صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

مذاکرات صلح و قطع رابطه طالبان با داعش و القاعده

-

 مذاکرات صلح و قطع رابطه  طالبان با داعش و القاعده

در هفته گذشته گفتگوهای مفصل میان نمایندگان طالبان و آمریکا در دوحه قطر جریان داشت. در مورد اینکه محتوای این گفتگوها چه چیزهایی بوده است هنوز بهدرستی روشن نشده اما در این میانه موضوعاتی که به رسانهها درز نموده است و احتمال وجود چنین موضوعات هم دور از ذهن نیست، مسأله خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و قطع رابطه طالبان با القاعده و داعش از اساسیترین توافقات این دور مذاکرات خواندهشده است. پرسش اینجا است که چرا طالبان تصمیم به قطع رابطه با القاعده و داعش گرفتهاند؟
برای ارائه پاسخ به این پرسش ضروری مینماید که جهانبینی این سه گروه تروریستی (طالبان- القاعده- داعش) موردبررسی قرار بگیرند. وقتی به خاستگاه و فلسفه شکلگیری این سه گروه نگاه کنیم در بسیاری از موارد مؤلفههای مشترک میان اینها وجود دارد که باعث دوام و قوامشان شده است؛ اما در برخی حوزهها تفاوتهای اساسی میان جهانبینی این گروهها قابلمشاهده است. القاعده نسبت به طالبان و داعش تاریخچه طولانیتری دارد. عبدالله عزام و ایمن الظواهری از متفکران اصلی راهاندازی جریان تروریستی القاعده محسوب می باشند. اسامه بنلادن به لحاظ فکری و اندیشهای بهپای ظواهری و عزام نمیرسد؛ اما وجود سرمایه هنگفت وی و قدرت برنامهریزی تخریبی او باعث گردید که در رأس سازمان تروریستی القاعده قرار بگیرد و در نزد جهانیان تا حدی زیادی بنلادن عامل اصلی شکلگیری القاعده شناخته میشود.
القاعده به لحاظ ایدئولوژیکی وابسته به جریان اسلامگرای سلفی پنداشته میشود که هدف اصلی آن در وهله اول مبارزه با دشمن بعید (غرب و در رأس آن آمریکا) و بعداً مبارزه با دشمنان قریب (حکام جهان اسلام) خواندهشده است. بعد از قتل مرموز عزام در 1989، هدایت فکری القاعده به عهده ظواهری و رهبری نظامی و مالی این سازمان به عهده بنلادن گذاشته شد. این گروه برای رهایی جهان اسلام از نابسامانی موجود و بازگشت به اسلام اصیل، جهانیسازی جهاد را در رأس برنامههای خود قرارداد. مهمترین اقدام القاعده حادثه 2001 محسوب میشود. این گروه برای آینده جهان اسلام بهصورت واضح برنامهی خاصی در نظر نگرفته است؛ مثلاً بعد از شکست غرب از جهان اسلام و نابودی حکام دستنشانده در جهان اسلام، القاعده الگوی خاص برای برقراری نظم سیاسی در نظر نگرفته است یا دستکم به دنبال خلافت یا امارت اسلامی نیستند. طالبان در جریان زمام داری خود ازیکطرف به منابع مالی و حتی منابع جنگی القاعده نیازمند بودند و القاعده با توجه به جهانبینی که داشت/ دارد برای طالبان خطر محسوب نمیشود و از همین رو رابطه این دو گروه دوستانه بود. بعد از کشته شدن اسامه بنلادن سازمان تروریستی القاعده دیگر توانایی مهم گذشته خود را چه به لحاظ رهبری و چه به لحاظ مالی و برنامهریزی ازدستداده است و طالبان دیگر برای القاعده آینده مهم و تأثیرگذار نمیبینند و از همین رو قطع رابطه با این گروه برای طالبان پیامدهای منفی چندان در پی ندارد. این قطع رابطه نهتنها برای طالبان مضر نیست بلکه میتواند سود هم داشته باشد و آن عبارت از به دست آوردن اعتماد جامعه بینالمللی است.
گروه دوم خود طالبان است که بعد از جنگ آمریکا- شوروی در افغانستان و به راه افتادن جنگ داخلی در این کشور، گروه طالبان شکل گرفتند. طالبان در ابتدا به لحاظ فکری دیوبندی بودند تا سلفی. طالبان به همان اندازه که اسلامگرا محسوب میشدند/ میشوند به همان پیمانه قبیله گرا نیز هستند و این به معنای ایدئولوژی ترکیبی این گروه از اسلام و قومیت است. طالبان برنامه جهانی ندارند و صرفاً درصدد برقراری نظم دلخواه خود در افغانستان هستند. وقتی این گروه برنامه جهانی ندارند، این مسأله باعث میشود که این گروه در رقابت کمتر با سایر گروههای تروریستی در جهان اسلام قرار بگیرند.  طالبان در نوع رفتار خود با داعش و القاعده تفاوت چندانی ندارند، همه اینها از جهاد ابتدایی در راستای تحقق اهداف خود بهره میبرند. بمبگذاری کنار جادهای، استفاده از جلیقه انفجاری (انتحار)، تخریب زیرساختها عمومی، قطع عضو و سلاخی مخالفان از عمدهترین ابزار این گروهها محسوب میشوند.
اما داعش؛ به لحاظ فکری تا حد زیادی با طالبان و القاعده مشابه است. ریشههای ابتدایی تشکیل این گروه بعد از کشته شدن ابو مصعب الزرقاوی در سال 2006 برمیگردد. بعدازاین که قبایل سنی عراق در الانبار و فلوجه از جنایات القاعده شاخه عراق به ستوه آمدند و با دولت مرکزی عراق همپیمان شدند، القاعده در عراق رو به تضعیف نهاد و در عوض افسران کارآزموده بعثی و اسلامگرایان جدید در تلاش برای ایجاد سازمان جدید و فعالتر از القاعده شدند که سرانجام منجر به تشکیل دولت اسلامی عراق و شام شد.
داعش برخلاف القاعده باور دارد که ابتدا باید دشمن قریب یا مخالفان داخلی (حکام کشورهای اسلامی و سایر فرق مذهبی را) از بین برده شوند و سپس به مصاف دشمن قریب (کفر و الحاد) رفته شود. این گروه مانند القاعده نیست که در تلاش برای برقراری نظم خاص نباشد بلکه درصدد تشکیل خلافت اسلامی و بازگشت به دوران خلفای راشدین است. وقتی به اهداف کلان این گروه توجه کنیم، درمی یابیم که این گروه با طالبان در تقابل قرار میگیرد. در تفکر داعش ناسیونالیسم و دولت ملی بیمعنا است درحالیکه طالبان خواهان برقراری امارت اسلامی بارنگ و بوی قومی- مذهبی صرفاً در افغانستان هستند. وقتی داعش در عراق و سوریه روبه تضعیف نهاد، برخی اعضای افغانی و پاکستانی داعش پیشقدم شدند تا فعالیتهای این گروه را در افغانستان رونق ببخشند. طالبان از همان ابتدا داعش را بهعنوان دشمن تلقی کردند و این دو گروه در تقابل قرار گرفتند که خود به معنا رقابت بر سر جغرافیایی انسانی در افغانستان محسوب میشود. برخی اعضای تندرو طالبان، داعش را نسخه بیبدیل اسلام دیدند و به این گروه پیوستند. حال میتوان در پاسخ به پرسش بالا چنین گفت. ازآنجاییکه القاعده روبه تضعیف نهاده است، تداوم رابطه طالبان با این گروه دیگر معنا و کارکرد سابقه خود را ازدستداده است.
داعش به لحاظ فکری و نحوه برخورد با مسأله بر قرای حکومت اسلامی، با طالبان تفاوت دارند و این دو گروه از ابتدا دشمن هم محسوب شدند، بنابراین جدایی طالبان از داعش یک مسأله جدید محسوب نمیشود. طالبان با اعلام این مسأله که با این گروههای تروریستی دیگر رابطه نخواهند داشت، به دنبال اعتمادسازی با آمریکا هستند زیرا القاعده و داعش در سطح جهانی در تقابل آشکار با آمریکا قرار دارند. وقتی طالبان با القاعده و داعش اعلام قطع رابطه کردهاند و اگر با آمریکا به توافق صلح دست یابند در این صورت مخالفان درونی این گروه و اعضای دونپایه که به لحاظ فکری بسیار افراطی هستند، به داعش خواهند پیوست. در پایان میتوان گفت اعلام جدایی طالبان از القاعده و داعش نه یک امر جدید محسوب میشود و نه میتواند مانع از شکلگیری گروههای جدید تروریستی و یا تقویت داعش در افغانستان شود و این مسأله صرفاً اطمینان دهی برای آمریکا است.

دیدگاه شما