صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۴ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

تلاش چهره‌های جهادی برای بازنویسی یک سناریو

-

تلاش چهره‌های جهادی  برای بازنویسی یک سناریو

پروسه صلح با طالبان چنان به پیچیدهگی گراییده که شاید بتوان گفت اکنون جناحهای دخیل در این روند بیش از رقم سربازان طالب در میدان جنگ است. از نابودی رژیم سیاه طالبان حدود هجده سال میگذرد، اما متاسفانه این هم یک امر واضح است که پروژهی بازآفرینی گروه تروریستیای خشنتر و قدرتمندتر با نطفهی نخستین طالبان هم هجده ساله شده است. طالبان یک هدف، یک مقصد، یک خواستهی مشخص و یک شعار واضح دارد؛ نابودی افغانستان. طالبانی که امروز در خط مقدم نبرد با نیروهای امنیتی افغانستان میجنگند و زیربناهای کشور را به بمب و آتش میبندند، چیزی فراتر از مهرههایی برای یک بازی سیاسی-اقتصادی قدرتهای هژمون نیستند. افغانستان در این سناریوی بازی قدرتهای جهانی فقط میدان تاختوتازی بیش نیست. این یک امر آشکار است که افغانستان میدان همین بازی بوده، هست و باقی خواهد ماند؛ مگر زمانی که حکومت مرکزی مقتدر در کابل شکل بگیرد و جریانهای سیاسی برای تامین منافع شان پیش خدمت بیگانگان نباشند.
حدود ده سال است که بحث و گفتمان صلح با گروه طالبان آغاز شده، اما طالبان هیچگاهی آنچنان که باید، تمایلی به صلح نشان نداده است. ایالات متحده در بازی جنگ و صلح افغانستان دست بالایی دارد و از سویی هم منافع تعریف شدهی خودش را در اینجا دارد که به هیچ وجه از آنها نخواهد گذشت. تقلای آمریکا برای تطمیع طالبان در قدرت و سیاست افغانستان تاهنوز پاسخ مثبت نیافته است. دلیل این عدم موفقیت نیز مشهود است؛ چند بُعدی شدن میز مذاکرهی صلح با طالبان. زمانی که ایالات متحده توانایی خشکاندن ریشههای طالبان را داشت انگیزهای لازم برای این کار از خود نشان نداد؛ تا اینکه پروژهی بازآفرینی گروه تروریستی طالبان در لانههای امنی در آنسوی مرزهای افغانستان به موفقیت انجامید.
حالا که طالبان به مثابهی یک قدرت سیاسی-نظامی شناخته میشود و آمریکا نیز انگیزهای برای شلیک موشکهای کروز بر سر پایگاههای طالبان – شبیه سال 2001 میلادی – را ندارد، این گروه توانسته است در سطح منطقه و دنیای عرب جایگاهی برای خودشان دستوپا کند. اکنون سران طالبان با آنکه در لیست سیاه سازمان ملل متحد و ایالات متحده امریکا قرار دارد بدون کدام ممانعتی به کشورهای عربی و منطقه رفتوآمد دارند. در این وهله، اما شماری از جناحهای سیاسی و سران احزاب سیاسی-جهادی که باید متضاد اصلی طالبان میبود، برای همآغوشی با سران طالبان ازهم پیشی گرفته دستوپا میشکنند.
احزاب سیاسی-جهادی - به اصطلاح خود شان - برای آزادی افغانستان از تحت استثمار کمونیسم جنگیدند تا حکومت اسلامی برپا کنند. اما در اثر ناکامی مدیریتی آنها و با پافشاری شان بر تضادها و تفاوتها زمینهی ظهور و صعود طالبان را فراهم کردند. سران جهادی که حکومت اسلامی شان را در میدان نبرد به نفع طالبان از دست دادند، اما امروز همان چهرهها برای دست دادن با سران طالبان پشت دروازههای سفارتخانههای کشورهای همسایه ردیف میایستند. این امر نشان میدهد که اجماع ملی برای رسیدن به صلح از یک طریق و با یک پلان منظم و برنامه منسجم وجود ندارد. این یکی از نقطههای کور پروسه صلح است. امروز افغانستان نیاز به صلح دارد، اما به صلح پایدار و آبرومندانه که یک جانب، دولت افغانستان و جانب دیگر گروه طالبان باشد. دولت افغانستان از تمام اقشار جامعه؛ احزاب و جریانهای سیاسی، قشر اکادمیک، زنان، نهادهای مدنی، قربانیان جنگ و... نمایندهگی میکند. در صورت صلح باید طالبان منحیث یک گروه به دولت بپیوندد. قانون اساسی را بپذیرد و بر آزادیهای مردم ارج بگذارد.
پروسه صلح با طالبان به همان پیمانه که به یک روند طولانی مدت تبدیل شده جوانب دخیل زیادی هم پیدا کرده است. امروز در صلح افغانستان کشورهای اسلامی، کشورهای همپیمان استراتژیک چون امریکا و اعضای ناتو، همسایهها و روسیه دخیل هستند. آری، دقیقاً تکثر اضلاع میز مذاکرهی صلح نیز یکی دیگر از نقطههای کور پروسه صلح با طالبان است. این کار رسیدن به اجماع کلی را سختتر کرده است.
تا زمانی که اجماع ملی وجود نداشته باشد، اجماع بینالمللی و اجماع منطقهای در برقراری صلح به وجود نخواهد آمد. بنابراین با ازدیاد جوانب دخیل در روند صلح و ناهماهنگی داخلی روی چگونگی برقراری و عهد پیمان صلح با طالبان، ممکن است یک بار دیگر سناریوی دههی شصت و هفتاد خورشیدی تکرار شود. ترس از تکرار این سناریو وجود دارد. زیرا چهرههای شاخص جهادی و سیاسی افغانستان که در واقع حکومت دست داشته و برساختهی خودشان را که به قیمت خون و آوارهگی میلیونها افغان به وجود آورده بود به طالبان باخت، اما امروز برای همنشینی با سران طالبان مجالس بین المللی را از مسکو تا قطر و اسلام‌‎آباد رصد میکنند. تقلای این چهرههای سیاسی برای دیدار با طالبانی که اکنون مهرهای بیش نیستند، نشانگر فرودستی جایگاه، ناامیدی به آینده و بیاعتمادی به نیروهای امنیتی افغان است.
در طی هجده سال اخیر اعتماد عامه ملت به نیروهای امنیتی هرروز بیشتر میشود، جانفشانیها و قهرمانیهای اردوی ملی در میدان نبرد با داعش و طالبان و دادرسی به قربانیان حوادث طبیعی رابطهای نزدیک و ناگسستنی میان شهروندان و نیروهای امنیتی ایجاد کرده است. بنابراین طریق نیک این است که خون دهها هزار قهرمان نیروهای امنیتی را که در راه مبارزه برای نابودی طالبان و دشمنان مردم افغانستان ریخته شده است، به هدر ندهیم. پاسداری از خون این سربازان میتواند در قالب اعتماد به این نیروها و حمایت از مواضع دفاعی و تهاجمی آنان بر دشمنان باشد. در میز مذاکرات صلح نیز هیچ چیزی فراتر از ارزشهای دموکراتیک، دستآوردهای عصر نوین و خون سربازان نیروهای امنیتی مهمتر نیست. عار پنداشته میشود که به خاطر تفاوت دیدگاهها و اختلاف‌‎های منافع جناحهای سیاسی داخلی، طالبان در موضع قدرت دست یابد و در سطح منطقه و بینالملل اعتبار کسب کنند. رفتن چهرههای سیاسی-جهادی به پیشواز طالبان در هر کورسویی که آنان فرابخواند، تحقیر ملتی است که به این جریانها اعتبار و اعتماد کردهاند، در چندین دوره انتخابات به آنان رای دادهاند و آنان را نمایندهگان سیاسی و چهرههای ملی میپندارند. برای تامین صلح در افغانستان، آمریکا نیز یک روندی از مذاکرات را روی دست دارد که دور هفتم این گفتوگوها میان نمایندهی خاص امریکا(زلمی خلیلزاد) و طالبان در قطر برگزار خواهد شد. دولت افغانستان نیز برنامهی منظم و مدونی برای چگونگی صلح دارد. اما تقلای چهرههای سیاسی و اعضای حکومت پیشین، برای دیدار و گفتوگو با طالبان و یا تلاش برای نزدیک شدن به سران طالبان دستآوردی جز بازنویسی یک سناریویی شبیه دههی شصت و هفتاد خورشیدی نخواهد داشت. در آنزمان نیز بحث صلح که مطرح شد جریانهای سیاسی-جهادی از میان جنگ و صلح، جنگ را برگزیدند که صحنهها و سکانسهای این سناریوی شوم تا به امروز ادامه دارد و طالبان را یک بار دیگر پس از نابودی دارد شبح نمایی میکند.
درست است که طالبان منحیث یک گروه تروریستی طی سالهای پسین توانسته بخشهایی از ولایات مختلف کشور را ناامن بسازد. آنان زمینهای حاصلخیز کشور را برای کشت کوکنار و تمویل هزینه جنگ شان از طریق قاچاق مواد مخدر به خدمت گرفته اند، اما طالبان به هیچ وجه از جایگاه اجتماعی و قدرت نظامیای برخوردار نیستند که در برابر نیروهای امنیتی افغان بجنگند. عمدهترین صدماتی را که طالبان بر روحیهی شهروندان افغانستان وارد کرده است از طریق عملیات انتحاری و ماینهای جاسازی شده برای نابودی زیرساختها است، نه در سنگر جنگ. طالبان در میز مذاکرات صلح نیز موفقیتی ندارد مگر از مجرای تفرقهافگنی میان دولت و سران احزاب سیاسی و چهرههای شاخص در سیاست داخلی کشور. این تفرقه ممکن با دخالت یک همسایه و یا یک منبع تمویل و تجهیز طالبان انجام شود.
نشست اخیر رهبران احزاب سیاسی و چهرههای جهادی در پاکستان و دو دور گفتوگوی بینتیجهی آنان در مسکو نشان میدهد که آنان برای رسیدن به صلح دارند به بیراهه میروند. بهترین امکان دستیابی به یک صلح پایدار این است که ابتدا اجماع ملی میان تمامی بازیگران داخلی و ملت افغانستان وجود داشته باشد. تدویر لویه جرگه مشورتی صلح در کابل یکی از بهترین راههای رسیدن به اجماع ملی بود. اما قطعنامهی این لویه جرگه مورد پسند بسیاری از جناحهای سیاسی و تکتهای انتخاباتی ریاست جمهوری قرار نگرفت؛ اینکه چرا؟ یکی از واضحترین دلایل آن بیاعتمادی است. بیاعتمادی نسبت به هم‌‍دیگر در میان جریانهای سیاسی جزئی لاینفک دنیای سیاست است، اما افغانستان در وضعیتی قرار دارد که بیش از هر چیزی دیگری نیازمند اعتماد و انسجام جریانهای سیاسی و نهادهای ملی است. این انسجام میتواند دولت افغانستان را در موضع قدرت بنشاند. وقتی دولت به نمایندهگی از ملت افغانستان با یک گروه تروریستی از سکوی قدرت حرف میزند و مذاکره میکند، برقراری صلح حتمی خواهد بود؛ چون راه جنگ و امکان موفقیت از طریق سنگری که با مواد مخدر تمویل شود، به روی طالبان مسدود خواهد شد.

دیدگاه شما