صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

به کدامین گناه کشته می شویم؟

-

 به کدامین گناه کشته می شویم؟

امسال در حالی به پیشواز روز استقلال می رویم که از در و دیوار این کشور خون می بارد. جنگ، خون، خشونت، مرگ و نابودی سرنوشت مسلط این روزهای زندگی ما است. از کودک شیرخواره گرفته تا افراد مسن همه و همه با سرنوشت بربادی و کشته شدن مواجهیم. به مسجد برویم کشته میشویم، به آموزشگاه برویم کشته میشویم، برای گرفتن کارت رأی دهی برویم کشته میشویم، در اردو باشیم کشته میشویم، فرد عادی باشیم کشته میشویم و خلاصه هر جا باشیم مرگ و کشته شدن در کمین ما است. اوضاع امنیتی کشور چنان ناآرام و درهم وبرهم است که شهروندان در درون خانههای شان هم احساس آرامش ندارند. مرگ و نابودی همهی ذهن و روان و زندگی ما را فراگرفته است. آنهای که کشته شدن با تیر و تفنگ، گلوله و باروت، مین و نارنجک زندگیشان گرفته شدند، ما که زنده هستیم هرروز با دلهرهی مرگ و کشته شدن، ذهن و روان ما درگیر است. هرروز کابوس وحشت ناک مرگ سراغ ما را می گیرد و هرروز روانهای ما می میرد و زنده میشود. این شاید بدترین زجر ممکن در زندگی شهروندان این سرزمین باشد.
هر قدر از گذشته به سوی آینده پیش میرویم، اوضاع امنیتی کشور بد و بدتر شده میرود. در سالهای گذشته، اوضاع این قدر درهم ریخته و به آشوب کشیده نبود. باوجود که جنگ در نقاط مختلف کشور وجود داشت، اما تا به این سرحد، انتحار و انفجار نبود. در آن سالها امید و شور زندگی در روحیهی شهروندان موج میزد؛ اما  در سالهای اخیر اوضاع امنیتی در وخیمترین حد ممکن خودش رسیده است. از این بدتر قابل تصور نیست. وضعیت موجود، اوج ناامنی و آشوبزدگی است. درگذشته ما شاهد انفجار و انتحار در مراکز آموزشی، بین مردم عوام و مسجد نبودیم؛ اما امروز پای نارنجک، مین و کشتن تا به خانههای ما هم کشیده شده است. هر جا چهار نفر دور هم جمع شود، آنجا خطر انتحار و انفجار است. آنجا دلهره و دغدغهی روانی مرگ و زندگی خلق میشود. این روند ناامنی، کشتار، آشوبزدگی و خونریزی روزبه روز بیشتر و بیشتر شده میرود.
در این گیرودار قتل و کشتن، مسئلهی قابل توجه، حضور جامعه جهانی به ویژه آمریکا در افغانستان است. از چند سال به اینطرف، وقتیکه هرروز گروه گروه کشته میشویم؛ وقتیکه مرگ همهی زندگی ما را فراگرفته است، وقتیکه همه امید مردم نقش بر آب شده است، وقتیکه از همهجا بر سر ما، خون میبارد، حضور جامعه جهانی و حکومت ملی افغانستان به کجای زندگی ما به درد میخورد؟ آرامش نداریم، رفاه نداریم، امنیت نداریم، شغل نداریم و آخرین چیزی که ما را حرکت میداد به زندگی کردن آن «امید» بود. شوربختانه اکنون همین امید هم از ما گرفته شده است. ذهن و روان ما به بنبست رسیده است. از فرط شدت قتل و کشتار و انتحار دیگر رمقی امیدی در وجود ما نمانده. حالا چشم دوختهایم به آیندهی سیاه و تاریکی که پیش چشم ما هولناک به نظر میرسد. گویا انتظار مرگ را میکشیم. ما همه قربانی هستیم. گلوله، نارنجک، ماین، انفجار و انتحار انتظار ما را میکشند. ما که هنوز زندهایم و نفس میکشیم؛ اما زندگی نمیکنیم.
در بیشترین نقاط کشور، طالبان حضور چشمگیر و فعال دارند. پرچم داعش نیز در گوشه و کنار این مرزوبوم بالا است. نیروهای مسلح غیرمسئول هم زیاد است. آن هم نیروهای که توسط برخی از زورمندان و سیاستمداران ایجاد شده و به شدت فعالاند. باداران شان برای آنها پول و تجهیزات دیگر فراهم میکنند و آنها در گوشه و کنار این خاک، مردمآزاری دارند. اربابان شان در کابل و هرجایی دیگری نشسته و با لذت تمام این صحنهی زجر کشیدن مردم را تماشا میکنند. برخیها این مملکت را ملکیت شخصی و پدری خودش قلمداد نموده و این نیروهای مسلح غیرمسئول را فعال کردهاند تا رقیبی سیاسیاش را بر زمین بزند بر بخشی از خاک این کشور کنترول و تسلط داشته باشد یا ابزاری برای زورگوییشان باشد. خیانتکارترین افراد همینهایند. همینهای که برای شان ملیشه های شخصی، نیروهای مسلح غیرمسئول و برده میسازند. اینان دقیقاً همان کاری را میکنند که دشمنان مردم میکنند. به همان اندازه که طالب و داعش در ناامنی و تیره روزی مردم نقش دارند، به همان میزان اربابان ملیشه دار نیز نقش دارند. اینها نیز آگاهانه بر مردم خودش جفا میکنند تا به خواستهای شخصیشان دست یابند. امنیت، آرامش و زندگی مردم برای اینها به اندازهی پشیزی ارزش ندارد.
وضعیت ناجور و ناگوار دیگر، مسئله پادگان شدن شهر است. همهجا فضای امنیتی و نظامی به خود گرفته است. شهر ما شبیه پادگان نظامی شده که پای ما را برداریم با مسئله و مشکل امنیتی روبرو هستیم. در کتابخانه، در مارکیت، در مدرسه، در مسجد، در مرکز آموزشی، در تکیه خانه، در آموزشگاه و سرانجام در همهجا باید پولیس و تفنگدار باشد. شهر در یک حالت خفقانآور قرار گرفته. هیچ جایی مناسب، آرام وجود ندارد که چهارتا شهروند دور هم جمع شوند و دغدغهی امنیتی نداشته باشد. به صورت پیدرپی و دوامدار برنامهها، جلسه و نشستهای علمی، فرهنگی، ادبی و اجتماعی روزانه لغو میشود. دلیل هم، امنیت و وضعیت ناگوار امنیتی است. فضای زندگی ما روزبه روز تنگتر و تنگتر شده میرود. اوضاع اگر به همین منوال پیش برود، فردا باید به دروازههای خانههای شهروندان هم پولیس ایستاد شود. زندگی شهر ما به سراشیب بسیار وخیم رسیده است. صدای مرگ، قتل، انتحار، انفجار، کشتن، نابودی و بر بادی بر گوشهای ما همواره طنینانداز است.
چیزی بسیار نگرانکننده، به بن رسیدن ذهن و روان شهروندان است. زندگی و شور زندگی کردن کمکم از فرو میمیرد. امیدها از شهروندان سلب میشود. یأس، درهمشکستگی، سرخوردگی و ناامیدی جای شور و شوق زندگی کردن را گرفته است. ما از دو بُعد با مرگ و نابودی مواجهیم. ازیک طرف طالب، داعش، انتحاری، انفجار، تفنگ، تیر و گلوله ما را میکشد و نابود میکند؛ از طرف دیگر فضای وحشت ناک و جنگزدهی به وجود آمده، قبل از مرگ جسم مان، روح و روان ما را به مرگ میکشاند. ما در جهنم گیرکردهایم که از همهجا محکوم به نابودی و مرگ هستیم. یأس فراگیر که روزبه روز امید همهی شهروندان را از زندگی سلب میکند، خطرناکتر از مرگ جسمی و بدنی ما است.
با توجه به آنچه گفته شد، یک پرسش مطرح میشود و آن اینکه آیا بازهم از استقلال در افغانستان خبری هست؟ آیا میتوان گفت که ما یک کشور مستقل هستیم که استقلال و آزادی داریم؟ حضور فعال و پررنگ طالبان در اکثر از نقاط کشور، فعال بودن نیروهای مسلح غیرمسئول در گوشه و کنار افغانستان، فعالیت ملموس و محسوس داعش و گروههای بنیادگرا در چند نقطه ی این سرزمین، حضور قدرتمند، تعیین کننده  و تأثیرگذار آمریکا در افغانستان، همه و همه نشانههای از یک کشور به شدت وابسته و غیرمستقل دارد، نه از یک کشور مستقل و آزاد. ما از کدام استقلال حرف میزنیم؟ در مملکت که نیروهای موازی و ضد دولتی روزانه صدها انسان را به خاک و خون میکشاند، آیا میشود باز هم سخن از استقلال به میان آورد؟ استقلال ما در خون نشسته است؛ در خون هزاران شهروند غریب، بیدفاع و بیتقصیر که بیهیچ جرم و گناهی با گلوله و باروت دود میشوند.

 

دیدگاه شما