صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

والدین مستبد و فرزندان سرخورده

-

 والدین مستبد و فرزندان سرخورده

کافکا نویسندهی برجسته و نامدار چکی که زیر دست پدر قدرتمند و درعینحال خشن کلان شده است، بیشتر به نقش و سایهی بسیار خطرناک والدین خشن بر سر زندگی فرزندان دقت کرده است و آن را در کتابهایش به تصویر کشیده است. او با نگاه دقیق و ذرهبینی، نگونبختی فرزندان را که با جبر و ترس بزرگشدهاند و از خود بیزار گردیدهاند، در لابهلای کتابهایش به تصویر کشیده. کافکا در 36 سالگیاش نامهی 47 صفحه یی به پدرش نوشته و در آن توضیح داده که این رفتار خشونتبار پدرش در کودکی چطور شخصیت او را ناقص کرده است. در این نامه نوشته است که:« عزیزترین پدر! شما اخیراً پرسیدهاید که چرا من از شما این قدر میترسم. مثل همیشه هیچ جوابی به سؤال شما به نظرم نرسید. بخشی به خاطر اینکه واقعاً از شما میترسم و بخشی به خاطر اینکه ارائه دلیل آن جزئیات لازم دارد که موقع حرف زدن از ذهنم میرود. چیزی که لازم داشتم کمی تشویق، کمی دوستی بود؛ ولی لایقش نبودم. بیاحساسی کامل شمارا هرگز درک نکردم که چطور با حرفها و قضاوت تان، شرم و رنج نصیبم میکردید.» با این مقدمه و نقلقول از کافکا، در نوشتهی پیش رو هدف این است که برخورد خشن و ناملایم والدین با فرزندان آسیبشناسی شود و پیامد این نوع برخورد برجسته گردد، تا شاید کمکی کند برای بهتر شدن مدل تربیت و برخورد والدین با فرزندان.
قابلیادآوری است که در نوشتهی پیش رو، منظور از والدین، والدین جبار، خودبین و خودمحور است، نه هر والدینی. والدینی که با فرزندان شان برخورد متوازن، متناسب، صمیمانه دارد و به شخصیت فرزندان اهمیت و ارزش قایل اند، شامل این بحث نمیشود. اینجا هدف، والدین خودکامه، سرکوب گر و تک رو است که به فرزندان شان فرصت بروز و ظهور نمیدهند.
نقش و تأثیر والدین در زندگی فرزندان بسیار زیاد است. سهم و تأثیر این نقش را وقتی میتوان خوبتر فهمید که معرفتی اندکی از علم روانشناسی داشته باشیم و به روند تربیت و تکامل شخصیتی، فکری، روانی و ذهنی کودک در دوران کودکی تا نوجوانی و جوانی در محیط خانواده دقت و توجه کنیم. نخستین محیط تربیتی که در تعیین شخصیت ما سهمی بسیار اساسی دارد، خانه و محیط خانواده است که در رأس آن والدین قرار دارد. سبک تربیتی در خانوادههای سنتی و در بعضی از خانوادههای به ظاهر مدرن طوری است که کوشش میکنند تا اولادشان را تسلیم، فرمانبردار و تا سرحد زیاد مطیع والدین بار بیاورند. این نوع نگاه و رویکرد هم از نگاه زمانی و هم از نگاه مکانی بسیار گسترده است. از لحاظ مکانی تقریباً در تمام ولایات افغانستان این رویکرد وجود دارد و بسیار بر آن تأکید میگردد؛ ازلحاظ زمانی این نوع برخورد با فرزندان تنها در دورهی کودکی نیست، تا جوانی و بزرگسالی هم ادامه دارد. نتیجه این سبک تربیت، امروز چیزی شده که در موارد مختلف به ناگواریها، سختیها، شکست و ناکامیهای بسیار متعددی میانجامد. فرزندان که با این روحیه کلان شدهاند و شخصیت شان شکلگرفتهاند، با چالشهای بسیار فراوانی در زندگی روزمرهاش روبرو است که بخشی زیادی این چالشها از همین نوع تربیت ناشی میشود. برای اینکه بحث خیلی انتزاعی نشود، بهصورت عینی نمونههای از این پیامدها را در ذیل نقل میکنم.
نخستین پیامد ناگوار این نوع تربیت، گرفتن احساس آزادی، استقلال، خودباوری و خودمحوری از فرزندان است. فرزندان که همیشه تصمیم اول و آخر زندگیشان را والدین شان گرفتهاند و همیشه راه نیک و بد، خیر و شر، درست و نادرست را پدر و مادرشان انتخاب کردهاند، با یک نوع احساس خودکمبینی، ناتوانی و حتی حس حقارت بزرگشدهاند. جرئت و شجاعت فردیشان پس راندهشده و احساس آزاردهندهی ضعف در شخصیت و رفتارشان کاشته شده است. چون این حس خودکمبینی در طی سالیان دراز، در رفتار فرد نهادینه میشود، بعد در مراحل بعدی زندگی هم فرد نمیتواند آن را از خود دور کند. خلاصه اینکه حس خودکمبینی و ضعف تا پیری و مرگ دست از سر چنین فرزندانی برنمیدارد. این نوع باور و احساس در مراحل مختلف زندگی، فرد را اذیت میکند و احساس سرزندگی و بالندگی شخصیتی را از او میگیرد. این افراد همیشه نیاز به یک فرد برتر دارد تا راه ثواب و ناثواب را برای شان نشان دهند. خودشان جرئت نمیکنند که راه درست و نادرست را مطابق با فهم و شعور و درک خودشان برگزینند. به این دلیل که میترسند و هراس دارند. این جرئت در دورههای مختلف کودکی و الی کلانسالی از فرد گرفتهشده و بجایش حس نفی و نادیده گرفتن خود در تفکر و رفتار این نوع افراد جا گرفته.
دومین پیامد بسیار ناگوار این نوع تربیت والدین سالار، سرگردانی، تعارض درونی و آشفتهحالی فرزندان، در تصمیمگیریها و انتخابهای زندگی است. وقتیکه این نوع فرزندان در دوراهی انتخاب و گزینش در موارد مختلف زندگی قرار میگیرند، احساس سردرگمی، بیچارگی و ناتوانی میکنند و نمیدانند که کدام راه را برگزینند و چه باید بکنند. به همین دلیل تعارض و تنش بسیار شدیدی در درون شان ایجاد میشود و نمیدانند که به کدام سمت باید بروند. این تنش و تعارض هم جز همیشگی زندگیشان میشوند.جنگ روانی و تنش بسیار شدید درونی و همیشگی.
سومین پیامد عمدهی تربیت والدین محور، روبرو کردن فرزندان است با بنبستها، چالشها و شکستهای سخت و سنگین در زندگی. فرزندان که با شخصیت مطیع و تسلیم به والدین بار آمدهاند، در زندگی روزمرهی شان با بدترین، شدیدترین و سختترین شکستها روبرو میشوند که منجر به یأس و سرخوردگی این فرزندان میگردد. به این دلیل که خود واقعی، شور و شوق درونی یا ندای درونیشان را نادیده گرفتهاند و به سفارش والدین سبک زندگیشان را برگزیدهاند، همیشه احساس میکند که جای یکچیزی که میل درونیشان است، در زندگی واقعی خالیاند. جای یک ایده آل، یک آرمان یا یک وضعیت مطلوب که در ذهن داشته، ولی در عمل به آن نرسیده. احساس جاماندگی یکچیز مطلوب در ذهن این دسته از فرزندان باقی میماند، حتی اگر در خط و نشان که والدین کشیدهاند، به موفقیت هم برسند. بهطور نمونه، دانشجویی را در نظر بگیرید که ایده آل خودش، دانشکده هنرها بوده؛ اما به خواست والدین دانشکده اقتصاد را انتخاب نموده. این دانشجو با شوقوذوق نه، بلکه با یک نیروی فشار و جبر در این رشته درس میخواند و درسهایش را ادامه میدهد؛ همیشه یک اندوه، یک حسرت در دلش دارد که نتوانسته به دانشکده موردعلاقهاش برود. این حسرت هم بسیار ماندگار است، بهندرت اتفاق میافتد که فراموش شود.
در پایان با خطاب به والدین این مسئله عرض میشود که احساس بادار و محور بودن را در برخورد با فرزندان تان دور بگذارید. به فرزندان احساس شخصیت، خودباوری، خودمحوری و اعتمادبهنفس بدهید. والدین اگر نمیتوانند احساس شخصیت و بالندگی و خودمحوری به فرزندان بدهند، از آنطرف هم حق ندارند که حس حقارت و ضعف، خودکمبینی و ناتوانی، تسلیم و رضا، آشفتگی درونی، دودلگی، تنش و سرخوردگی برای فرزندان بار بیاورند. ایجاد این احساسات منفی دقیقاً به معنای به رنج و عذاب افکندن و درد سختی دادن است. هیچکس با هیچ منطقی حق ندارد که به کسی درد، رنج، سختی و عذاب درونی ایجاد کند؛ حتی اگر فاعل این کار والدین باشد.

دیدگاه شما