صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

پیامدهای واگرایی درون حکومتی بر فرایند مذاکرات صـلح در افغانستان

-

پیامدهای واگرایی درون حکومتی بر  فرایند مذاکرات صـلح در افغانستان

منازعه افغانستان یکی از طولانیترین منازعات جهان در دوره معاصر به شمار میرود. طی چهار دهه گذشته هرازگاهی اقداماتی در راستای برچیده شدن منازعات در افغانستان صورت گرفته است اما نتیجه مطلوب در پی نداشته است زیرا بسیاری از بازیگران مؤثر در منازعه افغانستان به نحوی تمایل به ختم منازعه در افغانستان ندارند زیرا این منازعه همیشه جاری برای تأمین امنیت ملی و منافع منطقهای آنها حیاتی پنداشته شده است. ریشه دوام جنگ را نمیتوان صرفاً به واگرایی بینالمللی در این راستا خلاصه نمود زیرا در مراحل حساس بازیگران داخلی نیز با همدیگر اختلافنظر پیدا نموده و روند دستیابی به صلح را به چالش کشیدهاند. اکنونکه به برگزاری جرگه مشورتی صلح کمتر از دو هفته باقیمانده است، ریاست اجرایی حکومت وحدت ملی افغانستان اعلام نموده است که در این جرگه شرکت نخواهد کرد. از فحوای بیانیه ریاست اجرایی میتوان اینگونه برداشت نمود که گویا این جرگه از مکانیسم دقیق برخوردار نیست و میتواند در خدمت منافع انتخاباتی جناح خاص قرار بگیرد. با کنار کشیدن ریاست اجرایی حکومت و برخی چهره های سیاسی همسو با آن، ابهاماتی که قبلاً در مورد مذاکرات صلح و نتایج احتمالی آن وجود داشت حالت مضاعف به خود گرفته است و اکنون در افکار عمومی این پرسش مطرحشده است که واگرایی درون حکومتی چه پیامدهایی بر روند مذاکرات صلح در کشور خواهد داشت؟
منازعه جاری در افغانستان مانند بسیاری از منازعاتی که در آمریکای لاتین، آفریقا یا جنوب شرق آسیا رخ داد است، از بسیاری جهات متفاوت مینماید و بیشتر با منازعات خاورمیانه شباهت دارد تا بقیه منازعات در گوشهکنار جهان. خشونتها در افغانستان بازیگران متعدد را شامل بوده که دارای سه لایه است. در سطح جهانی قدرتهای بزرگ مانند آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و چین در این منازعه دخیل هستند. در سطح منطقهای و همسایگان پاکستان، ایران، هند، سعودی، امارات، قطر و ترکیه ذیدخل هستند. در سطح داخلی مهمترین عناصر میان بازیگران قومیت، زبان، مذهب و سمت جغرافیایی هستند. در سطح سومی عناصر متعدد و در بسیاری حالات متناقض حضور دارند و این موضوع پیچیدگی بیشتر را دامن زده است. ازآنجاییکه شکافهای قومی و زبانی برجستهتر از سایر عناصر هستند، موقف گیری نخبگان سیاسی و مذهبی کشور نیز بیشتر بر این مبناها صورت میگیرد. با توجه به ترکیبی بودن حکومت وحدت ملی، مسأله قومیت و زبان نهتنها در امر تشکیل این حکومت برجسته بود بلکه در تقسیم منابع و مناصب حکومتی نیز این موضوع بهشدت حضور و قوام داشته است. مسأله صلح و مذاکره با طالبان اکنون به یکی از اصلیترین چالشهای حکومت موجود تبدیلشده است.
اکنونکه ریاست اجرایی و نخبگان سیاسی همسو با آن خود را از اشتراک در جرگه مشورتی صلح کنار کشیدهاند، پیامدهای این واگرایی درون حکومتی را میتوان در ذیل بیان داشت؛
الف- تداوم حاشیهنشینی حکومت در مذاکرات صلح: قبلاً بیان گردید که در منازعه جاری افغانستان علاوه بر متعدد بودن بازیگران، سطوح دخالت در این مسأله نیز متفاوت است. در شش ماه گذشته حکومت افغانستان بارها از حاشیهنشینی این مذاکرات ناراضی بوده است و برای رهایی از این وضعیت تلاشهایی را به خرج داد تا بتواند در مصالحهای که میان آمریکا و طالبان قرار است صورت بگیرد، نقش مؤثر داشته باشد. تشکیل شورای مصالحه و اقدام به برگزاری جرگه مشورتی صلح از مهمترین تلاشهای حکومت برای ورود به متن مذاکرات صلح بوده است. اکنونکه حکومت با واگرایی درونی روبرو است، این خطر به وجود میاید که حاشیهنشینی حکومت تداوم یابد و آمریکا و طالبان بر سر صلح و آینده نظام سیاسی در کشور به معامله روی بیاورند و این امر میتواند به صلح شکننده منجر شود زیرا خواستهای سایر بازیگران مانند کشورهای منطقه و بازیگران داخلی نادیده گرفته می شود چیزی که بارها در افغانستان طی چهار دهه گذشته اتفاق افتاده است.
ب-تقویت موقف بینالمللی طالبان: بعد از سال 2001 مهمترین نقطهضعف طالبان در سطح بینالمللی عدم مشروعیت آنها و ضدیت افکار عمومی با ایدئولوژی آنها بوده است. بعد از روی کار آمدن اداره ترامپ در آمریکا، تلاشهای جدیتر برای برقراری صلح در افغانستان توسط آمریکا صورت گرفته است و انتصاب زلمی خلیل زاد بهعنوان نماینده ویژه و مذاکرهکننده آمریکا در این باب خود گویای جدیت در این موضوع است. طالبان بارها تلاش نموده است که حکومت افغانستان را در نزد افکار عمومی بیاراده، دستنشانده و دچار دودستگی نشان دهد. سفر نمایندگان طالبان به مسکو، تهران، امارات و قطر از مهمترین اقدامات دیپلماتیک آنها به شمار میروند.
د- تشدید سرخوردگی مردم نسبت به حکومت: دولتهای فرومانده مانند افغانستان در بسیاری از کارکردهای خود با انتقادات جدی روبرو است. عدم تأمین امنیت، نبود فرصتهای شغلی، بیعدالتی و توزیع نامتوازن منابع ملی، گسترش فساد اداری از مهمترین چالشهای است که  دولتهای فرومانده با آن روبرو هستند. وقتی واگرایی درون حکومتی در مذاکرات صلح و تأمین امنیت در کشور برای جوانان و شهروندان کشور آشکار گردد این موضوع میتواند سرخوردگیهای بیشتری را دامن زند. وقتی یک نظام سیاسی موردتردید و نفرت افکار عمومی قرار بگیرد، قطعاً شهروندان کشور بهنظام سیاسی بدیل فکر میکنند و این موضوع میتواند برای کشور خطرناک باشد زیرا بسیاری از جوانان کشور که با آموزههای بنیادگرایانه آموزشدیدهاند، نظام سیاسی طالبانی (امارت اسلامی) را بهعنوان بدیل تصور میکنند و علاوه بر آموزه های دینی سرخوردگی شدید نسبت به حکومت موجود نیز در این امر دخیل است.
ه- تشدید مداخلات منطقهای در مناسبات امنیتی و صلح کشور: عمق شکافهای سیاسی- قومی در کشور و گاهی مسأله زبانی زمینههای دخالت قدرتهای منطقهای را فراهم مینماید. با توجه به اختلافنظر که میان بازیگران داخلی در افغانستان وجود دارد، تعریف منافع ملی در افغانستان اگر نگوییم به یک امر ناممکن بلکه میتوان گفت به موضوع دشوار تبدیلشده است. نبود خطوط روشن از منافع ملی باعث کنشگریهای غریزی و فرد محوری در کشور شده است. بسیاری از کنشگران سیاسی بدترین اعمال و خیانتها را در قبال کشور انجام میدهند و خودشان آن را خدمت برای منافع ملی میدانند زیرا خطوط مشخص از منافع ملی وجود ندارد و این میتواند عدهای را وادار نماید تا این اقدامات نمادین را باور نمایند. واگرایی سیاسی میان نخبگان کشور باعث وابستگی هریک از این کنشگران به کشورهای بیرونی میشود که این کنشگران در تبانی با قدرتهای بیرونی برای تحقق منافع خود فردی تلاش مینمایند. بهصورت مشخص حکومت پاکستان از این واگرایی درون حکومتی افغانستان سود خواهند برد و تا حدی زیادی میتواند در نزد افکار عمومی جهان اینگونه تلقین نماید که عامل اصلی دوام خشونت در افغانستان حکومت آن کشور است زیرا نمیتواند در درون خود به توافق دست یابد چه رسد بر اینکه با مخالفان نظامی خود به مصالحه دست پیدا کند.

دیدگاه شما