صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

رقـص با ساز طالبان منجر به صلح نمی‌شود

-

رقـص با ساز طالبان منجر به صلح نمی‌شود

چهل سال جنگ، روح و روان مردم افغانستان را فرسوده و زخمهایی جانسوز بر جان و جسم این ملت برجای نهاده است. چهار دهه خونریزی و ویرانی و آوارگی کافی است تا مردم این دیار نفرت و انزجارشان را از جنگ و ویرانی و خشونت اعلام نمایند و مشتاقانه صلح و امنیت را در آغوش کشند اما صلح آرزویی نیست که به آسانی به دست آید.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سرنوشت حکومت نجیب قابل پیشبینی بود و در ناتوانی آن برای حفظ قلمرو اقتدار خود کمتر تردیدی وجود داشت. غربیها به ویژه امریکا که هزاران پیکارجوی عرب را وارد جنگ نیابتی کرده بودند و کمکهای سیل آسای شان به احزاب پیشاور جبهات جنگ افغانستان را گرم نگه میداشت، از فردای سقوط حکومت داکتر نجیبالله در بهار سال 1371 خورشیدی افغانستان را به حال خود رها کردند و دیگر نیازی به حضور سیاسی و دخالت در مسئله این کشور نمیدیدند زیرا گمان میبردند بر بام مقاصد خود صعود کرده اند و تهدیدی از سوی رقیب سابق متوجه منافع ملی شان نیست.
پا پس کشیدن قدرتهای غربی، افغانستان را وارد چرخه تازه ای از خشونتهای مرگ بار کرد که آثار و تبعات آن هنوز بر روح و روان ملت سنگینی میکند؛ کشته و آواره شدن میلیونها افغان و ویرانی شهرها، نابودی زیرساختهای اقتصادی و فروپاشی ارتش و ناکامیمجاهدین در ایجاد یک نظام سیاسی ملی، پیامدهایی بود که نه تنها گریبان ما را رها نکرده بلکه ابعاد دهشتناک تری یافته است.
پس از سقوط حکومت پنج ساله طالبان، تدوین قانون اساسی، پایه ریزی یک سیستم سیاسی دموکراتیک، شکل گیری نهادهای نظامیو برگزاری چندین دور انتخابات، تامین آزادی بیان و اجتماعات، دستاوردهایی محسوب میشوند که به بهای گزاف به دست آمده اند.
حضور جامعه جهانی فرصتهای با ارزشی را در اختیار دولت مردان ما قرار داده بود تا حد اکثر استفاده را برای رسیدن به اهدافی روشن به عمل میآوردند. جهانیان به اشتباه خود در دهه نود میلادی پی برده بودند و نمیخواستند این کشور بار دیگر به حیاط خلوت تروریستان بین المللی تبدیل شود اما فرصت سوزیهای حکومت وقت هم شکافهای سیاسی را در درون نظام عمیق تر ساخت وهم حامیان بین المللی را در قابلیت ما برای به سامان رساندن حکومت داری و دولت سازی به تردید افکند؛ ممانعت از حملات شبانه به لانههای تروریستان، ناکامیدر جلوگیری از فساد اداری و متهم کردن برخی از خارجیها به تقلب در انتخابات دومین دوره ریاست جمهوری نمیتوانست در راستای تقویت حکومت داری خوب تفسیر شود.
حکومت کنونی در شرایطی روی کار آمد که هول و هراس ناشی از کاهش نیروهای خارجی فراگیر شده بود. رسانهها احتمال سقوط نظام را بعد از 2015 وسیعا بازتاب میدادند و خواسته یا ناخواسته جاده صاف کن طالبان شده بودند. واگذاری مسئولیت تامین امنیت به نیروهای افغان و کاهش کمکهای مالی کشورهای کمک کننده، اشرف غنی را در تنگناهایی سخت قرار داده بود که عبور از آن دشوار بود.
ناگفته روشن است که در دست کم ده سال اخیر ملت و دولت افغانستان در خط مقدم مبارزه با تروریزم جنگیده اند و قربانیان بی شماری را متحمل شده اند. جنگ جاری در افغانستان جنگ حکومت با یک گروه شورشی نیست بلکه ابعاد بین المللی دارد. فرجام این جنگ هرچه باشد نیزبعد بین المللی خواهد یافت. این جنگ اکنون وارد مرحله تازه ای گردیده است؛ اگر امریکاییها در صدد یافتن راهی برای خروج آبرومندانه از افغانستان برآیند و بدون توجه به تبعات آن با طالبان صلح کنند، در حقیقت از یک جنگ طولانی بدون پیروزی دست کشیده و میدان را به نفع تروریزم خالی میکنند. چنین صلحی به واقع صلح نیست بلکه لاپوشانی شکستی است که رئیس جمهور غنی از آن به "صلح گذرا" تعبیر میکند.
چهار دور مذاکره خلیل زاد با نمایندگان طالبان تمایل امریکا را به حل مسئله نشان میدهد اما حل صلح آمیز مسئله دست یاب نخواهد شد مگر اینکه فشار همه جانبه بین المللی بر طالبان از طریق پاکستان و قطر افزایش یابد. قطر از آنجا که میزبان نمایندگان طالبان است و پاکستان به دلیل اینکه مقر شورای رهبری و ستاد جنگی آن گروه میباشد، در این رابطه میتوانند نقش سازنده ای ایفا کنند. آزادی ملا عبدالغنی برادر فرد شماره دوی طالبان از زندان پاکستان و معرفی وی به عنوان رئیس دفتر طالبان در قطر نشان میدهد امریکا، پاکستان و قطر به توافق بر سر چارچوب کلی صلح نزدیک شده اند اما مادامیکه حکومت افغانستان غایب اصلی مذاکرات صلح باشد، پربیراه نخواهد بود اینکه گمان ببریم دستهایی در کارند تا سرنوشت مردم افغانستان را در خارج از مرزهای آن رقم بزنند، خطری که نگرانی رئیس جمهور غنی و رییس اجراییه داکتر عبدالله را در پی داشت.
با توجه بدانچه گفته آمد، اکنون وفاق ملی اصلی و بدیهی ترین ضرورت در تعاملات مرتبط با روند صلح است. سیاست مداران افغان فارغ از اینکه موافق حکومتند یا مخالف و منتقد، مسئولیت تاریخی شان این است که دستاوردهای پساطالبانی را خط سرخ شان بدانند نه اینکه سر از پا نشناخته به پیشواز هیئت گروهی که تا دیروز تروریست و مزدوراش میخواندند، بشتابند و لبه تیز حملات شان را متوجه حکومت نمایند که چرا اعلام داشته در چهار سال اخیر 45 هزار نیروی امنیتی افغانستان بدست طالبان کشته شده اند!
اجلاس مسکو با تلاش و تسهیلات هر کشوری که برگزار شده باشد، به قد و قامت رئیس جمهور سابق نمیآمد تا گروه پرشماری از وزرا و مشاوران و همکاران خود را بدان سو گسیل کند. چه اینکه تحقق صلح که خواسته آحاد ملت است، در گام نخست مستلزم یکصدایی در درون است تا همصدایی با حلقاتی مشکوک در بیرون. پر پیدا است که انگیزه برخی از حاضران در اجلاس مسکو سیاسی است؛ آنها میخواهند حکومت را فاقد برنامه ای ملی و جامع برای به ثمر نشستن صلح معرفی کنند و از نمد مسکو کلاهی نصیب ببرند. حکومت افغانستان تنها نماینده با صلاحیت و ممثل حقوقی ملت برای مذاکره در ارتباط با صلح میباشد، و زیر سئوال بردن صلاحیت آن هیچ توجیه و مبنای حقوقی نخواهد داشت. شرکت کنندگان در اجلاس مسکو هر دلیلی برای حضورشان داشته باشند، اما در اینکه با سازی ناساز با موضع رسمیحکومت رقصیده اند شکی باقی نگذاشته اند.

دیدگاه شما