صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

آموختنی‌هایی از 7 و 8 ثور

-

آموختنی‌هایی از 7 و 8 ثور

در ابتدا فرا رسیدن 8 ثور سالروز پیروزی جهاد افغانستان را به همه مردم سرافراز، مجاهدین، خانوادهها و بازماندگان شهدای جهاد تبریک میگویم و به روان پاک شهدای میلیونی کشور که در راه عزت و استقلال کشور جان باختند درود میفرستم. .
رویدادهای مهم 8 و 7 ثور که از باب یک اتفاق بسیار جالب تقویمی، به صورت معنادار پشت سر هم قرار گرفته اند، واقعا هم دو پدیده مرتبط به هم اما کاملا به صورت دو خط متقاطع، دو مسیر کاملا متضاد داشتند، ولی هر دو نشان دهنده تحولات شگرف تاریخ سیاسی کشور ما هستند. بسیار بجا و شایسته است که ما همیشه به رویدادهای تاریخی با دید نقد و تحلیل بنگریم و حد اقل هر سال یک بار به عقب برگردیم و از گذشته خود برای آینده خود عبرت بگیریم زیرا گفته اند: گذشته چراغ راه آینده است و ملتی که از گذشته خود درس نیاموزد، هیچگاه به خوشبختی، آرامش و آسایش هم دست نخواهد یافت. از این رو کوشش میکنم در این نوشته کوتاه به تحلیل کوتاهی از این دو رویداد مهم تاریخی بپردازم و برخی نکات آموزنده آن را برای ملت مسلمان افغانستان یادآوری کنم.
اول- رویداد هفت ثور
هفت ثور بدون تردید سر آغاز فاجعه سنگین و خونینی بود که پیامدهای آن تا اکنون دامنگیر ملت افغانستان است. کودتای هفت ثور شیرازه نظام سیاسی کشور را از هم پاشاند که پیامد آن فرو ریختن بنیانهای اجتماعی و واژگون شدن ساختارهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی کشور بود.
کودتای هفت ثور فرایند عوامل بیرونی ودرونی بود. عمده ترین عامل بیرونی آن جنگ سرد و رقابت قدرتهایی بود که جهان را به دو بلوک شرق وغرب تقسیم کرده بودند؛ دو جبهه ای که یکی مدعی آزادی، مردم سالاری، خود ارادیت فردی و جمعی و در نهایت توسعه و رفاه بود و دیگری مدعی عدالت اجتماعی، انهدام نظام سرمایه داری و فئودالی، نفی استثمار و بردگی تودهها توسط اقلیت سرمایه دار. اتحاد جماهیر شوروی در رأس بلوک شرق، برخورد انقلابی و تآسیس نظام آهنین بر اساس خواست و قیام طبقه کارگر و زحمتکش را راه نجات می دانست اما آمریکا ومتحدان غربی اش دموکراسی، لیبرالیسم، فرد محوری، اقتصاد بازار، آزادیهای مدنی و سیاسی را زمینه ساز ثبات و توسعه و در نهایت رفاه بشر تبلیغ میکردند.
افغانستان در میان ایران و پاکستان که گرایشهای غرب گرایانه داشتند و کشورهای آسیای میانه که جزء اتحاد جماهیر شوروی بودند و چین با ایدئولوژی و ساختار سیاسی و اقتصادی همسان با شوروی، خارج از دایره نفوذ هردو بلوک و در واقع نقطه تصادم جبهه هردو بلوک بود و به همین دلیل به عنوان خط حایل دو بلوک قدرت و دو ایدئولوژی و نظام سیاسی متفاوت و متضاد، نه تنها نتوانست خود را پیدا کند و فرصتی برای خود باوری و خود سازی یابد، بلکه همچون دوره رقابت روسیه و بریتانیا در گذشتهها، این بار نیز درسرگردانی گرایش میان دو قدرت جدید دیگر یعنی شوروی و آمریکا قربانی منافع متضاد آنها شد.
از سوی دیگر اسیر بودن افغانستان میان رقابت و تصادم منافع قدرتها و جنگهای خونین و طولانی و تجاوزات مکرر بر کشور، از یک سو فقر، ناتوانی و بیچارگی را بر مردم افغانستان تحمیل کرد و ازسوی دیگر تسلط حکومتهای وابسته، ضعیف و بی اراده و مستبد و ناکاره را در پی داشت. گرایش سران حکومت و رهبران سیاسی افغانستان به هریک از بلوکهای قدرت جهانی، موجب خشم دیگری شده، باعث مداخلات خشونت بار و سقوط حکومتها گردید و هیچ دولت و حکومتی نتوانست خود را ازدایره این رقابتها بیرون کند و به ساختن و آبادی و توسعه کشور فکر نماید. تاریخ به وضوح نشان می دهد که هرگاه یکی از شاهان و امیران افغانی خواسته است از این حالت بیرون شود و با مدل یکی از این قدرتها به دولت – ملت سازی و توسعه کشور بپردازد، مورد خشم قدرت رقیب قرار گرفته، از درون و بیرون زمینه سرنگونی اش فراهم شده است.
اما عامل درونی کودتای هفتم ثور ضمن این که رابطه مستقیم و تنگاتنگ با عامل بیرونی دارد، در یک جمله قابل بیان است وآن این که مردم افغانستان از زندانی که برای شان ساخته شده بود، خسته شده بودند. مردمان این سرزمین چیزی به غیر از جنگ، خشونت، سرکوب، استبداد، فقر، تبعیضهای گوناگون، ذلت و شکنجه روحی وجسمی، چیز دیگری را در طول قرنهای اخیر تجربه نکرده بودند و به همین جهت هر اتفاقی که به شکسته شدن این زندان منتج می شد خواست مردم بود. در چنین وضعیتی هر دو قدرت در درون افغانستان سپاه و لشکر فکری و سیاسی میساختند، ولی شوروی آن زمان به این لشکر سازی هم سرعت داد و هم آن را سازمان یافته تر نمود. شوروی در آن زمان، با توجه به غفلت چهل ساله دولت شاهی و با استفاده از خواهشهای باطنی روشنفکران و تحصیلکردگان آزادی خواه و با توجه به ذهنیت عامه مردم که از فقر، تبعیض و محرومیت تاریخی به جان آمده بودند، توانست یک جریان فکری سازمان یافته را ایجاد نماید.
خستگی مردم از وضع زندگی و رنج شان از تبعیض و استبداد، در درون دربار هم درک شده بود و از همین رو سردار محمد داود با کودتای درون خانوادگی و اعلام تغییر نظام از سلطنت به جمهوریت و طراحی یک پلان انکشافی ملی در پی دگرگونی ساختارها و ذهنیت عامه برآمد، ولی او از یک طرف برای تحقق این برنامه انکشافی نیاز مند کمکهای خارجی بود و از جانب دیگر محتاج حمایت گسترده داخلی و رضایت تودههای مردم. داود خان در جلب حمایت خارجی با همان رقابت سنتی شرق و غرب روبرو شد و نتوانست تعادل را حفظ کند و لذا در مواضع او چرخشهای سریع و تندی دیده میشد. آخرین چرخشش پشت کردن به شوروی بود و همان باعث شد که روسها به تسریع تحولات درونی افغانستان به نفع وابستگان سازمانی و ایدئولوژیکی شان برنامه ریزی کنند. از سوی دیگر در تغییرات درونی هم داود خان نتوانست رویه متفاوت تر از اسلافش را به کار گیرد. توفیق او را همراهی نکرد. جمهوریت او متأسفانه در حد همان عنوان و آرمان باقی ماند و مفهوم آن به کار گرفته نشد. داود خان برنامه انکشافی عادلانه و ملی را طراحی کرد، اما این برنامه هم فقط در حد پلان و رؤیا باقی ماند و زمانی که مردم تغییر در ماهیت سیاست و دولتداری را حس نکردند، بیشتر با صداهای انقلابی و تحول گرایانه گوش سپردند و این حالت روسها را تقویت و تحریک کرد و آنان نیز بر روند مداخله شان هم سرعت دادند و هم علنی تر کردند که در نتیجه داود خان هم بدون این که به هدف برسد غافلگیر شد ولی مردانه مقاومت کرد و تسلیم کودتاچیان نشد و سرانجام همراه با خانواده اش در ارگ ریاست جمهوری به شهادت رسید.
از سوی دیگر سیر تحولات در منطقه مثل انقلاب ایدئولوژیک در ایران و سقوط سلطنت کهن سال و پر قدرت و بوجود آمدن نظام انقلابی به جای آن و همچنین رقابت هند و پاکستان و روی آوردن هردو کشور به سمت تولید سلاحهای هسته ای نیز باعث شد که شوروی زودتر وارد عمل شود.
کودتای هفت ثور اما پایان مشکلات و دشواریها در کشور نبود بلکه آغاز یک دوره پر درد و رنج و ویرانی دیگر شد و به دلیل نفرت و ترس از ایدئولوژی مارکسیستی که فرایند هفتاد سال مباحثه وگفتگوی گسترده جهانی محسوب میشد، پیشینه اشغال و سرکوب ملتهای مسلمان درآسیای میانه و قفقاز و استبداد وحشتناک دوران حاکمیت کمونیستها در شوروی سابق بخصوص در عصر استالین، ذهنیت به شدت حساسی را در نزد مردم افغانستان در قبال حکومت کودتایی حزب دموکراتیک خلق پدید آورده بود. حکومت کودتایی نیز در همان ماههای نخست روی کار آمدنش با رفتار تند و شعارهای آتشین و برخورد عقده مندانه و انتقام گیرانه در تمامی عرصهها و با همه جریانها و طبقات مردم، بر شایعات و ذهنیتهای موجود صحه گذاشت و مردم را به شورش و قیام خودجوش و سرتاسری وا داشت. روسها مجبور به مداخله نظامی و اشغال افغانستان شدند و با تأسف کشور ما در نتیجه کودتای هفت ثور گواه بدترین و سیاه ترین دوره تاریخی خود شد که تا اکنون از پیکر زخمی اش خون میچکد.
اما درسی را که از حوادث زمینه ساز کودتای هفت ثور و حوادث پس از آن میتوان آموخت، در بعد خارجی این است که تکیه بر قدرتهای بیرونی و بازی با قدرتهای خارجی بدون توجه به وضع درونی کشور و بدون درک واقعیتها و بدون شنیدن صدای مردم و درک درد و رنج مردم، هیچ قدرتی را حفظ نمیتواند و درس دیگر هم این است که سیر حوادثی که منجر به کودتای هفت ثور و متعاقب آن اشغال کشور شد، ثابت میکند که کشور ما در موقعیت ژئوپلیتیکی و استراتژیکی خاصی قرار دارد و سیاست غیر متعادل، یک جانبه گرایی و مبتنی برخصومت با برخی و وابستگی به برخی دیگر میتواند بازی با آتش باشد. شرایط خاص جغرافیایی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ما در میان منطقه ای متشنج ، پراز تضاد و تقابل منافع و در عین حال ظرفیت بالقوه اما بالای کشور ما در توسعه اقتصادی منطقه و جهان از یکسو و نیاز ما به همکاری منسجم دولتهای مختلف دارای منافع مختلف برای استفاده ازین ظرفیتها از سوی دیگر، مارا وا می دارد که به سیاست معتدل، آرام و متوازن بیندیشیم. در این رابطه طرح سیاست پنج حلقه ای رئیس جمهور در صورتی که درست مدیریت شود، میتواند این تعادل و توازن را به درستی عملی گرداند.
اما در بعد داخلی بزرگترین درس تاریخ این است که استبداد، سرکوب، تبعیض، بی عدالتی، نشنیدن صدای مردم، درک نکردن درد مردم و بی تفاوتی درقبال رنج و مصیبتهای مردم می تواند هر آن آتشی را مشتعل نموده و همه را خاکستر کند. بد ترین مرضی که در افغانستان شایع بوده و از حاکمان تا مردم را درگیر ساخته است، عادت کردن به وضع حاکم و موجود برای زمان طولانی و واکنش ناگهانی تند و انفجاری در برابر آن است. در آن دوره ستم، تبعیض، محرومیت و فقر برای مردم و زعمای کشور عادت شده بود، همانگونه که وابستگی به بیگانه و با قدرت بیگانه بر کشور مسلط شدن، راه پیروزی و تداوم قدرت تلقی میشد و همین وضعیت یک انفجار را پدید آورد. اکنون هم از این که برخی از حوادث و روندها و مصیبتها رفته رفته تبدیل به یک عادت میشود باید نگران بود. تکرارحوادث خونین و شنیدن نشدن نالهها و ضجههای مردم و جنایت بی حد و حصر تروریستان و جریانهای افراطی، رویههای قوم گرایانه افراطی، شایعه سازی، تهمت و تخریب و نمونههای بسیار دیگر از رویههای ناسالم و نظاره گر بودن این وضعیت، نباید برای ما اعم از دولت و ملت، تبدیل به یک عادت شود و گر نه ممکن است مثل گذشته انفجار خطرناکی را در پی داشته باشد.
دوم- رویداد هشت ثور
هشت ثور نتیجه و محصول فداکاری کم نظیر یک ملت فداکار، آزاده وسر فراز است؛ حماسه ملتی است که در طول چهارده سال بی دریغ فداکاری کرد و خالصانه در راه خدا و برای آزادی وطن میلیونها شهید، معلول و مجروح داد وآوارگی و دربدری را تحمل کرد. شاید خاطرات فداکاریهای مجاهدان راه خدا و شهدای ملت بزرگ ما در طول چهارده سال جهاد اگر درست گرد آوری شود به صدها جلد برسد. مردم ما در روزهایی که تصوری هم از رسیدن به قدرت و ثروت وجود نداشت و در سالهایی که زمین و آسمان کشور را آتش و خون گرفته بود، قهرمانانه ایستادند و هر گز جز رضای خداوند و انجام تکلیف الهی خواستی نداشتند.
در قضایای هشت ثور و حوادث بعد از آن باید به سه گروه به گونه جداگانه نگاه شود و این سه گروه باید از هم جدا گردند:
۱- مجاهدین و تودههای مردم افغانستان
۲- رهبران و جریانهای جهادی
۳-دوستان و همکاران جهانی جهاد
دسته اول اختصاص به گروه و یا قوم و سمت خاصی ندارد و در حقیقت منسوب به همه مردم افغانستان هستند که با باور به ارزشهای دینی و ملی و به طور متحدانه و با مشارکت و همگرایی بی نظیر ملی، خالصانه برای خدا وآزادی کوشیدند و بهای سنگین پرداختند. نسبت به کار این دسته و خدمت و فداکاری شان هیچ تردید و عیب و ایرادی نیست. این گروه هرچند در نزد نسل امروز شاید چندان شناخته شده نباشند و حتی مورد بی مهری وکم لطفی زیادی هم قرار گرفته باشند و تاوان نقص وکجی رفتار عده ای اندک از هم دوره های شان را هم بپردازند اما اجر شان در پیشگاه خداوند محفوظ است و در برابرتاریخ سربلند و سرخ رویند. دولت و ملت افغانستان نباید فداکاری این مردم را فراموش کنند و باید در تمامی ردهها و سطوح از ظرفیت، صداقت و تعهد آنان استفاده شود و به خدمات شان در راه حفظ استقلال کشور ارج نهاده شود.
اما رهبران و جریانهای جهادی جزء پیشتازان مبارزه آزادی خواهانه ملت ما بودند. آنها از درون مدارس، دانشگاهها و از میان مردم برخاستند و با احساس مسئولیت، به سازماندهی فکری و سیاسی مردم و بعدها به سازماندهی نظامی مجاهدین پرداخته، جهاد رهایی بخش را مدیریت ورهبری کردند.آنان در شرایط سخت خطر کردند؛ شرایطی که تصور پیروزی و رسیدن به قدرت دشوار بود اما آنان تعهد و مسئولیت شناسی خود را نشان دادند. ولی از سوی دیگر عوامل زیادی از جمله شرایط سخت و دشوار جهاد، نبود فرصت کافی برای طراحی یک نظام با ثبات سیاسی، نا پختگی سیاسی و تا حدودی اختلاف برداشتها و اندیشهها باعث شد که این رهبران و جریانها نتوانند بعد از پیروزی جهاد، دولت فراگیر و با ثباتی بوجود آرند، بلکه بر عکس، منازعات داخلی، زمینه شکل نگرفتن دولت ملی و بدنامی مجاهدین و دلسردی و انزوای مردم را فراهم ساخت.
منازعات خونین و بد نام کننده بین گروههای جهادی تنها به خاطر بی تجربگی رهبران جهادی بوجود نیامد، بلکه عوامل دیگری هم بود. اعضای دولت شکست خورده وابسته به روسها با شعار قومی به گروههای جهادی و دولت مجاهدین پیوستند و به شدت منازعات قومی را دامن زدند. کشورهای منطقه از شکل گرفتن دولت مستقل و مقتدر مجاهدین هراس داشتند و مداخلات نفاق افگنانه را شروع کردند و دولتهای زیادی که به خاطر رقابت با روسها از جهاد و مجاهدین حمایت میکردند، در طول جهاد از طریق شبکههای خود، روحیه افراط گرایی را علیه روسها تقویت میکردند که رفته رفته این افراد وگروهها به افراطیون مذهبی ضد همه و در نهایت به جریان های تندرو تروریستی و انتحاری تبدیل شدند.
دولتهای کمک کننده به جهاد از آنجا که هر یک درحمایت از جهاد منافع خود را داشتند، برخی از آنان با شکست شوروی مأموریت خود را خاتمه یافته دیده و به نظاره گر تبدیل شدند و برخی دیگر از دور و نزدیک پس از پیروزی برای گرفتن سود شان هجوم آوردند و افغانستان و مجاهدین توان بر آورده کردن منافع بس متضاد و متناقض آنان را نداشتند. جنگهای پس از هشت ثور در واقع تبارز تضاد خواستها و تصادم منافع دوستان بیرونی دوران جهاد بود و همین منازعات و تضاد منافع است که باعث دوام جنگ تا به امروز گردیده است.
اما درسی که از هشتم ثور و پیامدهای آن باید آموخت این است که تصامیم شتاب آلود و نسنجیده، تسلیم مجبوریتها شدن و درگیر منافع دیگران شدن برای ما خیلی مصیبت بار است. در جهان امروز اشتراک منافع وجود دارد و هیچ ملتی بدون اشتراک منافع با ملتهای دیگر نیست. اما عاقلانه و خردمندانه و با تدبر و اندیشه سیاست کردن آن است که منافع ملی درک، تعریف و برجسته شده، نقاط مشترک منافع را با منطقه و جهان شناسایی و تعقیب کنیم و هیچ لزومی ندارد خود و ملت خود را درگیر منافع متضاد دیگران بسازیم. جانبداری از سیاستهای خاص یک دولتی که با سیاست خاص دولتی دیگر در تضاد است ما را و منافع ما را قربانی میکند. ما همیشه قربانی تصادم منافع دیگران بوده ایم. ما در نقطه ای با یک کشور و در نقطه دیگر با کشور دیگری منافع مشترک داریم و برای ما هردو مهم است نه یکی و لزومی ندارد به خاطر یکی دیگری را دشمن خود بسازیم.
دولت و ملت افغانستان در شرایط حساس تاریخ قرار دارند. ما در میان تضاد منافع قدرتها، در دام افراطیت و تروریزم، در آتش جنگ کینه توزانه کشورهایی که تمام منافع خود را از ما میخواهند قرار داریم و از هر طرف مورد هجوم هستیم تا بشکنیم و به گذشته سیاه و ناامیدی برگردیم، ولی ما به گذشته بر نمیگردیم و رو به پیش خواهیم رفت و قایق نجات خود را به سوی آینده روشن و با اقتدار و با عزت هدایت خواهیم کرد.
ما از گذشته آموخته ایم که نباید در میان انبوهی از شعارهای پوچ قومی و در نعرههای بی محتوای افراطیت مذهبی و در هوا و هوس قدرت انحصاری، خود و آرمانهای یک ملت را گم کنیم و به نیروی اجیر نفاق افکنی که فضای ذهنی مردم را مشوش وآلوده به کثافت نفاق قومی میسازند و میان ملت ما آتش کینه و تعصب روشن میکنند و بعضی هم زمینه را برای جنگ نیابتی قدرتها ودولتهای دارای منافع متضاد مهیا میسازند، اجازه ندهیم که به اهداف شان برسند. ملت افغانستان زمانی به آرامش میرسد که وحدت و برادری خود را حفظ کند.
به همین جهت باید گفت که امروز انتخابات فرصت گزینش مردم و زمینه تبارز اراده واقتدار مردم و تعیین سرنوشت خود به دست خود است. نارساییها، کاستیها وضعفهای عملیاتی گذشته و تهدیدات دشمن نباید مردم را ناامید ساخته و از صحنه دور کند و مردم نباید بخاطر کاستیها از اصل پروسه که تنها راه به کرسی نشستن اراده و خواست مردم است دوری گزیند. تجربه انتقال قدرت با جنگ، کودتا و اشغال تجربه سخت، زیانبار و ویرانگری بوده است که ما پشت سر گذراندیم، همانگونه که تجربه نظامهای میراثی و استبدادی چیزی جز زبونی و مظلومیت و بردگی حاصلی نداشته است. تجربه مردم سالاری و انتخابات گرچه تازه و پر نقص آغاز شده اما به یقین تجربه شیرین و تنها راه است.
دموکراسی در افغانستان هرچند نوپا است و دچار مخاطرات و تهدیدات زیاد اما مردم افغانستان ثمرات شیرین آن را به خوبی احساس میکنند. امروز در مورد آزادیهای عمومی مخصوصا آزادی بیان، طبق گزارش اخیر سازمان گزارشگران بدون مرز افغانستان از میان 180 کشور در رده 118 قرار دارد و در سال گذشته با همه مشکلات و دشواریهای آن، ما دو درجه ارتقا یافته ایم و جالب این است که در سطح کشورهای منطقه نسبت به همه همسایگان دور و نزدیک خود مانند هندوستان و پاکستان و ایران و ترکیه و همه کشورهای آسیای میانه و خاورمیانه پیشتاز هستیم و این محصول تحمل و مقاومت و مبارزات مردم و دور اندیشی و پایبندی حکومت افغانستان به ارزشهای مردم سالاری است.
امروز بدون شک در ساحه امنیتی دچار صدها چالش هستیم و ضعفها و ناتوانیهای ناخواسته زیادی داریم و خود به آن اعتراف داریم و به همین جهت مردم هم حق دارند که در همه موارد و مخصوصا در رابطه به تأمین امنیت مراکز توزیع تذکره و مراکز ثبت نام و رأی دهی نگران باشند اما از سوی دیگر ما در حکومت با تمام توان در مقابل خطرات خواهیم ایستاد و برای تأمین امنیت تمام کوشش خود را به کار خواهیم بست، ولی این خطرات و تهدیدات نباید باعث شود که ما در دل مردم ناباوری و ناامیدی ایجاد کنیم. خوشبختانه همه احزاب سیاسی، جامعه مدنی، علما، روشنفکران و جوانان ما ضمن ابراز نگرانی از امنیت که حق آنان هم هست، اما همگی بر این نکته اجماع دارند که ما هیچ راهی جز مقابله با تروریستان و هیچ راهی جز برگزاری انتخابات نداریم. این اجماع ناشی از این باور است که همه مردم ما و به خصوص جوانان، جامعه مدنی و مهم تر از همه زنان و بانوان ما دیگر نمیخواهند به گذشته سیاه برگردند و بار دیگر یوغ اسارت استبداد و زورگویی را بر گردن نهند و به آسانی و به سادگی دستاوردهای کلان تجربه 17 سال اخیر را از دست دهند.
امروز حکومت وحدت ملی همه تجربیات مثبت و منفی 40 سال تحولات پرفراز و نشیب گذشته را پیش روی خود دارد و هرگز نمیخواهد اشتباهات گذشته را تکرار کند. نظام سیاسی ما و حکومت ما نه مثل گذشتهها حکومت یک حزب و نظام تک حزبی است و نه حکومت انحصاری تباری و تک قومی؛ حکومتی است متعلق به همه مردم و به همه احزاب و جریانهای سیاسی کشور و مصمم بر برگزاری انتخابات و تمثیل اراده مردم برای اعمال حاکمیت ملی و همچنین با پالیسیهای روشن در زمینه اصلاحات همه جانبه و مبارزه با فساد و ایجاد شفافیت و طرح و تطبیق پروژههای کلان منطقه ای و ملی در جهت رشد اقتصادی و غلبه بر فقر و بیکاری. آنچه برای همه ما مهم است حفظ و تقویت وحدت ملی و قرار گرفتن همه اقشار ملت در یک صف واحد و حمایت از دیدگاهها و پالیسیهای کلان حکومت در مورد اصلاحات همه جانبه سیاسی و اداری و اقتصادی و پشتیبانی بی دریغ از نیروهای جان برکف دفاعی و امنیتی کشور در مبارزه با دشمنان و تروریستهای سیه دل و تاریک اندیش است.

دیدگاه شما