صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

پیامدهای فقدان احزاب ملی در افغانستان

-

 پیامدهای فقدان احزاب ملی در افغانستان

در جوامع مدرن بخصوص کشورهای اروپایی که گهواره و خواستگاه احزاب سیاسی است، انتخابات به عنوان یک اصل مهم وعنصر نهادینه شده ی مورد قبول همگان بوده، آنرا به عنوان یگانه وسیلهی انتقال مشروع قدرت از جریان سیاسی به جریان دیگر میدانند. مردم این جوامع به این باور رسیدهاند که راه بهتری غیر از انتخابات برای رسیدن به قدرت سیاسی ندارد. افرادی و یا گروههای که در صدد رسیدن به قدرت است، اغلب از مجرای احزاب سیاسی وارد مبارزات انتخاباتی میشوند. البته از مزیت جوامعی که سطح سواد و میزان درکشان بالاترست؛ این است که طرح محور و برنامه پسند است. درین نوع محیطها افراد به صورت انفرادی چانس بالایی برای رسیدن به قدرت ندارند مگر اینکه، طرحهای قوی و عملی مفید به حال مردم داشته باشد؛ تا بتواند مردم را قانع کند که به طرح او رای بدهد. انگلستان که گهواره شکلگیری احزاب سیاسی بوده و کهنترین احزاب سیاسی دنیا؛ حزبمحافظهکار، حزبکارگر و حزب لیبرال درین کشور شکل گرفته و به پختگی رسیده و این کشور تجربه موفق و ماندگار پارلمانتاریزم را به یادگار گذاشته است، مردم مدام به احزاب سیاسی به عنوان پدیدههای تمثیل کننده طرح محور اراده مردم رای میدهد؛ تا به یک فرد.
دراین کشور این حلقات حزبی است که رای مردم را میگیرند و کشورشان را به راه توسعه و رفاه هدایت کرده است، نه افراد. فرد به هر اندازه که قوی و قدرتمند باشد تواناییاش کم و ناکارآمد است. اما یک حزب سیاسی همیشه توانایی حل مشکلات کشور را دارد به شرط که حزب به تمام معنی و به مفهوم امروزین آن شکل گیرد. در جوامع اروپای تعریفی که از احزاب سیاسی صورت میگیرد، با وجود تمام مشکلات تلاش میشود که مرامهای حداقلی آن را عملی کنند؛ و نظر به کارکرد خوب و موثر همین احزاب است که امروزه میدانداری سیاست و قدرت را به دست گرفته اند.
در افغانستان متاسفانه که احزاب سیاسی مطابق مولفههای وجودی مدرن آن شکل نگرفته و میزان درک از احزاب دگرگونهاند. با آنکه دکتر اسپنتا در جزوه درسی خویش از احزاب سیاسی اینگونه تعریف ارایه کرده است: " احزاب سازمانهای سیاسییاند كه برای همسو كردن منافع گروههای اجتماعی و سمت و سو دادن به آنها مبارزه و تلاش می كنند، و در پی  دسترسی به اهرمهای قدرت سیاسی می باشند". و در تعریف دیگر: "احزاب سیاسی مولود جوامعیاند كه در آنها روابط میان اقشار جامعه نشان از پیچیدگی و جداییهای سیاسی در قلمروهای گوناگون جامعه ی مورد نظر دارند.
اما فعالیت و شکل و شمایل احزاب سیاسی با این دوتعریف همخوانی ندارند، منافع احزابی که فعلآ وجود دارد نه تنها که تمثیل کننده خواست و منافع گروههای و جریانهای همسو نیست، بلکه به خواست و منافع افراد و خانوادهها تقلیل پیدا کرده و به هیچ وجه این توانایی و قدرت دراین احزاب وجود ندارد که تمثیل کننده منافع و خواست گروهی از انسانهای سیاسی افغانستان شمول باشد، لذا از دادن طرح برای بنیاد نهادن سیستم حکومت و سیاست عاجزاند. بدین ملحوظ جایگاه احزاب سیاسی مدرن و ملی در کشور همچنان خالی است. تمثیل دموکراسی نیازمند زمینههای مساعد، ابزار و لوازم مورد نیاز، ازجمله نهادهای سیاسی مقتدر مدرن ملی که متجلی حضور مردم یک کشور باشد، است. از مولفههای بسا مهم برای مشق دموکراسی وجود احزاب سیاسی همه شمولاند. ادعای مشق دموکراسی در عدم موجودیت نهادهای سیاسی مقتدر مدرن و مجهز با استندردهای رهگشای روز، چون بذر در شوره زار لمبزرع پاشیدن است، نباید توقع باروری داشت، از شورهزار نمی توان حاصلی برداشت کرد.
در نبود احزاب سیاسی ملی و مقتدر، جدای ازاینکه نمیتوان مشق دموکراسی کرد، به اراده جمعی مردم نیز به گونه شایان احترام نهاده نشده از خواست‌‌های مشروعشان صیانت و پاسداری نمیشود. تعدادی از سیاست مداران و سران احزاب چندی قبل موضع جدی گرفتن تا نحوه برگزاری انتخابات از سیستم رای انفرادی به سیستم حزبی تعدیل شده و برای آرای حزبی سهم جداگانه در نظر گرفته شده و یا اینکه سیستم انتخابات را در کل حزبی بسازند. اما دراین میان چند مسئله قابل تآمل است: اول؛ اینکه بخشی از مردم افغانستان این احزاب را مردمی ندانسته و منافع شان را درین احزاب نمیبیند. خواستهای که از آدرس این احزاب مطرح میشود، به اندازه معقول و افغانستان شمول نیست که حداقل مردم کشور بتوانند به آن اعتماد کنند. مثلا حزبی که یک نفر از سایر اقوام ساکن در افغانستان عضو ندارد، و منافع آن نیز فایده ی به حال غیر حزبیاش ندارد چگونه به این نهاد اعتماد کند؟ دوم؛ برخی از مردم افغانستان عضو احزاب سیاسی نیست و حتی مشکلات گذشته و فعلی کشور را به آدرس همین احزاب حواله میکنند و به آنها به دیده شک می نگرند؛ لذا چگونه بیایند آنها را به عنوان امانتدار سرنوشت سیاسیشان قرار دهند؟ سوم؛ برخی از مردم مسبب یک بخش بزرگ از فساد اداری و سیاسی، و مافیایی شدن قدرت، سیاست و اقتصاد و امور جاری در کشور را، احزاب سیاسی میدانند. در سالیان اخیر و شکلگیری نظام جدید در کشوررهبران احزاب سیاسی در مقابل هر نوع اصلاحات و مدرنسازی دراین جریانها به شدت مقاومت کرده و نگذاشتند که حداقل فعالیت این احزاب با مقتضیات روز عیار شوند، لذا به مرور زمان خود به خود این احزاب از رده خارج می شوند.
چهارم؛ دخالتها و عملکردهای نهایت جانبدارانه و منافع محور این احزاب زمینه باجخواهی، استفاده جویی معامله گران را به وجود آورده و در خیلی موارد گروپهای مسلح غیر مسئول وابسته به این جریانهای سیاسی زندگی را بر مردم تنگ کرده است. مردم وقتی میبیند که منافع جریان سیاسی به یک تفنگ دار غیر مسئول تجلی کرده و از منافع مردم به اینها تقلیل پیدا می کنند، دیدشان به احزاب تغیر کرده و حمایتشان را ازاینها بر میدارند.
در نهایت باید راه بیرون رفت ازاین وضعیت را جستجو کرد و برای ملی سازی احزاب سیاسی می بایست احزاب غیرملی و فرد محور منحل شده و احزاب سیاسی قدرتمند ملی با حضور و عضویت شخصیت های سیاسی و ملی تشکیل گردد و این احزاب سیاسی می تواند در عرصه های مختلف بخصوص انتخابات نقش آفرینی نماید و تازمان که احزاب ملی در افغانستان شکل نگیرد منافع مردم قربانی بازیهای سیاسی میگردد.

دیدگاه شما