنی را در جهت ترویج و تثبیت "هم اندیشی ملی" ایجاد کند.
بنابراین، آنچه به شکل یک بحران چند لایه در سرنوشت این کشور توالی تاریخی یافته و مبنای ناکامیآرمان ملت شدن را فراهم آورده، ریشه در سلسله بنیادهای نظری، ذهنی، فرهنگی و تاریخی دارد. محوریت تاریخی و نیرومند قومیت در ساختار قدرت سیاسی در افغانستان، ماهیت دولت را "قوممدار" کرده و این امر زمینه تعارض و واگرایی را در جامعه چندقومیکشور فراهم کرده است.چند قومیکردن تیمهای انتخاباتی ـ نامزد ریاست جمهوری و دو معاونش ـ و تعیین کردن درصدی اقوام در نهادهای دولتی و حتی ارتش و پلیس، هرچند برای جلب اعتماد اقوام صورت میگیرد، ولی در واقع، بیانگر قومیت زدگی سیاست و حکومتداری است.
دور از انتظار نیست که قومیتزدگی سیاست، لایه های مختلف دولت را فراگیرد و نوع نگاه بازیگران نسبت به پدیده های سیاسی و اجتماعی را تحت تاثیر قرار دهد.ناهمگونی قومیو توزیع نابرابر قدرت بین اقوام از عاملهای اصلی شکاف قومیاست که ، باعث سوء ظن بین "اقوام غیرحاکم" و "قوم حاکم" شده است. این سوء ظن در سالهای اخیر به صورت یک بیماری مزمن اجتماعی درآمده و در کنار عاملهای دیگر از جمله توسعهنیافتگی، ضعف مدیریت سیاسی و مداخله خارجی زمینهساز تعارض و خشونتهای اجتماعی شده است.
افغانستان را سرزمین" اقلیتها"ی قومیمینامند. تعدد قومیمبنای بسیاری از پیچیدگیهای رفتاری و پیش بینی ناپذیری تحولات اجتماعی ـ سیاسی گردیده است. اقلیمهای جداگانه، ساکنان خود را با باورها، رفتارها، الگوها، فرهنگها و نمادهای خاص و ویژگیهای اخلاقی متفاوتی پرورش داده است، این تفاوتها، به صورت جلوههایی از تعارض و ناخوشایندی در موارد ذیل تجلی پیدا کرده اند:
یک ـ احساس بیگانگی فرهنگی، عاطفی و روحی ساکنان نسبت به همدیگر، و تشدید روحیه درون گرایی قومی
دو ـ حس ناامنی و همسایه هراسی، گسترش و تداوم بی اعتمادی ناشی از عدم روابط متقابل بین قومی، کنش و واکنش در مقابل فرهنگ و ارزشهای اجتماعی محیطهای پیرامون و دفاع و واکنش غیرعقلانی در مقابل اشاعه و نفوذ آنها.
سه - شناخت ناکافی از پیوندهای تاریخی، بی نیازی از روابط اقتصادی، عدم درک منافع مشترک، سادگی ذهنی در فهم مفاهیم و منافع ملی، ضعف خرد و رهبری سیاسی، ناتمامیساختار حاکمیت ملی از جمله عواملی اند که روند گسستگی ملی را تشدید کرده است
ب- عامل تحکیم وتقویت در ساختاراجتماعی
تنوع و تکثرقومیازدیدگاه جامعه شناختی نه تنها عامل ضعف و گسست اجتماعی به حساب نمیآید بلکه میتواند یگانه عامل امتیاز، نشاط اجتماعی،پایداری وثبات اجتماعی به حساب آید. در بسیاری از کشورها ونظامهای مبتنی بر دیموکراسی یکی ازبزرگترین شاخصههای آن وجود تکثراقوام و مذاهب میباشد .
درافغانستان درحال گذار از اندیشههای پوسیده ونظامهای سنتی وفرسوده به نظام نوین ومبتنی بر "جمهوریت" و مردم سالاری و داشتن "قانون اساسی "درمقیاس کشورهای قانونمند دنیا،تکثر قومیو تنوع زبانی و مذهبی نه تنها عامل بازدارنده و واگرایی، بل عامل غنامندی و پویایی جامعه ونظام مردم سالار به حساب میآید. به جز رهبران سنتی ونسل وابسته به آنها که هنوز از اذهان تاریک واندیشههای کهنه شان آوای نژادپرستی ونفرت پراکنی دوره تاریک و تاریخ نظامهای فرسوده گذشته شنیده میشود،هر ازچند گاهی روح وذهن پاک جامعه ای واقع گرا وعدالت خواه را میآزارند، اکثریت جامعه و مردم افغانستان، به فصل جدید مبتنی بر مردم سالاری، نظام سازی تنوع اندیشهها و تکثر قومیوزبانی که معیارهای ارزش گذاری درآن متفاوت باشند ، میاندیشند.
با همه موانع و رسوبات تاریک ذهنی و ساختارهای کهنه مدیرتی، و صدها مانع دیگر مردم و نسل جدید، تحصیل کردهها و نیروهای مدافع نظام و ارزشهای دیموکراتیک به فردای بهتر و روشنتر و انسانی تر اندیشنده و در تقلای آنند که از اتهام وابسنگی به رنگ وبوی قوم گرایی و نژاد پرستی تعصبات افراطی مذهبی و قبیله سالاری و محدودیتهای زبانی و ظاهری خود را و اندیشههای خود را برهانند.دیگر محدود به آدرسهای قومی و رهبران سنتی نباشند. دیدگاه مبتنی برمعیارها و ارزشهای انسانی تنها پشتوانه مطمن برای دوره گذار از قبیله گرایی به مردم سالاری باشند و این دیگاه از جانب اذهان بیدار تمام اقوام ساکن در کشور نیز حمایت میگردد.
نتیجه:
وابستکی به اندیشهها و افکارسنتی مبتنی بر قوم گرایی و خصوصیات ظاهری وظاهرگرایی، انحراف ازتغییرات اساسی وساختاری به چالش کشیده شدن روند ملتسازی، بحران هویت ملی و کندی توسعه و نوسازی، است. مردم غیور و فرهیخته ای افغانستان که گرایش شدید به ترقی، امنیت، نظام سازی، مردم سالاری، شایسته سالاری و تغییر درساختارهای اجتماعی واقتصادی دارند و به فردای بهتر و انسانی تر، میاندیشند تا از بد نامیهای جهانی در زمینه فساد جنگ، تروریسم وسازمانهای مافیایی، بنیاد گرایی افراطی رهایی یابند و درسایه همزیستی مسالمت درقاعده وسیع نظام دیموکراتیک  و "جمهوریت"، تامین صلح وامنیت، به آرزوی تحقق ارزشهای نوین ملی، و ملت سازی دستیابند.تا برادر وار در خانه و خانواده مشترک افغانستان با درک وشناخت حقوق "شهروندی" زندگی آرام و انسانی را درکنارهم و در همکاری با همدیگر تجربه کنند.
در نهایت مردم وکلیه اقوام افغانستان به دور ازعوامل فشار درون قومی، مذهبی و زبانی همچون بسیاری از ملتهای دیگر خواهان اتحاد و همزیستی باهمیاند و تکثر وتنوع قومینیز عامل این رویکرد میباشد.

دیدگاه شما