صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۳۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

گفتگوهای بین الافغانی؛ دور هفتم مذاکرات صلح و سناریوهای احتمالی

-

گفتگوهای بین الافغانی؛  دور هفتم مذاکرات صلح و سناریوهای احتمالی

افغانستان در یک هفته گذشته شاهد حملات مرگبار تروریستی بوده است که نشانگر افزایش خشونتها در کشور است. درعینحال مذاکرات صلح در قطر در جریان است که بهصورت ناشیانه بین الافغانی خوانده میشود. حمله مرگبار در نزدیکی وزارت دفاع افغانستان، حملهبر نمازگزاران و غیرنظامیان در غزنی گواه بر این مسأله است که هنوز طالبان و سایر گروههای تروریستی آمادگی پذیرش صلح را ندارند و میخواهند با تشدید خشونتها امتیازات بیشتر کسب نمایند. در آخر هفته گذشته تعدادی از نخبگان سیاسی افغانستان راهی دوحه شدند تا در مذاکراتی شرکت کنند که از قبل میان زلمی خلیل زاد نماینده آمریکا و ملا برادر فرد شماره دوم طالبان جریان دارد. با توجه به همزمانی تشدید خشونتها در کشور و آغاز دور هفتم گفتگوهای صلح که تعبیر دیگر آن گفتگوی بین الافغانی است، پرسشی مطرح میشود که این نوع مذاکرات (بین الافغانی) بدون در نظر داشت بعد منطقهای منازعه افغانستان، میتواند پیامد قناعت بخش که زمینهساز صلح فراگیر را رقم بزند، در پی داشته باشد و در صورت منفی بودن پاسخ، سناریوهای احتمالی کدام ها خواهند بود؟
با توجه بهصورت بندی منازعه، تعدد قومیتها در کشور، موقعیت جغرافیای افغانستان در منطقه پرآشوب و فروماندگی دولت، بحث امنیت و برقراری صلح در کشور یکی از پیچیدهترین مسائل به شمار میرود که نمیتوان برای برونرفت از آن راهحل فوری تجویز نمود. در هر گوشه جهان منازعات طولانیمدت سرانجام به صلح خاتمه یافتهاند اما نتایج هرکدام با توجه به شرایط شان متفاوت بودهاند که برخی منازعات سرانجام به تجزیه کشور، اتحاد قهرآمیز، فدرالیسم و نظام سیاسی ویژه بوده است. افغانستان ازجمله کشورهایی است که تعدد هویتی و تقسیم قدرت در جامعه یک چالش اساسی به شمار میرود. کشورهای چند قومی برای فائق آمدن بر چالش تقسیم قدرت روشهای مختلفی را در پیشگرفتهاند که برخی از آن راهکارها موقتی و شکننده به نظر میرسد. شاید مطمئنترین روش، فدرالیسم یا دستکم غیر متمرکزسازی نظام سیاسی توأم با نهادینهسازی دموکراسی در کشور باشد. این دو مقوله در افغانستان فعلا اگر ناممکن نباشد فوقالعاده دشوار به نظر میرسد. علاوه بر تعدد هویتهای قومی و زبانی در کشور، عامل مهم دیگری که در روند امنیتی و سیاسی کشور بسیار تأثیرگذار است، موقعیت جغرافیایی و همجواری کشور با مناطق پرآشوب در جهان است. خاورمیانه از دیرباز کانون ناآرامی در جهان بوده است و این منطقه در معادلات فرهنگی و سیاسی کشور تأثیرگذار است. رقابتهای ایدئولوژیکی که در خاورمیانه در جریان است، مناسبات فرهنگی افغانستان را دستخوش تحول نموده است چنانکه بنیادگرایی و تروریسم دینی از مهمترین نمونههای آن است که افغانستان از نیمه دوم قرن بیستم به اینطرف با آن دستوپنجه نرم میکند. علاوه بر خاورمیانه، شبهقاره هند از زمانهای دور بر معادلات سیاسی و امنیتی افغانستان تأثیرگذار بوده است و امروزه رقابت منطقهای هند و پاکستان تأثیرگذاری شبهقاره را بر مناسبات سیاسی افغانستان بیشازپیش مشهود ساخته است. افغانستان از سال 1947 که پاکستان به استقلال دست پیدا نمود، بر بخشهای آن کشور ادعای ارضی دارد و مرزهایی را که در زمان امیر عبدالرحمان خان ترسیمشده است به رسمیت نمیشناسد. ازآنجاییکه جغرافیا از عناصر مهم دولت به شمار میرود و برای بقای یک دولت، وجود جغرافیا بهسان آب برای ماهی پنداشته میشود که در نبود آن هستی خود را است دست میدهد. پاکستان برای اینکه بتواند افغانستان را مجاب نماید تا مرزهای رسمی دو کشور را که در سطح بینالملل پذیرفتهشده است به رسمیت بشناسد. در صورتی عدم توافق میان کابل و اسلامآباد در مورد مرزهای دو کشور، موضوع دخالت پاکستان در امور افغانستان یک امر عادی خواهد بود زیرا آن کشور برای بقای خود از هیچ اقدامی فروگذار نخواهد کرد. علاوه بر این عواملی که برشمرده شد، همزمانی جنگ و صلح در کشور میتواند سناریوهای احتمالی ذیل را ترسیم نماید؛
الف- تداوم خشونت در کشور: ازآنجاییکه طالبان صرفاً برای قدرت سیاسی نمیجنگند بلکه با بخش اعظم مردم افغانستان مشکل هویتی اعم از قومی، زبانی و مذهبی دارند و این اختلافات طالبان، صرفاً با مشارکت در قدرت سیاسی حل نمیشود بلکه این شکاف تشدید خواهد شد. علاوه بر مسأله هویتی، فروماندگی دولت در افغانستان زمینه رشد جریانهای تروریستی دیگری را فراهم می نماید که حتی در صورت توافق صلح میان آمریکا و طالبان، میتوانند نطفهگذاری و نمو نمایند زیرا ظرفیتهای فرهنگی و مالی کافی در اختیار این گروهها قرار داده میشود و دولت افغانستان قادر به مهار این گروهها در نطفه نیست.
ب- جدایی رهبران از جنگجویان؛ توافق احتمالی صلح میان آمریکا و طالبان به معنای صلح فراگیر و ختم خشونتها در کشور نخواهد بود. تجربه کشورهای دیگری که با مسأله تروریسم و بنیادگرایی روبرو بودهاند نشان میدهد تا زمانی که دولت مرکزی نسبت به مخالفان خود قوی باشد، امکان شکلگیری یک محور وجود دارد اما اهداف هرکدام مختلف خواهد بود. به هراندازهای که از سطح رهبری بهسوی جنگجویان عادی طالبان نگریسته شود، به همان میزان باورمندی مذهبی و قساوت با مخالفان افزایش مییابد. رهبران طالبان مانند تمامی جریانهای سیاسی دیگر در کشور در صدد قاپیدن قدرت در کشور است درحالیکه جنگجویان ساده طالبان درصدد برقراری مدینه اسلامی در کشور هستند و میخواهند الگوی پیامبرانه نظام سیاسی را پیریزی نمایند چیزی که در عمل غیرممکن مینماید. خشونت های مصر و فلسطین نمونههای بسیار معروف بنیادگرایی مذهبی و قومی هستند که حتی در صورت توافق رسمی صلح با اسرائیل، این دولت ها نتوانستند دامن خشونتها را از کشور برچینند. هرچند رهبران سیاسی و مذاکرهکنندگان در این کشورها به منافع دست پیدا کردند، اما جنگجویان شان با اسمورسم جدید به منازعه و خشونت ادامه دادند.
ج- تحریف مسأله و به تأخیر انداختن راهحل بحران ملی: افغانستان با توجه به هویت موزاییکی که دارد در تقسیم قدرت از اواخر قرن نوزدهم به اینطرف بهشدت با چالش روبرو بوده است. وجود هویتهای مختلف خود زاینده مطالبات مختلف است، نمیتوان با تحمیل هویت جدید و یکسانسازی اجباری بر خواستههای شهروندان سرپوش گذاشت، هرچند این موضوع میتواند در کوتاهمدت باعث فروکش کردن منازعه شود اما نمیتواند ضامن ثبات ملی و توسعه پایدار در کشور باشد. زمانی در کشور صلح فراگیر برقرار خواهد شد که زمینههای بیعدالتی اجتماعی اعم از رسمی و غیررسمی برچیده شود. وجود بیعدالتی زمینهساز بازتولید منازعه در کشور است که ممکن گسترده یا محدود باشد. هرگاه دولت افغانستان با طالبان به توافق برسد، مطالبات ملی و حقوق هویتهای دیگر شاید کمی با تأخیر روبرو شود اما به معنای رفع این مطالبات نخواهد بود. علاوه بر مسأله بیعدالتی اجتماعی، عامل کلیدی دیگری که زمینهساز شورش و خشونتها در کشور به شمار میرود، ادعای ارضی بر قلمرو پاکستان است. پاکستان مانند هر دولت دیگر برای بقای خود از هیچ اقدامی فروگذار نمیکند و تجهیز و سرپناه دادن به بنیادگرایان و مخالفان مسلح دولت افغانستان کمترین کاری است که اسلامآباد برای بقای خود انجام میدهد.
د- تشدید خشونتها برای افزایش وزنه سیاسی: طالبان مانند هر بازیگر سیاسی دیگر میدانند که در مذاکرات صلح زمانی برگ برندگی در دست خواهند داشت که قدرت چانهزنی داشته باشد و چانهزنی طالبان وابسته به میزان خشونتی است که در جامعه استفاده مینمایند و به هراندازه که طالبان وحشت خلق نمایند به همان اندازه در نزد افکار عمومی جدی تلقی میشوند. با توجه به این موضوع، علیرغم جاری بودن مذاکرات در دور هفتم، خشونتورزی طالبان دستکم طی هفتههای آینده تشدید خواهد شد.

دیدگاه شما