صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

جستاری بر چیستی انتخابات و جوهر مردم‌سالاری

-

جستاری بر چیستی انتخابات و جوهر مردم‌سالاری

انتخابات از سازوکارهای سیاسی‌‌ معمول و جهانشمول در زندگی امروز ماست که به  صورت ریشهدار با مفهوم دیگری بنام دموکراسی یا مردمسالاری گره میخورد. این که انتخابات از جمله مبانی مردمسالاری است یا اصول آن میگذریم اما آنچه که از اهمیت برخوردار است، این است که این دو پدیده به عنوان مولود و میراث تاریخ سیاسی تمدنها، در ارتباط تنگاتنگ با همدیگر به سر میبرند که گفته میتوانیم عدم یکی به مثابه، عدم دیگری است. اگر پرسیده شود که چه چیزهای دموکراسی را دموکراسی میسازد؟ بدون شک گفته میتوانیم که یکی از آنها و اولین و مهمترین آنها انتخابات –عادلانه، شفاف و معیاری- است. اکثر نظریههای مدرن پیرامون دموکراسی؛ رقابتهای انتخاباتی را مؤلفه لازمی دموکراسی میخوانند، بعضی از اندیشمندان به حدی بر اهمیت انتخابات مبادرت ورزیدهاند؛ گویا این که دموکراسی یعنی انتخابات. ژوزف شومپیتر از جمله کسانی اند که دموکراسی را دربردارنده انتخاباتی میداند که در آن افراد قدرت تصمیمگیری را از طریق شرکت در رقابت بر سر رأی به دست میآورد. در طول تاریخ سیاسی جوامع بشری، به شکلی از اشکال انتخابات وجود داشته است. از انتخابات مستقیم در عصر یونان گرفته تا سیستمهای پیچیده امروزی.
پرسشی که در این نوشته مورد نظر است درباره شاکله و گونه شناسی نظامهای انتخاباتی و دموکراسی نیست، بلکه هدف ما جستاری در باره شالوده و ماهیت انتخابات و دموکراسی است و اینکه این دو دارای چه پشتوانه فکری-فلسفی است و از نگاه هستی شناختی به چه مبانی میرسد. انتخابات و دموکراسی که ما از آن سخن میگوییم در قدم اول در تفکر خود حق‌‌پندارانه بشر ریشه دارد که در بستر مدرنیته و عصر عقلگرایی به تکامل رسیده است، منشأ اکثر مکتبهای فکری چون لیبرالیسم، اومانیسم، سکولاریزم و همچنان، برابری، آزادی، حقوق بشر...  و بلاخره دموکراسی؛ همه در تفکر خود حقپندارانه بشر نهفته است. به گفته دکتر سروش بشر مدرن را میتوان با یک مشخصه بارز تعریف کرد که او همان تفکر خود حقپندارانه آن است. انسانهای قدیم، بیشتر تکلیف مدار بودند و معبودهای داشتند که خود را در برابر آنها، طبیعت و تمامی پدیدهها به نحوی مکلف و مجبور احساس میکردند، از همین لحاظ در اعصار گذشته ما شاهد انسان تکلیف مدار بودیم که در جستجوی آن بودهز تا بتواند به درستی انجام وظیفه نماید و مورد غضب و خشم صاحبان حق و خدایان قرار نگیرند. اما انسان پس از رنسانس دم از حق می-زند و خود را محور طبیعت و کائنات تصور میکند و در جای کتاب مقدس عقل خو بنیاد بشری را قرار داده و انسان را از حیث انسان بودن تعریف میکند نه از حیث بنده و مکلف بودن. در حقیقت بعد از رنسانس در دنیا جنگی در گرفته است میان حق و تکلیف که هنوز فرجامی برایش متصور نیست، پدیدۀهای چون حقوق بشر حاصل پیروزی حق بر تکلیف است اما هنوز داوری بر غلبه یکی بر دیگری زود است و حتی امروز از نرخ بهره این بازار حق فروشی ناراضیاند و تصمیم دارند تا تجارت تکلیف نمایند و اعلامیۀ را تدوین کنند تا تعین کنندۀ تکالیف برای بشر باشد.
تفکر حقپندارانه اراده انسان را ملاک داوریهای ارزشگذارانه و واقعگرایانه قرا میدهد و هر آنچه که بر مراد دل انسان باشد همان را محترم و حق میشمارد، دیوید هلد در رابطه میگوید: هر فرد انسان در ذات خودش جوهر مقدس است و امتیاز آزادی و برابر بودنش تا جای میسر است که بتواند منافع و مقاصد خود را برآورده کند و آنها را برای خودش تحقق بخشد. رویهمرفته تفکر حق پندارانه به این معنی-ایست؛ من از جهتی که انسانم، مُحق استم و حق من است که در تمام جوانب زندگی، خواست خود را لحاظ کنم و در رفتار خود، شیوه زندگی خود، باور خود تصمیمگیرنده باشم و در عملکرد خود و آنچه که به نحوی با زندگی و سرنوشت من ارتباط پیدا میکند؛ آزاد و مختار باشم و این آزادی را چیزی جز آزادی سایر انسانهای محق نمیتواند محدود کند. و انتخابات که مهمترین مؤلفه آن بشمار میرود از این طرز فکر تغذیه میشود، در این تفکر انسان از حیث انسان بودن یا انسان بماهو انسان معیاری برای خوبی و بدی، راستی و درستی است. بنا برین حق تعین سرنوشت و مختار بودن بشر و به تبع آن تأسیس حکومت که در متن دموکراسی مطرح میشود نیز از همین تفکر آب میخورد و مشروعیت خود را از توافق مردم و به اصطلاح دیگر از قرارداد اجتماعی میگیرد که امروزه در انتخابات و آراء مردمی تجلی میابد. رابرت دال دموکراسی را استوار بر حقوق میداند و میگوید: دموکراسی نظام حقوقی است و حقوق سنگ بنای اساسی روند حکومتداری دموکراتیک را تشکیل میدهد.  در حقیقت مبانی انسانشناسانه و معرفتی دموکراسی بر این نکته استوار است که انسان را به عنوان سوبژه و فاعل شناسا به رسمیت میشناسد و آن را در مقابل اعمال و رفتارش ذیحق معرفی میکند، نفس این نوع انسانشناسی دموکراسی بر سه مؤلفه بنیادی استوار است؛ توسعهخود(self-development )، تحققخود(self-realization ) و خودگردانی (self-autonomy ). به اساس این نکته، انسان به مثابه فاعل شناسا می-تواند در جهت تحقق و بازیابی خود، توسعه و تکامل خود و بلاخره در جهت خودگردانی و حاکمیت بر خود عمل بکند.
از نگاه دیگر به صورت کلی دو رویکرد نسبت به دموکراسی وجود دارد؛ رویکرد هستیشناختی و رویکرد روششناختی. از دیدگاه طرفداران رویکرد هستی شناختی هدف دموکراسی دستیابی به حقیقت است و بنیاد هستی شناسانه این رویکرد این است که دموکراسی انسان را به عنوان سوبژه و فاعل شناسا به رسمیت میشناسد و دیدگاه فرا ساختاری نسبت به دموکراسی دارد و به دموکراسی تنها با نگاه سخت-افزارانه نمیبیند، بلکه دموکراسی را مجمع از انگارههای ایدئولوژیک که دارای چارچوب تئوریک معرفتی نسبت به انسان و جامعه است میبیند. اما رویکرد روششناختی دموکراسی را به مثابه روش و نظام سیاسی برای حکومتداری خوب، معرفی میکند که با سازوکارهای چون انتخابات تحقق مییابد. همچنان زودی باربو که از طرف داران نظریه هستی شناختی دموکراسی است؛ مهمترین ویژگی دموکراسی را، اصل خودمختاری، احساس تغییر و دگرگونی، احساس نسبی بودن قدرت و اقتدار و اعتماد به عقل میداند. بدین اساس امروز جایگاه تبعه و اتباع را مفهوم شهروند و حقوق شهروندی احراز کرده است.
بنابراین انتخابات و مشارکت در تعیین سرنوشت اجتماعی، حق انسان است که ریشه در مفهوم خودمختاری بشر دارد و ذیل مفهوم مردمسالاری معنی پیدا میکند. اما موضوع مهم این است که بدانیم جایگاه این مسئله در میان ادیان چطوری است. در مسیحیت حق تعین حکومت در میان شاه و کلیسا تقسیم شده است. اما در اسلام این حق تفویضی است و در طول تکالیف شرعی و وجایب دینی قرار میگیرد، از همین لحاظ اندیشمندان مسلمان سه شأن را برای پیامبر(ص) برمیشمارند؛ شأن رسالت و پیامبری، شأن قضاوت در میان مردم و شأن حکومت. آنها بدین باورند که در ارتباط به حکومت پیامبر میتوانست با رأی خود تصمیم بگیرد و همچنان با اصحاب مشاوره کند، بدین معنی که در زمینه حکومت، اسلام همان طور که یک سلسله اختیارات را برای پیامبر تفویض کرده؛ برای سایر مسلمانان نیز تفویض کرده تا بر اساس اراده و اختیار خودشان در امور سیاسی تصمیم بگیرند. در کل موضوع حکومت در مسیحیت تقسیمشده و در اسلام تفویضی است، بدین اساس ما میتوانیم در اسلام مردمسالاری دینی را با رویکرد روشن شناختی داشته باشیم.
ابراهام لینکن میگفت دموکراسی یعنی: (حکومت مردم به وسیله مردم برای مردم.) سوال اینجاست، آیا این حکومت که گفتیم متعلق به مردم است، به وسیله مردم تحققپذیر است؟ در واقعیت امر چنین چیزی وجود ندارد. آنانی که حکم میرانند جدا از مردم و کسانی اند که حکم بر آنها رانده میشود. حاکمان یک عدهی معدودی هستند نه تمام مردم. این مطلب آشکاری است که ممکن نیست همه مردم به آن صورت که در دموکراسی یونان وجود داشت مشارکت مستقیم داشته باشد، اما این امر توسط مردم به قوه که امروز از آن بنام حکومتgovernment   یاد میکنند تفویض شده است و این دستگاه به نمایندگی از مردم به اعمال آن میپردازد. این مطلب با یادآوری این نکته ژوزف شومپیتر بیشتر روشن میگردد: «وظیفه شهروندی این است که گروهی را به عنوان نماینده خود انتخاب کنند نه اینکه بخواهند به طور مستقیم در تصمیمگیری در مسائل مختلف دخالت کنند. نتیجه اینکه، آنچه ما در نهایت از دموکراسی میتوانیم انتظار داشته باشیم چیزی است که گاهی اریستوکراسی انتخابی خوانده میشود» یعنی اینکه شهروندان اشخاصی را که برای تصمیمگیری از جانب او شایسته است، انتخاب نماید. در یک نظام دموکراسی نمایندگی همه چیز بنام مردم و برای مردم انجام میشود ولی هیچچیز مستقیماٌ توسط مردم انجام نمیگیرد، در حقیقت مردم سرچشمه همه قدرتهاست بی آنکه هیچ قدرتی را اعمال کند.  این جزی از تعریف لینکن که حکومت مردم به وسیله مردم و برای مردم است؛ نکته مبرهنِ است. در کل حکومت راندن از دو حال به دور نیست؛ یا حکومت بر مردم بوده یا حکومت برای مردم؛ اما تصور اینکه حکومت به دور از مردم یا بدون مردم باشد مطلب پوچ و محالی است. اما این نکته جای سوال دارد که واقعاً دموکراسی حکومت بر مردم است یا حکومت برای مردم؟ حکومتهای اقتدارگرا، تمامیتخواه، شاهی، دیکتاتوری، انارشی و غیره حتی ارسطوکراسی و اکلوکراسی(حکومت نخبگان) بیشتر حکومت بر مردم بوده است. حکومتهای مبتنی بر دین و تئوکراسی نه حکومت مردم بوده و نه به وسیله مردم اما برای مردم بوده است و دموکراسی حکومت مردم بر مردم است. در دموکراسی به پرسش که چند نفر حکومت میکند پاسخی داده نمیشود، قدرت دموس(مردم) نه قدرت مردم است و نه حتی اکثریت آنان بلکه بیشتر قدرت هرکس است، هر کس به همان اندازه که حق دارد تحت حکومت قرار گیرد به همان اندازه نیز حق دارد حکومت کند.

دیدگاه شما