صفحه نخست » مقالات » نمونههای موفق پروسه صلح در جهان
نمونههای موفق پروسه صلح در جهان
- حسین احمدی
خشنترین جنگها در جهان منتج به صلح شده است. از جنگهای جهانی تا جنگهای سی ساله و هفت ساله در اروپا همه آخر به صلح متوسل شدند و صلح در اوج خستگی از جنگ یگانه راه حل خاموشی آتش سنگر و روشن کردن شمع بر مزار قربانیان همدیگر است.
در زیر نمونههای موفق پروسه صلح در جهان در قالب دو بخش صلح دولت با دولت و صلح داخلی دولتها ذکر شده است.
۱. صلح دولت با دولت
الف) صلح آلمان شرقی و آلمان غربی؛ پس از تجزیه آلمان در ختم جنگ جهانی دوم در نوامبر ۱۹۸۹ با تظاهرات مردم، دیوار برلین فرو ریخت و در روز سوم اکتبر ۱۹۹۰ آلمان شرقی بهطور رسمی منحل شد و به آلمان فدرال پیوست تا پس از چهل سال جدایی یک بار دیگر، آلمان قدرتمند به کشور واحد تبدیل شود، قبل از جنگ جهانی اول نیز دولتهای اروپا از این اتحاد میترسید ولی پالیسیهای آلمان متحد «بیسمارک» کارگر واقع شد و این باهمی محقق شد. پس از جنگ دوم جهانی هم این پیوستن دو آلمان نمونهی بارزی از صلح دو دولت است؛ ارچند در جبههی جنگ باهم نبودند ولی اختلاف دیپلماتیک آنها ممکن بود به آنجا هم بکشد. پیامد صلح دو آلمان قدرت بزرگ جهانی شدن آن را رقم زد و کشوری که دوبار صلح و امنیت جهانی را بههم زده است و باعث مرگ حدود صد میلیون انسان شده است، اکنون «انگلا مرکل» نخست وزیرالمان میگوید: آلمان نهتنها مسئولیت صلح در مرزهای خود بلکه کل اروپا و دنیای در حال توسعه را بر عهده دارد؛ زیرا ما میدانیم که نمیتوانیم به سادگی از وقایع بینالمللی جدا شویم و بهجای آن باید از آن مراقبت کنیم – این یعنی تلاش برای یک صلح جهانی که اکنون آلمان که همیشه آتشافروز معرکه بود به این نتیجه رسیده است که جنگ راه حل هیچ مسالهای نیست.
ب) صلح کرهی جنوبی و کرهی شمالی؛ شبه جزیرهی کره در سال ۱۹۴۸ به دو کشور کرهی جنوبی با پایتخت سئول که کشوری دموکرات است و کرهی شمالی که پایتخت آن پیانگیانگ، کشور کمونیست است؛ تقسیم شد. بروز اختلاف میان این دو کشور باعث بهوجود آمدن جنگ کره در سال ۱۹۵۰ گردید و پس از آتشبس به دو کشور مستقل تبدیل شدند. این دو کشور تفاوتهای عجیبی با یکدیگر دارند که تفاوتی از زمین تا آسمان است و باور آن برای هر فردی سخت است. کرهی شمالی با قوانین سختگیرانه و وحشتناک در پی اتمی شدن خود نقطه مقابل کره جنوبی است که یک کشور اقتصاد محور و مترقی میباشد. در ماههای گذشته رهبران هردو کره پس از سالها اختلاف برای اولینبار باهم صلح کردند و مرزهای همیشه بسته و محافظت شدهی شان را بهروی شهروندان همدیگر گشودند و منطقهی حایل نظامی بدون جنگ را منطقهی حایل صلح نامیدند و درخت دوستی نشاندند.
۲. صلح گروه مخالفان داخلی با دولت
الف) صلح گروه فارک در کلمبیا؛ در ماه دسامبر سال گذشته میلادی مجلس نمایندگان کلمبیا به اتفاق آرا طرح صلح اصلاح شده با گروه شورشی فارک را تصویب کرد. روز پیش ازآن نیز مجلس سنای کلمبیا این توافق را تایید کرد. این توافق به معنای پایان پنج دهه درگیری مسلحانه است که بنابر گزارشی نزدیک به ۲۶۰ هزار کشته و زخمی بهجا گذاشت. رهبر فارک، «رودریگو لوندونو»، که به «تیموچنکو» مشهور است، گفته بود که این توافق «پایان قطعی» برای جنگ داخلی و حل اختلاف به شکلی متمدنانه است.
ب) صلح ولایت آچه اندونیزیا؛ ولایت «آچه» در اندونیزیا با دولت مرکزی پس از 32 سال جنگ از 1983 تا 2005 بر اساس دو ایده؛ دیپلماسی صلح طلبانه دولت و گفتوگوی مردمی، به صلح رسیدند.
ج) صلح تامیلها با دولت در سریلانکا؛ ملت سریلانکا بعد از سه دهه جنگ و ویرانی به این نتیجه رسیدند که باید به این روال خاتمه داده و راه صلح، توسعه، تمدن و عمران را در پیش بگیرند. در طی سه دههی جنگ، اقلیت «تامیل» در مقابل اکثریت «سینهلهها» که حکومت را در دست داشتند علم جنگ را بر افراشته بودند و خواستار استقلال و داشتن حکومت مستقل در قسمت شمالی این کشور بودند. شهر «جفنا» واقع در قسمت شمالی این کشور، محل قرارگاه اصلی تامیلها(مخالفان حکومت) بود. این شهر در اثر جنگ سرنوشتساز که منجر به شکست و تسلیمی تامیلها و خاتمه جنگ گردید، خسارت بیشماری را متحمل شد. تجربهی سریلانکا در استفاده از رهبران مذهبی در تحقق صلح و مصالحه ملی یک تجربه کامیاب و مثبت بوده است. سریلانکا توانسته است با فراهم آوری زمینهی گفتمان مذهبی میان روحانیان مذهبهای این کشور از طریق راه اندازی میزگردها و گردهماییها تفاهم منطقی را میان پیروان مذهبهای مختلف این کشور فراهم ساخته و از خواستها و خط سرخهای همدیگر خود را آگاه سازند.
د) صلح گلبدین حکمتیار با دولت ج.ا.افغانستان؛ پیوستن حکمتیار بهعنوان رهبر حزب اسلامی نمونهی صلح داخلی میان دولت و حزب مخالف دولت، الگوی خوبی برای افراد ناراضی و جنگسالار است. حکمتیار سالها در ساختار نظام شامل نشد و به عنوان معترض با دولت و ملت جنگید، قتل و غارت و کشتار و قربانی در سنگرهای مختلف جنگ را ادامه داد؛ اما در آخر وقتیکه آیندهی خود را در بیرون از نظام نامناسب دید و احساس درماندگی کرد، به پروسه صلح پیوست. اگرچند تاثیر لازم را که پیشبینی میشد در جنگ و فعالیت گروههای تروریستی در افغانستان نداشت؛ زیرا مهرهی سوخته و جنگ باخته به شمار میآمد، اما بازهم نمونهی بارز برای گروههای مخالف و الگوی خوبی برای صلح است. پیوستن حکمتیار به پروسه صلح بیانگر این پیام روشن است که هیچ گروهی قادر به تداوم جنگ با دولت و ملت افغانستان نیست. سرانجام یا در میدان نبرد نابود شوند و یا به پروسه صلح بپیوندند – اگرنه با انزوای سیاسی گروههای شان مجبور خواهند شد تا از جنگ دست بردارند – و در ساختار نظام سیاسی شریک شود که کشیدن رهبران شان از لیست سیاه سازمان ملل و شورای امنیت ملی و معافی از جنایات جنگی شان بزرگترین امتیازی است که برای شان در نظر گرفته شده است.
در آخر میتوان گفت که صلح در افغانستان رویا باقی نخواهد ماند. صلح رویای قابل تحقق است و روزی آتش جنگ و خونریزی در افغانستان نیز پایان خواهد یافت. کشورهای زیادی گرفتار جنگهای داخلی بوده اند ولی سرانجام، صلح، راهی برای بیرون رفت از معضلهای جنگ و جنایت بوده است. طالبان که جز ملت افغانستان هستند روزی صلح خواهند کرد اما جای نگرانی اینجا است که دولت در این بازی از موقف قدرت نه، بلکه از موقف تقاضا سخن میگوید و این ممکن است در زمان امتیازدهی به طالبان و انجام پروسه صلح که تبدیل به یک بنگاه امتیازدهی به تروریستان شده است، زمینهی ورود طالبان پاکستانی و افراد بهغیر از تحریک طالبان را در درون نظام افغانستان فراهم کند و آنان ارزشهای را که در طی بیشاز یکونیم دههی دموکراسی بهدست آمده است، نابود کنند. مبادا ملت و ارزشهای دموکراتیک قربانی بیدرایتی دولت در این بازی سیاسی-استخباراتی و مافیای تروریستی در افغانستان شود.
دیدگاه شما