صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

خشونت سیاسی

-

 خشونت سیاسی

پدیده خشونت سیاسی از آن دسته آسیب‌‌های اجتماعی- سیاسی است که نظم حاکم بر جامعه را مختل میکند و همواره مواجهه با آن مورد توجه سیاستمداران میباشد.
خشونت سیاسی به تمامی حملات جمعی اطلاق می شود که در درون یک اجتماع سیاسی علیه رژیم سیاسی، بازیگران آن، شامل گروه های سیاسی رقیب وصاحبان مناصب یا سیاست های آن صورت می گیرد. این مفهوم نمایانگر مجموعه ای از حوادث است که وجه مشترک تمامی آنها استفاده واقعی از خشونت یا تهدید به کاربرد آن است.
واژه ی خشونت  به معنای درشتی ، درشتی کردن، تندی نمودن، درشتخویی کردن، آمده است و واژه مقابل آن، نرمی و نرمخویی نمودن است.
در فرهنگ لغت واژه ی «غضب» را نیز به مفهوم خشم و خشمناک شدن می آورند؛ ولی از نگاه واژه شناسان عربی، غضب، ضد «رضا» و به معنای خارج شدن انسان از حالت اعتدال و تعقل به منظور اراده انتقام است.
اما در اصطلاح خشونت عبارت است از اعمال نوعی آسیب یا انسداد به غیر، ازطریق کشتن یا ایجاد صدمات روحی؛ بعضی آن را «رفتاری که به قصد آسیب رساندن به کسی یا چیزی انجام شود» تعریف کرده اند، گروهی خشونت را شامل«تهدید» هم می¬دانند، یعنی اگر کسی به خشونت تهدید شد، مانند تهدید به مرگ، تهدید به ایجاد صدمات جسمی و روحی، خشونت اطلاق می شود. بنابراین می توان گفت: خشونت عبارتست از گفتار تند یا تهدید، یا رفتار تند به قصد آسیب رساندن به کسی یا چیزی که منجر به کشتن، صدمه وارد کردن جسمی و روحی و مالی و عرضی گردد.
درباره پیشینه ی تاریخی خشونت می توان گفت که اولین قربانی خشونت هابیل است.
از روزی که انسان پا به کره خاکی گذاشته، بر اثر عوامل مختلف، نوعی خشونت را به همراه خود آورده است، رفتار قابیل نسبت به هابیل  که در یک طرف خشونت و در سویی دیگر مدارا است، یکی از روشن ترین مصادق خشونت است؛ نسل کشی قبطیان توسط فرعون،  جنگ های صلیبی و جهانی، سوء قصد به پیامبر اکرم، سوء قصد به خلیفه دوم سوء قصد به امام اول شیعیان وخلیفه چهارم و.. ازمصادق عینی  برخوردهای به شدت خشونت آمیز انسانها نسبت به همدیگرند ودرقرن حاضرکودتای منحوس حزب خلق و پرچم در به شهادت رساندن داوود خان وبه شهادت رساندن شهید مزاری و شهید مسعود  توسط گروه ها ی تروریستی و رفتار جنون آمیزخشونت گران درچهارگوشه¬ی کشورمان که هر روزه شاهد آن هستیم؛ از مظاهر خشونت به شمار می آید.
از دیدگاه دیگر، خشونت سیاسی یک نوع آسیب سیاسی اجتماعی می¬باشد که عبارت است از کنشهای اعتراضی  که شکل خصمانه و غیر نهادي به خود می گیرد و طرفهاي درگیر به صورت عامدانه، از اجبار فیزیکی براي صدمه زدن به یکدیگر یا اموال یکدیگر استفاده می نمایند تا تغییر سیاسی را (چه در سیاستها و چه در ساختار حکومت) به وجود آورند.
اولین و مهمترین کارکرد هر نظام سیاسی حذف یا کاهش ارتکاب خشونت در زندگی روزمره و روابط اجتماعی- سیاسی است. از سوي دیگر، هر نوع نظام اجتماعی (از جمله جوامع جدید) زاینده کشمکش¬هاي درونی است و هیچ کشوري در جهان وجود ندارد که فاقد هر گونه منازعه سیاسی داخلی باشد. سیاست در همه جا با ستیز همراه است، یعنی نوعی کشمکش بین افراد و گروههایی که می کوشند به هدفهاي متفاوتی دست یابند و خواسته هاي متضادي را برآورند.
مهم آن است که این ستیزهاي داخلی حتی المقدور شکل حاد و خشونت آمیز پیدا نکند. از اینرو، وظیفه هر نظام سیاسی تضمین ثبات از طریق پیشگیري از حاد شدن منازعات داخلی است تا به تجزیه طلبی و جنگ داخلی نینجامد.
این پدیده در کشور افغانستان که داراي بافت جمعیتی چند قومیتی می¬باشد به عنوان پدیده¬اي مسأله ساز ظاهر می¬شود. پدیده خشونت سیاسی در مناطقی از کشور که به شدت متأثر از ارزشهاي سنتی و قبیله اي خود می باشند و گرایش و پایبندي کمتري نسبت به قانون دارند، بیشتر مشهود است
به عنوان نمونه یکی از مناطقی که در طی این سالها همواره درگیر خشونت و نزاع سیاسی بوده است ولایت هلمند می باشد این منطقه از یک سو به واسطه تفاوتهایي مانند دوري از مرکز و مراودات فرهنگی، بافت زندگی قبیله ای، فقر و بیکاري، قاچاق، ضعف زیرساختها و از سوي دیگر به علت هماننديهاي فرهنگی، قومی و مذهبی با کشور پاکستان از پیامدهاي بحران زایی بنیادگرایی مذهبی آنها متأثر شده که نمودهاي ناحیه گرایی در آنجا در قالب اقدامات تروریستی گروههاي ملهم از اندیشه هاي بنیادگرایي مذهبی قابل پیگیري است.
انواع خشونت
خشونت اجتماعی شامل زیرمجموعه های قتل، تهدید، باجگیری، تهمت، استهزاء، راهگیری، مال ربایی و.. با خاستگاه اقتصادی، روانی، خانوادگی نسبت به گروه های اجتماعی انجام می گیرد، این نوع ازخشونت  باعث سلب امنیت و آسایش مردم در همه عرصه های اجتماعی گردیده است. خشونت مذهبی
گونه¬ی جدیدی ازخشونت است که به انگیزه های مذهبی یا سیاسی و تصفیه حساب های درون گروهی مذهبی صورت می گیرد، و بسیاری از ترورها و قتل ها به همین منظور از سوی برخی گروه های افراطی مذهبی به وقوع می پیوندد؛  بمب گذاری ها در مساجد واماکن متبرکه ودر میان دسته های عزاداری ...از نوع خشونت مذهبی ویا سیاسی- مذهبی است، وتردیدی نیست که قربانیان این نوع از خشونت بیشتر مردم عادی ، کودکان ، زنان و سالخوردگان اند.
خشونت به مفهوم سیاسی آن، بیشتر با هدف از پا درآوردن مخالف ورقیب به کار می رود که به خشونت سازمان یافته و غیرآن، قابل تقسیم است که شامل ترور هم می شود، زیرا امروزه ترور به دو مفهوم شایع به کار می رود، یکی این که عبارت است از عمل قتل غافلگیرانه و ناگهانی برای از پا درآوردن مخالف و دشمن، و مفهوم دیگر آن که یک مفهوم مدرن و جدید است، ترور مقدمه است برای دست یافتن به اهداف سیاسی و غایت عمل قتل، همانگونه که در واژه ترور، نوعی ایجاد وحشت و هراس نهفته است.
از مهمترین علل خشونت سیاسی می توان به سه عامل خلأ قدرت، احساس ناکامی و هویت سازی اشاره کرد.
بی تردید با «خلاء قدرت» مرکزی یا ضعف آن، خورده قدرت ها یکی پس از دیگری سربرآورده و به عبارتی قدرت در درون قدرت ایجاد می شود، در چنین وضعیتی خورده قدرت ها برای حفظ و دوام قدرت خویش، دست به خشونت می زنند، زیرا تفکر قدرت با تفکر خشونت همراه است، هرجا قدرت است خشونت هم هست و در واقع قدرت و خشونت بویژه خورده قدرت ها لازم و ملزوم همدیگرند.در طول بیش ازچند دهه با ضعف حاکمیت مرکزی به معنای واقعی آن در افغانستان، قدرت های محلّی و خورده قدرت هایی شکل گرفتند که مرتب با رقبای خود در ستیز بودند.
«احساس ناکامی» را یکی دیگر از عوامل خشونت می دانند، هنگامی که گروه یا حزبی نتواند به اهداف خود برسد، برای ناکامی خویش مقصرانی می تراشد،پس تلاش در انتقام گیری از رقیبان به صورت خشونت وجنگ نمود پیدا میکند. جنگ خانمان سوز الجزایر نمونه مناسبی در این زمینه می باشد.
از طرفی برخی، اعمال خشونت را نوعی اقدام به جهت تأکید بر«هویت سازی» تلقی می کنند، یعنی عامل تشدید متمایز بین دو گروه؛ پروژه ی خشونت است که فرد، یا گروهی علیه دیگران مرتکب می شود، و با اعمال خشونت آمیز، جامعه به سرعت به سوی قطب بندی می رود واین کاردرواقع به نفع پروژه ی هویت سازی است وبرای این مورد می شود خشونت های نیروهای اسراییل علیه مردم فلسطین را مثال زد.
سخن پایانی این که افغانستان سال هاست که شاهد خشونت سیاسی گاه و بی گاه  بوده است. اما امروز وقوع این خشونت های سیاسی در بخش وسیعی ازکشور به پدیده ای روزمره تبدیل شده است. خشونت هایی که بی گناهان و عموم مردم را هدف قرار می دهند  این خشونت ها برای ایجاد رعب و وحشت در میان عموم مردم و بعضی گروه های هدف سازمان داده می شوند
مسئله ی قابل تأمل اینست که هم اکنون به دلیل وجود عوامل متعدد داخلی و خارجی، خشونت سیاسی در کشور بسیار رواج یافته است. نیروهای مخالف و شورشی برای رسیدن به اهداف منطقه-ای خود دست به دامن خشونت می شوند و به همین ترتیب گروه های تروریستی دامنه گسترده تری برای دستیابی به اهداف خود پیدا می کنند. بهره گیری از خشونت برای تحقق اهداف اجتماعی و سیاسی در افغانستان به یک هنجار تبدیل شده است. اما خوشبختانه این خشونت ها تقریبا همیشه با شکست مواجه شده و باعث بروز حرکت های ضد خشونتی و زوال و نابودی خشونت گران  گردیده است؛ چنان که نمونه های آن در ولایات جنوبی وشرقی مشاهده شده است که نوید بخش برای صلح خواهان ویأس برای آشوب طلبان است.

دیدگاه شما