صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۷ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

افغانستان؛ از فقرِ فرهنگی تا پارادوکسِ فرهنگیان

-

افغانستان؛ از فقرِ فرهنگی تا پارادوکسِ فرهنگیان

فرهنگ یکی از اصول و مبانی تاثیرگذار در پیشرفت و توسعهیافتگی کشورهاست. یکی از ابعاد مهم هر جامعه، فرهنگ جامعه است، اصولآ جامعه بدون توجه و عنایت به معقولهی فرهنگ قابل تصور نمی تواند باشد. ایجاد و گسترش فرهنگ، جامعه را میتواند از بسیاری بحرانها و پدیدههای اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی که افغانستان با آن مواجه است گرهگشا و راهگشا باشد.
فرهنگ مقولهای منتزع یا جدا از جامعه و ملت نیست، از این رو برای داشتنِ شهروندان و جامعهی پویا باید مئولفهها و نیازهای فرهنگی برخواسته از درون جامعه و مردم باشد نه صرف ملاحظات حقوقی تا تأکید یکسویه بر آرمانها و آروزها. یعنی برای رشد فرهنگ باید با نوعی توسعه و رشد درونگرای فرهنگی روبرو بود تا صرف فشار و تحمیل فرهنگ از بیرون.
در کشورهایی که فرهنگ دمکراسی رشد غیرطبیعی و ناگهانی داشته است با کشورهایی که فرهنگ دمکراسی بطور تدریجی رشد و تکامل طبیعی خویش را پیمودهاست فرقها و تفاوتهای گوناگون میتوان دید. بطور نمونه میتوان گفت که در سرزمینهای که نظام دمکراسی با پیش زمینهی فرهنگ عالی به وجود آمدهاست داری خصوصیات ذیل میتواند باشد.
نخست «مردم و تودهها در این کشورها باورمند و معتقد به مبانی و ارزشهای دمکراتیک، همزیستی مسالمت آمیز، همپذیری و سایر مئولفههای اخلاقی و انسانی شدهاند. در گام بعدی مردم خود حافظ و حامی نهادها و مجامع دمکراتیک نیز هستند که فرایند رشد فرهنگی بین مردم در کشورهای توسعه یافته و مدرن این مسیر و سیر تکاملی طبیعی را پیمودهاست و داری پایههای قوی و مستحکم فرهنگ و ارزشها گردیدهاند.»
اما در کشورهایی مانند افغانستان فرهنگ نه تنها فرایند طبیعی اولی را نه پیمودهاست بلکه با فرایند غیر طبیعی و با فرازها و فرودهایی روبرو بوده است به همین دلیل نه تنها فرهنگسازی در بین تودهها و مردم کمتر صورت گرفته است بلکه بین قشر نخبه و تحصیلکرده کشور بنابر فقر فرهنگی نوعی ذهن و رفتار پارادوکسیکال را در میان تعدادی از این قشر به وجود آورده است. مثلآ در جامعهی روشن فکری و فرهنگی افغانستان با گونهایی از کنش و منشِ متناقض تا اکنون مواجه بودهایم. از یک سو روشن فکران و فرهنگیان افغانستان در آرزوی داشتن یک کشور دمکراتیک، برابر و عاری از خشونت، دهشت و توسعه یافته هستند و از سوی دیگر بسیاری از این قشر نخبه حاضر به مدارا، تساهل، مشارکت فعال در عرصههای فرهنگی و همپذیری یکدیگر نیستند و در بعضی مواقع قشر نخبه و فرهنگی کشور در پی تلاش کسب امتیازها و غیره... حاضر به رفتار خلاف موازین فرهنگی و اخلاقی نیز شدهاند و با رفتار و افکار قومی، سمتی و زبانی باعث ایجاد بحران و تشدد در میان مردم و جامعه گردیدهاند. در صورتیکه افغانستان یک کشور چند قومی و چند فرهنگی است و تا اکنون قشر تحصیلکرده، فرهنگی و اجتماعی نتوانستهاند یک چهره و شخصیت واحد فرهنگی با حفظ و احترام به تمامِ خُرده فرهنگهای این سرزمین با دیدگاه و رویکرد مدرن تعریف و بازنگری کنند و بطرف زبانِ گفتمانِ مشترک برای رفع نیازهای فرهنگی با در نظر داشت شرایط مکانی و زمانی تولید و احیا کنند. هر چند به طرف آینده حرکت نمودهایم بدلایل فقرِ فرهنگی و عدم اندیشهی مستقل فرهنگیان این کشور بیشتر زبان و چهرهی فرهنگی افغانستان منقسم و غیر قابل ترمیم به عنوان جسم واحدگردیده است.
بنابر ملحوظات فوق کشوری مانند افغانستان نیاز دارد که فرهنگ و ارزشهای دمکراتیک هم توسعه درونگرا داشته باشد و هم توسعه بیرونگرا. رشد درونگرا باید در میان تودهها و مردم با روحیهی همزیستی، مبارزه علیه افراطیت، فساد اداری و همپذیری بستر سازی شود از طرفی نسلِ روشن فکر-و نخبه افغانستان با تولید محصولات نرم افزاری و فرهنگی مطابق نیازهای عینی افغانستان در راستای فرهنگ و تمدن جهانی زبانِ تعامل و تفاهم را بوجود بیاورند.  به همین دلیل یکی از مهمترین معضلات جهان سوم و تا حدودی کشورهایی مانند افغانستان، مسئلهی فقرِ فرهنگی می باشد. با توجه به خصلت چند بُعدی فقرِ فرهنگی، پرداختن به این مقوله نیز ابعاد مختلفی را در بر میگیرد که بررسی هر یک از این ابعاد زمان و هزینههای فراوانی را اتلاف خواهد کرد . فقرِ اقتصادی، فقرِ آموزشی، فقرِ هویتی، فقرِ سیاسی و در نهایت از همه مهمتر فقرِ فرهنگی؛ از مهمترین مشکلاتی هستند که بسیاری از کشورهای پَساجنگ مانند افغانستان هنوز نتوانستهاند حتی به طور نسبی با آن بر خورد کنند و بر آن فائق آیند . علی رغم حمایتهای همه جانبهی سازمانهای بینالمللی که برای ارتقاء سطح پیشرفت و توسعهی ملل مختلف و جوامع بشری به وجود آمدهاند هنوز گام بزرگی برای رفع این معضل برداشته نشده است؛ اعتلای فرهنگی و سطح آگاهیها و شناخت مردم در یک کشور یکی از شاخصهای توسعه انسانی در جهان است. این شاخص نه تنها در رشد اقتصادی عاملی تعیین کننده است، بلکه خود نیز موضوعیت دارد. یعنی هر گاه کشوری از رشد اقتصادی بالا بهره گیرد، ولی شمار بیسوادانش بسیار باشد، توسعه یافته شمرده نمیشود.؛ بنابراین اکنون نیاز است که برای محو و نابودی فقرِ فرهنگی حرکت منسجم و ملی را در راستای رسیدن به جامعه بهتر و ایدهآل سازماندهی کرد، باید بدانیم فقر فرهنگی در جامعه مهمترین علت ناهنجاری های اجتماعی است و  بستر امنیتی جامعه از راه فرهنگ و اطلاع رسانی مناسب صورت می گیرد و اگر ساختار جامعه ای به شکل مطلوب آماده باشد ، ناهنجاری ها ، جرایم و تخلفات به حداقل می رسد، هر چه شمار دانشوران جامعه کمتر باشد، و هر چه سهم دانش و تعقل در جامعه کمرنگ تر گردد، آلودگی و فقر آن فرهنگ افزونتر است .

دیدگاه شما