صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

مشروعیت و پایه های اقتدار سیاسی در جامعه

-

مشروعیت و پایه های اقتدار سیاسی در جامعه

واژه اقتدار را که معادل انگلیسی اش Authority می شود، به معنای قدرتی به رسمیت شناخته شده )مشروع(، پذیرفته شده، محترم و مورد اطاعت تعریف کرده اند، بنابراین اعمال قدرت ازطریق کاربرد نیرو بدون اقتدار امکان پذیر نیست. برای این که اقتدار واقعی شکل بگیرد، باید حق فرمانروایی بر دیگران وجود داشته باشد. چنین حقی براساس قانون، اخلاق، فرهنگ و رسم و رسومات اجتماعی که تجلی منافع عمومی است، محرز می شود. بر اساس این تعریف اقتدار واقعی، متضمن وجود اجماع است.
از طرف دیگر اقتدار را می توان آن قدرتی دانست که با سلسله مراتب روابط مردم همراه است. کسانی را که در بالای سلسله مراتب قرار دارند قادر می سازد تا بر کسانی که در لایه های پایین تر قرار دارند، فرمان برانند و آنها را به اطاعت و پذیرش سلطه شان وادارند. این گونه سلطه و قدرت دو جنبه دارد: یکی جنبه زور و دیگری جنبه قانون. ممکن است این نوع اقتدار براین یا آن جنبه یا ترکیب های گوناگون از زور و قانون متکی باشد. در شرایط عادی کسانی که در سلسله مراتب پایین تر قدرت قرار دارند، فرمان فرادستان خود را بدون چون و چرا گردن می نهند، یا بدان سبب که معتقدند این فرمان ها جنبه قانونی دارند، از آن اطاعت می کنند؛ اما در برخی شرایط، فرودستان ممکن است از این فرمان ها اطاعت نکنند، چرا که آن فرمان ها را غیرقانونی می دانند. در این مورد صاحبان قدرت بازهم ممکن است به کاربرد زور یا تهدید به استفاده از زور برای واداشتن دیگران به اطاعت از خودشان متوسل شوند. یا می گوییم اقتدار جلوه از قدرت است که دیگران به هر نحوی از آن اطاعت می کنند.  یا اقتدار را به روابط بین فرادستان و فرو دستان تعریف کرد که زیر دستان به گونه ای این روابط را مشروع می دانند و به آن گردن می نهند. به این سبب اقتدار را می توان از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار داد، می توان آن را یک حق دانست که برای یک شخص و یا مقام حق دستور و فرمان را می دهد.
ولی در اصطلاح امروزی واژه اقتدار بیشتر در جایی به کار برده می شود که مردم و اعضای اجتماع به صلاحیت و کفایت کسی که اقتدار به او نسبت داده می شود، باور داشته باشند. بنابراین اقتدار چیزی نیست که شخص و یا نهادی خود شان به صورت یکطرفه بتواند آن را به دست آورند؛ بلکه اقتدار یک رابطه دو طرفه است میان صاحبان اقتدار و کسانی که این اقتدار را با رضایت خاطر می پذیرند و این رابطه به تدریج و به مرور زمان و در طی یک فرایند اجتماعی پدید می آید. این نوع اقتدارهمواره با نوعی احساس ارج، شکوه و اعتماد از جانب مردم و توانایی، کفایت و صلاحیت از سوی اشخاص مقتدر همراه می باشد.
اقتدار  با مفهوم قدرت و نفوذ پیوند تنگاتنگ دارد. نفوذ رهبران سیاسی زمانی بر حق و مشروع دانسته می شود که به صورت اقتدار در بیاید. اقتدار نوع ویژه¬ای از نفوذ است و یکی از اشکال بسیار کارآمد آن به شمار می رود. این نوع نفوذ، به رهبران سیاسی کمک می کند تا با استفاده از کمترین منابع سیاسی به راحتی قدرت مشروع خود را بر مردم اعمال کند. ممکن است کسانی با زور و تهدید قدرت سیاسی در یک کشور را تصاحب کند؛ اما پایه های این حکومت سست و متزلزل و آسیب پذیر بوده و نیازمند صرف هزینه های سنگینی است که به صورت دوامدار باید از سوی حکومت پرداخت شود.
به این خاطر امروزه حکومت کردن به وسیله اجبار و با استفاده از زور مورد پذیرش قرار نمی گیرد و رهبران سیاسی تلاش می کنند تا نفوذ شان را به شکل اقتدار مشروع دراورده و زمام حکومت را با رضایت مردم به دست بگیرند.
در این نوع اقتدار، قدرت تنها با تکیه بر محاسبات عقلانی رهروان، آگاهانه و از روی اراده آزاد به رهبران سیاسی تفویض می شود. این نوع اقتدار مؤقتی و در عین حال مشروط است. پایه های این نوع اقتدار بر قوانین و مقررات استوار می باشد و مشروعیت اعمال قدرت در این نوع اقتدار از عقل و اجماع اکثریت شهروندان نشأت می گیرد. این اجماع اکثریت از طریق برگزاری انتخابات آزاد، عادلانه و شفاف تحقق می یابد. دوام و استمرار، نهادی بودن، مقید به حفظ قواعد، مشروط، پاسخگو و انتقال، از ویژگی های مهم این نوع اقتدار به حساب می آید. پس اقتدار قدرت نهادی شده است. در چنین حالتی قدرت وجود ندارد، بلکه حق آن نهاد برای اعمال قدرت وجود دارد. قانون به اقتدار مربوط است، نه به قدرت. به نظر بسیاری از متفکران علوم سیاسی، اقتدار جلوه و سیمای قدرت در موقعیت های گروه سازمان یافته است . به سخن دیگر، اقتدار حق مشروع برای نفوذگذاری یا هدایت رفتاری دیگران است.
به هر حال اقتدار نیز مانند قدرت، وسیله رهبری دیگران است. اما برخلاف قدرت ، پایه آن زور یا مجازات نیست؛ بلکه مشروعیت یا قانونی بودن آن است. وقتی توانایی نفوذگذاری را تنها موقعیت قانونی شخص تعیین کند، آن گاه اقتدار شکل می گیرد. قدرت بر توان یا توانایی دلالت دارد، درحالی که اقتدار به معنی حق نفوذگذاری بر رفتار دیگران است. اقتدار مبتنی بر رضایت است، اما قدرت اغلب با زور همراه است. بنابراین، اقتدار از قدرت متمایز است، اگرچه معمولا افراد دارای اقتدار بیشتر، از قدرت سیاسی زیادتری نیز برخوردارند.
تا اینجا در عین حالی که با مفهوم اقتدار آشنا شدیم، دانستیم که مشروعیت، یکی از عناصر تشکیل دهنده اقتدار است. وقتی یک شخص از طریق قانونی و با پذیرش همگانی به مقام سیاسی دست پیدا کند و اعمال قدرتش توجیه عقلانی و قانونی داشته باشد، این اقتدار مشروعیت پیدا می کند. قدرت فقط زمانی موثر و عملی است که مشروع باشد، در غیراین صورت با دشواری ها و بحران ها روبه رو خواهد شد. مشروعیت اساس و پایه حاکمیت است که با دو پدیده به طور همزمان همراه می باشد: یکی ایجاد حق حکومت برای حاکمان و دیگری شناسایی و پذیرش این حق از سوی حکومت شوندگان. پس با فقدان مشروعیت، اقتدار صورت اجبار محض می یابد و از مؤثریت باز می ماند. از سوی دیگر عقلایی بودن از ویژگی های اصلی اقتدار است. پایه اقتدار عقل و منطق است. دارنده اقتدار برای توجیه عملی که انجام می دهد، باید پاسخ عقلانی و متقاعد کننده داشته باشد. ویژگی دیگر اقتدار این است که برای فرد صاحب اقتدار مسؤلیت آور است. شخص صاحب اقتدار در برابر مردمی که این اقتدار را به او داده اند، مسؤل می باشد. حاکمی که مسؤلیت پذیر نباشد، مشروعیت قدرتش زیر سؤال می رود.
یکی از مقوله های بسیار نزدیک به این مفهوم «اقتدار ملی» است. امروزه در جهان، کشورهای زیادی وجود دارد که در قالب نظام دموکراتیک امورات داخلی و خارجی خود را به پیش می برند. اما حاکمیت نظام دموکراتیک در همه کشورها یکسان و مشابه نیست؛ بلکه در هر کشوری با توجه به شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ویژه اش، دولتی برای اعمال حاکمیت داخلی و تنظیم مناسبات خارجی تشکیل می شود؛ با این همه این دولت ها مشروع می باشد. به این نوع اعمال قدرتی که دارای مشروعیت بوده و این قدرت در راستای تأمین و تحقق اهداف و منافع ملی آن کشور اعمال می شود، اقتدار ملی گفته می شود. پس اقتدار ملی برآیند قدرتی است که از طریق ملت در حاکمیت متمرکز می شود. در تعریف دیگر، اقتدار ملی برآیند ارزشهای فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی همراه با حفظ شرافت انسانی است که می تواند باعث اعتلا و سربلندی آن جامعه در عرصه داخلی و بین المللی شود و امکان توطئه ، تطمیع و تجاوز را از بیگانگان بگیرد.
هر کشوری که از اقتدار ملی شایسته ای برخوردار باشد، می تواند به عنوان عضو فعال جامعه بین المللی نقش مثبت و سازنده ایفا نموده و کشورهای دیگر را وادار کند تا در برابر آن با حسن نیت و احترام متقابل رفتار کنند و منافع آن کشور را در مناسبات دو طرفه شان در نظر بگیرند. در مقابل کشوری که از اقتدار ملی، برخوردار نباشد، اگرچه از منابع قابل توجه مادی نیز بهره مند باشد، باز نمی تواند در برابر چالش های داخلی و خارجی دوام بیاورد و نقش سازنده خود را در عرصه بین المللی ایفا کند. البته عوامل زیادی در اقتدار ملی نقش دارند؛ اما از آن میان مسأله رهبری و حکومتداری، وحدت و همبستگی ملی، امنیت و ثبات سیاسی و اجتماعی، ویژگی های جغرافیایی، توان اقتصادی و نظامی از اهمیت ویژه در تحکیم پایه های اقتدار ملی برخوردار می باشد. پس اقتدارملی تنها به معنای توانایی های نظامی یک کشور نیست، بلکه طیف گسترده ای از عوامل فرهنگی ، اجتماعی، جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی در تحکیم و شکل گیری آن نقش دارند. 
پس همانطوری که اقتدار به مشروعیت وابسته است؛ مشروعیت هم به دو عنصر مهم «قانون» و «رضایت همگانی» وابسته است و «اقتدار ملی» در عین حالی که با پدیده اقتدار سیاسی و مشروعیت قانونی و اجتماعی پیوند دارد، با ویژگی های وحدت، همبستگی، آزادی، برابری و عدالت نیز گره خورده است. تنها در سایه عدالت و آزادی و رفع تبعیض و ستم «اقتدار ملی» به وجود می آید.

 

دیدگاه شما