صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

شیوع شر و جامعه‌ی کرخت شده

-

شیوع شر و جامعه‌ی کرخت شده

صبحِ زود از خانه که بیرون میشوی، اولین بار چشمت به فضای تیرهوتار هوای کابل میافتد و بوی دود و گندیدگی نفست را بند میآورد. هنوز از کوچهی خودت بیرون نشدهای که جوی آب و لشاب سیاه و متعفن چشم و بینیات را میآزارد. تفالهها و اشغالهای تیت و پراکندهای  که از پشت درِ خانهها تا جویچهای کوچه پرت شده است، هم در چشمت خودنمایی میکند. پیشتر که میروی دستهای التماس گر چند تا گدا به سمتت دراز است و نوای:«خیر است، از برای خدا کمک» در گوشت طنین میاندازد. به سرک عمومی میرسی که دخترخانمی دادوبیداد میکند و از دزدیده شدن موبایلش مینالد. در موتر که سوار میشوی چنان جا قید است که انگار آدمها مثل خشت چیده شده باشد، تکان بخوری دستت به پشت کسی، پایت به بدنی کسی و سرت بهصورت کسی میخورد. مجبور و لاجرم مثل بت ایستاد میشوی. هنوز راهی که تو را به مقصد میرساند، نصف نشده است که راهبندان شروع میشود و موترها با بوقهای بلند و عجیب و غیب شان گوشهایت را به درد میآورد. پنج دقیقه، ده دقیقه، بیست دقیقه، نیم ساعت و بیشتر انتظار میکشی تا راه باز شود. هنوز موترها راه نیفتاده است که صدای ا ُف کشیدن و عصبی شدن مسافران را میشنوی که از نا وقت شدن و دیر رسیدن به سرمنزل مقصود عصبی شده و نگران است. موتر وان با مشت به پشت فرمان میکوبد و داد میکشد. راه که باز میشود در مسیر راهت به انبوه از آدمهای منتظر برمیخوری که بیصبرانه انتظار موتر را میکشد. وقتی موتر که تو در آن سواری به این آدمهای منتظر میرسد همه هجوم میآورند و مثل رمه گوسفند به درون موتر میخزد. به سرمنزل مقصود نرسیدهای که دعوای مسافران و دست به یخن شدن و بدوبیراه گفتن شروع میشود. از موتر که پیاده میشوی، موتروان با اعصاب خراب با تو برخورد میکند که چرا پول میده نداری و...
آری! همهی این موارد را تو تجربه کردهای، اما یادت رفته است. چون توجه نکردهای و برایت مسئله نبوده است و از خود برای یکبار هم که شده نپرسیدهای که «چرا؟». محال است که در کابل باشی و با هیچیکی از این مسایل روبرو نشده باشی؛ اما واکنش تو در قبال این نوع رویدادها چه بوده است؟ آیا تو در چنین مواقعی رسالت وجدانی، انسانی و ایمانیات را ادا کردهای؟
شوربختانه باید گفت که برای من، تو و همهی ما، موارد یادشده عادی شده است. همهی آنچه را که گفته شد با چشم سر خود میبینم؛ اما نه برای ما مهم است، نه به آن فکر میکنیم و نه جدی میگیریم. روند عادی زندگی روزمرهی ما بیتوجه گذشتن از کنار مسایلی ناگواری است که آسایش زندگی ما را برهم زده است و بهروزی و شادکامی ما را نابود کرده است؛ اما به جای اینکه برای من و تو پرسش خلق کند و مسئله باشد، بیخیال و بیملاحظه از کنارش میگذریم و اصلاً حواس ما نیست که هرروز این موارد چقدر زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد. همهی ناگواریهای یادشده حساسیتزدایی شده است. دیگر برای من و تو تکرار مکررات است و در مقابل آن حساس نیستیم.
اگر خیلی وجدان بیدار داشته باشیم، ممکن گاهی در مقابل این چالشها، واکنشهای زودگذر و سطحی داشته باشیم؛ اما هیچگاهی برای ما یک مسئله جدی و عمیق نیست. واکنشهای ما هم بیشتر فحش و ناسزا گفتن به حکومت و رییس جمهور و امثال ایشان است. جالب اینکه همهی چالشها را به گردن دیگران میاندازیم. دست انتقاد ما همیشه بهسوی دیگران دراز است. در واکنشهای ما همیشه دیگران بدهکار است. خود ما همیشه فرشته تشریف داریم که هیچ عیب و نقصی در ما نیست؛ هرچه که ناگواری و بدبختی است تقصیر دیگران است. حتی اگر خار وخوشاک و اشغالهای خانه را به پشت دروازهی خود ما ببنیم هم یک فحش ناسزا نثار حکومت میکنیم. پس از مرحلهی واکنش زودگذر، مرحله فراموشی ما میرسد. پس از یکلحظه دشنام گفتن، موضوع را پاک از یاد میبریم. فراموشی هم جز از عادتهای روزمرهی ما شده است.
ادامه این وضعیت زندگی ما را هرروز به سمت بد و بدتر شدن پیش میبرد. یادت نرود که ما به سمتی پیش میرویم که دیگر هولناکترین چالشها سراغ زندگی ما را میگیرد، اما من و تو متوجه نیستیم. به سمت یک جامعهی که کرامت انسانی از آن برچیده میشود. چنانچه همین حالا هم وضعیت به شکل بسیار فجیعی بد شده است. دزدی، چاقوکشی، کشتن، تجاوز، زورگویی، بیبندوباری، قانونشکنی، خط و مرز کشیدن، تبار گرایی، حزببازی، ظلم و تعدی به شکل سرسامآور شیوع یافته است. دردآورتر اینکه برخی افراد به جای ادای مسوولیت و رسالت انسانیشان، از شر به وجود آمده، بهرهبرداری هم میکنند. به طور نمونه، آدمهای که با خفت و حقارت تمام در کنار معتادان پل سوخته، بهرهکشی اقتصادی میکنند.
حتماً متوجه هستی که پس از شام با خاطرِ جمع تا سر کوچهات رفته نمیتوانی و هزار دغدغه و هراس داری. یادت نرفته که موترت را در سرک از ترس دزدیدن نمبر پلیتش گذاشته نمیتوانی. این را هم میدانی که خواهر و مادرت پس از شام پا به کوچه گذاشته نمیتواند و اگرنه با صد تا مشکل روبرو میشود. خبر به یغما رفتن موتر، پول، مبایل، وسایل خانه و غیره  هم هرروز به گوشت میرسد و شاید یکی از اینها برای تو هم اتفاق افتاده باشد. به قول معمول «جان زنی»های بازار را هم حتماً تجربه کردهای که به دلیل ساده بودن و یا بیخبر بودنت جنس را چند برابر به جانت میزنند؛ همین دکانداران مسلمان، ریش و عمامه دار، خداپرست، تسبیح به دست و اهل مسجد و عبادت.
همهی آنچه را که یادکردم در همینجا، در همین شهر من و تو اتفاق میافتد. هرکدام از آنها را حتماً یک آدمی که در همین جامعه زندگی میکند انجام میدهد؛ یعنی غول و دیو و موجودات نامرئی این کار را نمیکند، بلکه یکی از همین آدمهای گوشت و پوستواستخوان دار که در کنار من و تو زندگی میکنند دست به چنین انحرافات اجتماعی میزنند. حالا فهمیدی من و تو در چه جامعهی زندگی میکنیم؟ جامعهی که کمکم ارزشهای انسانی، کرامت انسانی از آن رخت برمیبندد. حالا آینده و فردای این جامعه را تصور کن. فردای من و تو با ادامه این وضع موجود به کجا ختم خواهد شد؟ آیا جامعهی فردای من و تو با این وضعیت به یک حیاتوحش تبدیل نمیشود(؟!)
رسالت و مسوولیت حکومت در قبال این سرنوشت ناجور حتمی و قطعی است، به این معنا که حکومت مکلف است با نهایت توان در مقابل این ناگواری مبارزه کند؛ اما در کنار آن یاد من و تو باشد که من و تو هم بهاندازهی وضع و توان خود ما در قبال چنین ناگواریها، مسوول و مکلف هستیم.
شهروند خوب! منصفانه بگو که من و تو تا چه اندازه مسوولیت شهروندی خود را ادا کرده و در مقابل این ناگواریها حساس بودهایم؟ یاد من و تو هم باشد که بخش اعظم از چالشهای موجود  برمیگردد به بیتفاوتی، خواب بردگی و کرختی من و تو. من و تو جامعهی کرخت شده و بیاحساس را شکل دادهایم که بحران و فاجعه در آن عادی و تکراری شده است. حدی اقل بهعنوان یک انسان مسوولیت داریم که در مقابل ناگواریها حساس باشیم و با ناملایمات، چالشها و فاجعهها بهاندازهی توان ما مبارزه و مقابله کنیم. آیا وقت آن نرسیده است که شر منتشرشدهی موجود در اجتماع را جدی بگیریم و حداقل برای یکبار که شده هم از خود بپرسیم که:  «چرا؟» و بعد با در نظر گرفتن رسالت انسانی، وجدانی و ایمانی خود به آن واکنش نشان بدهیم؟

دیدگاه شما