صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

جایگاه کسب و کارهای کوچک و متوسط (SME) در اقتصاد امروز

-

 جایگاه کسب و کارهای کوچک و متوسط (SME) در اقتصاد امروز

عموما مشاهده شده است که نوآوری و کارآفرینی با شرکت های کوچک آغاز می شود و تحقیقات نشان داده است که بیش از %95 از نوآوری ها، مربوط به این نوع کسب و کارها است. با جایگذاری صنایع بزرگ به جای صنایع کوچک و متوسط، تمرکز اقتصادی اثرات منفی بر ارزش های کارآفرینی، نوآوری و تغییرات فناوری می گذارد و پیشرفت فناوری (که به واسطه آن بازارهای جدید ایجاد می شود) و در واقع توفان مداوم خلاقیت تخریبی از حرکت باز می ایستد؛ بنگاه های کوچک با توجه به هزینه های ثابت و متغیر پایین خود به راحتی از عهده ایفای نقش کارآفرینی بر می آیند. بسیاری از کارآفرینان فعالیت خود را در قالب ایجاد شرکت های کوچک و متوسط آغاز می کنند؛ این شرکت ها سهم به سزایی در توسعه صنایع پیشرفته (HT ) و ایجاد اشتغال دارند. در کشورهای جنوب شرقی آسیا %95 کل بنیادی اقتصادی و صنعتی کشورها را (SME ) ها تشکیل داده و به عنوان رکن اساسی در اقتصاد و اشتغال این کشورها محسوب می شوند. صنایع کوچک و متوسط حداقل از چهار جنبه بر اقتصاد جهانی تأثیر می گذارند: کارآفرینی، نوآوری و تغییر فناوری، پویایی صنعت و ایجاد اشتغال و درآمد. کولین دلائل آتی را ارائه کرد که چرا شرکت های بزرگ نوآوری های کمتری نسبت به شرکت های کوچک دارند: بیش از %99  از شرکت های کوچک کسب و کارشان با شکست مواجه می شود؛ در حالی که چندان مورد توجه قرار نمی گیرند و تمام توجهات معطوف به چند شرکتی می شود که موفقیت چشمگیری داشته اند. معمولا اقدام به نوآوری در شرکت های بزرگ همراه با هزینه ها و ریسک های بالا است و تقبل آن می تواند برای شرکت های بزرگ بسیار سنگین باشد. افزون بر این نوآوری های یک شرکت بزرگ باعث توجه کمتر به تولیدات موجود می شود؛ به ویژه زمانی که نوآوری مد نظر با تولیدات و ظرفیت های موجود مرتبط باشد. هرگاه نوآوری ها در یک شرکت بزرگ، مسائلی همچون بازآموزی یا اخراج کارکنان را به دنبال داشته باشد ممکن است حساسیت نمایندگی های دولتی، اتحادیه و دیگر گروه های علاقه مند را برانگیزاند، در حالی که وقوع چنین حساسیت هایی در شرکت های کوچک بسیار نادر است. دیوان سالاری ذاتی سازمان های بزرگ است و منطقی است انتظار داشته باشیم که از تحقق تعداد زیادی ایده های بالقوه به دلیل محدودیت های ساختاری غفلت شود و کارکنان نیز معمولا برای روی آوردن به چنین تفکراتی انگیزه ندارند.
تعاریف شرکت های کوچک و متوسط با توجه به ساختار سنی، جمعیتی، فرهنگی و درجه توسعه یافتگی کشورها متفاوت هستند؛ هر کشور با توجه به شرایط خاص خود تعریفی از این کسب و کارها ارائه کرده است و بیشتر این تعریف ها بر اساس معیارهای کمی مانند تعداد کارکنان و میزان گردش مالی مطرح شده اند.
-               بنگاه های کوچک و متوسط در اتحادیه اروپا این گونه دسته بندی می شوند:
1.             بنگاه های خرد: 9-1 نفر نیروی کار
2.             بنگاه های کوچک: 49-10 نفر نیروی کار
3.             بنگاه های متوسط: 249-50 نفر نیروی کار
به علاوه گردش مالی سالانه آنها بایستی کمتر از 40 میلیون یورو و تعادل ترازنامه کمتر از 27 میلیون یورو باشد. از نظر اقتصادی باید مستقل بوده و بیش از 50 درصد آن متعلق به بخش خصوصی باشد.
-               در آمریکا کسب و کارهایی را که کمتر از 500 نفر پرسنل داشته باشند شرکت کوچک نامیده می شود.
-               در آلمان کسب و کارهای کمتر از 10 نفر پرسنل را کوچک؛ و از 10 تا 499 نفر را کسب و کارهای متوسط محسوب می کنند. از نظر گردش مالی، صنوف دارای تا 25 میلیون یورو گردش مالی در سال را صنوف متوسط و صنوف دارای گردش مالی در حدود 250 هزار یورو را صنوف کوچک به حساب می آورند.
دلائل مختلفی درباره علل اقبال به کسب و کارهای کوچک و متوسط ارائه شده است: از نظر پینکات سازمان های بزرگ در خلق ایده های نوین موفق هستند اما در استفاده از ان ها به لحاظ تجاری بسیار ضعیف عمل می کنند. پن روز، به عنوان یک اقتصاد دان، در نظریه اقتصادهای حاشیه ای خود اظهار می کند که در شرایط شکوفایی و رونق اقتصادی، ایجاد فرصت های رشد برای صنایع کوچک و متوسط، ممکن الحصول تر و راحت تر از توسعه صنایع بزرگ است. روش به کارگیری نوآوری ها در صنایع بزرگ، به سبب ساختار خاص این صنایع، با آرامش و طبق برنامه ریزی میان مدت و یا درازمدت صورت می پذیرد. در بنگاه های بزرگ، تنها نوآوری های متناسب با شرایط بازار و استراتژی بنگاه و قابلیت انعطاف ماشین آلات موجود به کار گرفته می شود و مدیران از به کارگیری دیگر نوآوری ها صرف نظر می کنند. ولی در بنگاه های کوچک این نوع محدودیت ها وجود ندارد، چرا که آنها با هزینه های عمومی کم و ظرفیت محدود ماشین آلات، انعطاف پذیری بیشتری دارند. از سوی دیگر وحدت بازارها و افزایش آگاهی مصرف کنندگان موجب تغییر در ساختار تقاضا گشته است؛ صنایع بزرگ به سبب ساختار خاص خود، انعطاف لازم را در جوابگویی به تنوع طلبی مصرف کنندگان ندارند. مساله ای که اغلب مورد بی توجهی قرار می گیرد این است که بسیاری از پیشرفتها در فناوری ناشی از اختراعات کوچک و در عین حال دقیق مربوط به تک تک قطعات مواد و تکنیک های تولید است. لیکن چون به کارگیری و فروش این گونه پیشرفت های کوچک و دقیق، برای صنایع و شرکت های غول پیکر قابل توجیه اقتصادی نیست بلا استفاده می مانند. در سازمان کوچک، کنترل و هدایت احساسات به دلیل وجود ارتباط مستقیم بین چالش ها، کارکنان و تشویق ها راحت تر صورت می پذیرد و بهره وری به صورت تک به تک افزایش می یابد موضوع ایجاد فرصت های شغلی در محدوده صنایع کوچک برای اولین بار در ایالات متحده مورد توجه قرار گرفت. دیویدبیچ در مطالعه ای راجع به صنایع کوچک سال1987، بیان داشت که دیگر صنایع بزرگ ایجاد کنندگان اصلی اشتغال در آمریکا نیستند و در عوض اکثر شغل های جدید را صنایع کوجک ایجاد می کنند؛ آمارهای مراکز اطلاعاتی ایالات متحده نشان می دهد که 9/50 درصد اشتغال و 5/63 درصد رشد اشتغال، در بین سالهای 1980 و 1985 در کل اقتصاد، مربوط به بنگاه های کوچک و متوسط بوده است. در ایتالیا، ژاپن و فرانسه،( این صنایع با اشتغال کمتر از 500 نفر ) 70 الی 80 درصد اشتغال صنعتی را در بر می گیرند.
طی دو دهه اخیر، سه تحول اساسی در اقتصاد جهانی رخ داد که موجبات رشد بیشتر فعالیتهای اقتصادی کوچک را نسبت به فعالیتهای بزرگ فراهم ساخت؛ این تغییرات عبارتند از:
الف) شدت یافتن رقابت جهانی، توسعه حمل و نقل، تحول در تبادل اطلاعات و فناوری ارتباطات که موجب افزایش مبادلات بازرگانی و وحدت اقتصاد جهانی شد.
ب) افزایش بی اطمینانی که تأثیر مستقیم بر رشد نرخ بهره، تورم و بیکاری، ناپایداری نرخ تسعیر ارز و افت شدید نرخ رشد کشورهای صنعتی داشت.
ج) تشدید تقسیم بازارها ناشی از رشد تقاضای مصرف کنندگان برای تولیدات متنوع که این تحول، صنایع را مجبور ساخت تا تأکید بیشتری بر تنوع محصولات داشته باشند.
بزرگ بودن صنایع، مزایا و منافعی برای تولیدکنندگان به همراه دارد. اثر مقیاس تولید، اثر دامنه محصولات، اثر تجربه و اثر سازماندهی، باعث مزیت یافتن صنایع بزرگ شده است. در تحلیل های اقتصادی برای تولید یک محصول گاهی مزایای صنایع بزرگ بیشتر است و گاهی مزایای صنایع کوچک. بررسی ها نشان داده است که جز در برخی موارد (مثل تولید کالاهای پتروشیمی و مواد اولیه)، می توان از مزیت صنایع کوچک و متوسط برای تولید اغلب کالاها استفاده کرد.
مزیت ها و منافع صنایع کوچک
1-             اثر حمل و نقل: هزینه ارسال محصول به مشتری و یا آوردن مشتری به محل ارائه خدمات نیز وجود دارد که سهم قابل ملاحظه ای از هزینه تمام شده برای مصرف کننده را تشکیل می دهد. اگر پراکندگی جغرافیایی تقاضا با پراکندگی جغرافیایی عرضه همراه شود هزینه ها کاهش می یابد، اما اگر عرضه به صورت متمرکز و بدون توجه به پراکندگی تقاضا باشد، افراد برای تهیه کالای مورد نیاز خود مجبور خواهد بود که هزینه حمل و نقل تا محل عرضه را نیز متحمل شوند. بدین ترتیب کوچک بودن، حداقل در سطح بنگاه، کارخانه و مغازه شانس بیشتری برای موفقیت دارد.
2-             اثر اندازه بازار: بازار کوچک، صنایع کوچک را طلب می کند. امروزه باتوجه به تغییر ذائقه مصرف کنندگان و میل به سوی تنوع طلبی، جای کار را برای صنایع بزرگ با تولید انبوه تقریبا از بین برده و بنگاه های بزرگ در صورتی می توانند در بازار بمانند که از انعطاف پذیری فوق العاده ای برخوردار باشند، اما اغلب چنین نیست. نتیجه اینکه امتیاز خاصی برای صنایع بزرگ در بازارهای که به بخش های کوچکتری تقسیم شده اند، وجود ندارد.
3-             اثر تنظیم: صنایع کوچک می توانند با هزینه کمتری نسبت به صنایع بزرگ سطح تولید خود را تنظیم نمایند.
4-             مؤثر بودن: مؤثر بودن، مبتنی براین اصل است که محصولات و خدمات مختلف برای افراد مختلف معنی متفاوت دارند. برای مثال پیراهن معمولی که در بازار به صورت آماده موجود است، با پیراهنی که خیاط برای فرد متشخصی به صورت سفارشی دوخته است، یکی نیست. طبیعتا یک کارخانه پیراهن دوزی می تواند پیراهنهای نوع اول را به قیمتی ارزان تر از خیاط بدوزد، ولی افراد می توانند پیراهن های مخصوص را به طور موثرتری از خیاط تهیه کنند.
5-             اثر کنترل: این اثر یک متغیر به شدت رفتاری بوده و به سختی قابل اندازه گیری است. در محیط های کوچک، انرژی کارآفرینی و تکاپوی سازمانی را می توان به شکل بهتر و مطلوب تری «کنترل» و به خوبی «هدایت» کرد.

دیدگاه شما