صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

چهارشنبه ۵ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

فقدان مسئله در افغانستان

-

فقدان مسئله در افغانستان

همگان به طرزی گُنگ دربارۀ گُنگ‌‌بودن اوضاع توافق دارند. بخشی از این گُنگی و ابهام ناشی از رسانهها و به ویژه فضای مجازی است که ظاهرا درجهای از اغتشاش، ناروشنی و عدم جدیت جزء ذاتی آن است.گذشته از این، بر اساس تحول تاریخی-سیاسی وضعیت که عمدتا ناشی از فقدان خبرگان سیاسی و جنگهای خونین است و شکلنگرفتن گفتارها و نبود نمایندگی سیاسی که بتواند تمایز بین منافع اقشار و گروهها را به روشنی نشان دهد، امکان دستیابی به شفافیت و دقت نسبت به فضای موجود – حتی در سطح تجربی – صفر است.
افغانستان نه تنها با مشکلات جنگ و نا امنی روبهروست، بلکه با هزاران هزار مشکلات دیگر نیز دست به گریباناند. مشکلات را همه کم و بیش حس میکنند و آنها را به درجات با درک حسّی و قیاسی میشناسند اما کمتر میپرسند که این مشکلات چرا هستند و از کجا آمده اند. گاهی هم اگر چنین پرسشهایی به زبان می آید، برای این است که مثلاً بگویند متصدیان امور نالایق اند و هر مشکلی هست نتیجه بی تدبیری و اهمال و غفلت یا سوءنیت آنان است. البته که بسیاری از این دست حرفها درست است. اما همه که نالایق نیستند و اگر نالایق اند پس لایق ها کجا هستند و چرا نمی آیند؟ آیا بهتر نیست فرض کنیم که اشخاص لایق هم هستند اما کارها چندان دشوار و پیچیده است که به صرف اعمال لیاقت آسان نمی شود.
به نظر می رسد که مدعیان بی لیاقتی مدیران، به پریشانی امور اهمیت نمی دهند و برای مخالفت حرف می زنند. بی مسئله بودن در کار کشور نشانه بدی است. در این وضع حکومت و دولت چه باید بکنند؟ دولت و حکومت قاعدتاً باید در رفع مشکل و مشکل های کشور بکوشند ولی با نظر اجمالی به کار و بار دولت ها و حکومت-ها در صد سال یا در چهل سال اخیر درمی یابیم که موفق ترین دولت ها توانسته اند کشور را در راه توسعه قرار دهند و از تراکم بیشتر مشکلات و حاد شدن آنها جلوگیری کنند و چه بسا که بعضی از آنها با آمدن و رفتن خود مشکل های تازه آورده و به جا گذاشته اند. چرا چنین است؟ و مگر کشورهایی که امکان هایشان از ما بسی کمتر بوده است، در راه توسعه وارد نشده و به قوام و همبستگی ملی نزدیک نشدهاند؟
این که نمیشود که همه دولت ها و متصدیان کارها نالایق باشند؛ پس باید مشکل و مانع کلی در کار باشد که راه را بسته یا تاریک کرده است. می گویند ما اختلاف داخلی و سیاستهای قوم گرایانه داریم و از سیاستهای قوم گرانه کاری بر نمی آید. کاش میتوانستیم در همین جا درنگ کنیم و بپرسیم این سیاست قوم گرایانه چیست و چرا ما سیاست قوم گرایانه داریم. مگر همه مردم افغانستان نمی خواهند که کشور مکاتب و مدارس خوب و پوهنتون/دانشگاه پرسشگر و مسئله یاب و راهگشا و بازار و اداره سالم و شفاخانه و کلینیک درمانگر و پولیس مواظب و بیدار و پاسدار امنیت و قضای عادل داشته باشد؟ چرا همه اینها را می خواهند اما اینها را برای وقتی می خواهند که رقیب از میدان به در رفته باشد. این تضاد شدید نامصرّح و پوشیده اثر بازدارندهاش را در سیاست و تدبیر کار کشور می گذارد.
دو گروهی که با هم اختلاف دارند نمی توانند با هم بنشینند و اختلاف های خود را به بحث بگذارند؛ زیرا اصول مقبول مشترکی ندارند که گفتگوی خود را از آنجا آغاز کنند. شاید نادرست نباشد که نام این اختلاف را قهر بودن با یکدیگر و بیگانگی و حتی دشمنی بگذاریم. در نزاع میان دشمنان توجه به اصول مشترک وجهی ندارد.
مسئله وقتی طرح می شود که بخواهند مشکل کشور و نه مشکل خودشان را رفع کنند. مشکل هم با فهم و صرف همت رفع می شود ولی اکنون اطراف نزاع مشکلی جز وجود رقیب ندارند. هیچ یک ازگروهها و رهبران راه رسیدن به مقصود را ناپیدا یا دشوار نمی بینند؛ زیرا به راه نظر ندارند و به این جهت به شرایط تحقق خواسته خود نمی اندیشند. همه فکر می کنند که اگر مخالفان نباشند یا مخالفت نکنند مقصود حاصل میشود. آنها حتی مقصد را هم بسیار نزدیک و شاید همین جا که هستیم میدانند و به این جهت چیزی درباره راه و منزلها و دشواری های آن نمی گویند.
یکی می پندارد صلح از آن جهت به وجود نمی آید که فلان کشور به ثبات افغانستان نظر مساعدندارد و منفعت خویش را در نا امنی افغانستان جستجو میکند یا رقبای وی پایانِ جنگ و ظهور صلح را بهنام خودش ثبت میکند. گروه مخالف هم در هر شکست و ناکامی دست خائنان و منحرفان و مغرضان را در کار می بیند. وجه مشترک هر دو رأی یا اعتقاد اینست که به کار و تحقیق و برنامه نیازی نیست و کاری جز برداشتن مخالف از سر راه یا بیرون انداختن او از خانه اختلاف و پریشانی که در آن به سر می بریم نباید کرد. پس ظاهراً بحث و نظر وجهی ندارد و تکلیف کارها معین و معلوم است. کاش کارها به همین سادگی صورت می پذیرفت؛ ولی تاریخ ملک و مال گروه ها نیست و به صرف غلبه این بر آن کاری صورت نمی گیرد. راه آینده راه ساختن و پرداختن است. با حرف زدن و خیال بافتن هم چیزی ساخته نمی شود.
ما اگر می خواهیم بمانیم چاره ای نداریم که بپرسیم و ببینیم چه بوده ایم و چه شده ایم و کجا هستیم و به کجا می خواهیم برویم و ادامه وضع کنونی به چه می انجامد و اگر در طلب توسعه هستیم، تردید نکنیم که آن را جز با خرد پیش بین و آینده ساز نمی توان ساخت.

دیدگاه شما