صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

ازدواج غیابی یا قمار با زندگی

-

ازدواج غیابی یا قمار با زندگی

اگر از جمله کسانی هستید که مادر و مادرکلان تان به خواست و انتخاب خودش ازدواج کرده، یا پدر و پدر کلان تان به خواست خودش خانم برگزیده، از محدود افراد خوش چانس و خوش اقبال این جامعه هستید. اما از طرف دیگر شاید تعداد زیادی از ما، روایت دردناک ازدواج زورکی و بدون خواست، مادر و مادرکلان و پدر و پدر کلان خودمان را بارها از زبان شان شنیده باشیم. افرادی که هیچ نقشی در انتخاب شریک زندگیشان نداشتند. اندوهناکتر این که در این گیرودار ازدواج اجباری، چه آرزوهایی که نقش بر آب شدند و چه عاشقان و معشوقانی که عمری را باکسانی دیگری با حسرت زندگی کردند.
در گذشته یکی از رسمهای خیلی معمول در برخی از روستاهای افغانستان، نامزد کردن پسر و دختر در اوان کودکی بوده است. یعنی بهمحض اینکه دختری به دنیا میآمد، پدر و خانوادهاش فوراً به نام یکی از بچههای همان دیار نامزد میکرده است. فلسفه این نامزدی برمیگردد به باور مردم. در آن زمان خانوادههایی که فرزندان شان پس از تولد، فوت میکرده و این مسأله چند بار تکرار میشده، برای زنده ماندن دخترش این کار را میکرده است. یعنی از همان اوان تولد او را به صورت کاملاً رایگان برای پسری نامزد میکرده تا اینکه زنده بماند. من نمونههای زیادی از این نوع افراد را سراغ دارم. افرادی که برخی از آنها باهم ازدواجکردهاند و برخی آنها هم در دوره جوانی به سر میبرند و حالا هم از این پیوند ناخواسته و بیخبر دوران کودکیشان به شدت ناراحت و خشمگیناند. دستهی دوم، نمیخواهند که با هم دیگر زندگی کنند؛ اما خانوادههای شان از کودکی راه شان را بسته کردهاند. برای آنها گذشتن و پشت پا زدن به این مسئله، برابر است با آب رو ریزی کردن و شرمنده کردن خانوادهی شان. این گروه میان دو نیروی قدرتمند دستوپا میزنند. نیروی اول، حس درونی خودشان که میخواهند با کسان دیگری زندگی کنند، نه با آنانی که پدران و مادران شان در دوران کودکی برای شان برگزیدهاند. نیروی دوم، فشار اجتماعی، خواست پدر و مادر و شرم از مردم است. اینان با بدترین حالت روبرو است. هنوز هم قربانیان این رسم بسیار بد درجامعه ی ما هست.
نوع دیگری ازدواج که در جامعهی ما رواج داشته است و عواقب بسیار ناگوار و خطرناکی هم داشته است، ازدواج غیابی است. در این نوع ازدواج معمولاً پسر در خارج از کشور زندگی میکند، دختر در داخل کشور. بدون اینکه همدیگر را دیده باشد و یا شناختی از همدیگر داشته باشند، به خواست و انتخاب خانوادههای شان باهم در غیاب همدیگر نامزد میشوند؛ سرانجام دختر را به سرزمینی که پسر در آن زندگی میکند، میبرند. به طور نمونه به کشور ایران و کشورهای اروپایی. این رسم نامبارک و نادرست روزبهروز زیاد شده میرود. این نوع ازدواج مشکلات و چالشهای خیلی زیاد دارد.
اول، از بین کسانی که با این سبک ازدواجکردهاند، تعداد اندکشان از وصلت شان راضیاند؛ اما بیشترشان، سرخورده، افسرده، ناراضی و ناراحتاند. چون از همدیگر خوش شان نمیآیند. عاشق همدیگر نیستند، به سلیقه و میل همدیگر نمیخورند. فکر و نظرشان باهم تقابل دارند. اگر دقت کنیم در مورد دوم، دو تا زندگی قربانی میشود: هم زندگی دختر و هم زندگی پسر. دو تن یا بدن که در کنار هم ناآگاهانه یا ناخواسته قرارداده شده؛ ولی دلها، آرزوها و خواست هایی که از همدیگر خیلی فاصله دارد. این نوع قمار بر سر زندگی دو جوان، قمار باخت ـ باخت زندگی است؛ یعنی هم دختر زندگیاش را میبازد و هم پسر. در نتیجه هر دو طرف، عمری با حسرت، اندوه، یأس، سرخوردگی، افسردگی و هزار مشکل دیگر زندگی میکنند. خشونت، ناملایمات، دعوا، برخورد و تقابل هر روز در چنین پیوندی به وقوع می پیوندد.
دوم، در بسا موارد این نوع ازدواج منجر به طلاق می شود؛ چون توافق اصلا بین زوج وجود ندارد و تقابل در اوج است، نتیجه این تنش زن و شوهر، به طلاق و جدایی می انجامد. افرادی که متراکه می کنند و از هم جدا می شوند، تعداد زیاد شان چنان از درون شکسته می شود که هرگز دوباره بهبود نمی یابد. در جامعه ی ما که بکارت و داشتن بکارت یکی از ارزش های بسیار بلند برای دختر قلمداد می شود، دختر مطلقه این ارزش را ندارد. بناء نوع نگاه جامعه به این دختر، خیلی تحقیرآمیز و خورد کننده می باشد. چون این دختر، مثل دوران مجردی اش دیده نمی شود، به دلیل اینکه یک بار ازدواج کرده و بکارت ندارد. بناء دختر به یکبارگی احساس می کند که هیچ چیزی ندارد.
سوم، برای برخی افراد مشکلات و چالشهای دیگری پیش میآید، و آن زخم یا عقدهی  حقارت است. به طور نمونه، من شاهد بودم که دختری را به غرض همین نوع ازدواج پدرش به ایران برد، اما پسری که در ایران بود، با دیدن دختر، از ازدواج با همان دختر، منصرف شد. در نتیجه پدر، دخترش را پس به خانه آورد. همهی مردم هرروز نیش و کنایه میگفتند به آن دختر و خانوادهی شان. این مسئله چنان حس حقارتی برای آن دختر پیش آورد که شاید تا آخر عمر ترکش نکند. هر جا سخن از ازدواج میشنود سرخ میشود. هر جا دختران هم سن و سالش از بخت و خانهی بخت صحبت می کند، خجالتزده میشود. حس حقارتی که از خودش متنفر میشود و اندوه دردناک کمبودی رهایش نمیکند. زخمی که در زندگی هرگز التیام نمیپذیرد. رنج جانکاه مادام العمر.
راه بیرون رفت از این مشکل میتواند چندین مسئله باشد: اول، آگاهی جوانان از ازدواج، مسایل زناشویی و نقش ازدواج در زندگی: اگر جوانان بدانند که نقش ازدواج در زندگی چقدر مهم و سرنوشتساز است، دیگر کورکورانه تن به ازدواج نمیدهند، آگاهانه شریک زندگی برمیگزینند و درنتیجه این همه زندگی آدمها قربانی نمیشود.  ریشه اصلی مشکل ازدواجهای غیابی، جهالت است.
دوم، ساده ساختن ازدواج: شوربختانه در این روزگار ازدواج و رسم و رواجهای مربوط به آنچنان سخت، پیچیده، هزینهبردار و کمرشکن شده است که بخش اعظم از جوانان اصلاً جرأت نمیکنند که ازدواج کنند؛ چون در توان شان نیست که از زیر بار این هزینههای کمرشکن و رواجهای پوسیده برآید. مجبورند که سالهای سال، مجرد بمانند؛ اما زیر بار ازدواج نروند. وقتی چنین شد برای برخی از خانوادهها، پیدا شدن خواستگار یک چانس و فرصت به حساب میآید، بدون اینکه به اخلاق و رفتار و طرز تفکر پسر و دختر نگاه کنند، بدون تجسس دخترشان را به شوهر می دهند. به دلیل اینکه سالها انتظار کشیده، اما خواستگار نیامده و این اولین خواستگار یک چانس است و نباید از دست بدهند. اگر ازدواج سادهتر و کمهزینه شود، جوانان زودتر ازدواج میکنند و درنتیجه اینهمه بدبختی در عرصه ازدواج پیش نمیآید.
سوم، بیدار کردن و آگاهی دادن به خانوادهها: پدران و مادران سنتی تمام فکر و ذکرشان این است که دخترشان زودتر به خانه بخت برود. خوشبختی زندگی دخترش را هم در همین ازدواج میبیند؛ اما آنان اصلاً به مسأله بعد از ازدواج فکر نمیکنند. آنان به این نمیاندیشند که پس از ازدواج خانه بخت ممکن جهنمی باشد برای دخترشان. اگر به آنها فهمانده شود که همیشه خانهی بخت برابر با خوشبختی نیست، دیگر شاهد اینهمه ازدواج  اجباری و زورکی نخواهیم بود. 
در فرجام باید همهی ما این مسئله را جدی بگیریم و مسوولیت خودمان را بهعنوان یک انسان در قبال این ناگواری در ازدواج ادا نماییم. چون هر کدام ما خواهر، برادر، پدر، مادر، دوست، آشنا و یا خویشاوند چنین جوانان دمی بخت هستیم. جوانان بدانند که به جای این نوع ازدواج، ازدواج نکردن خیلی بهتر است؛ چون ازدواج نکردن این همه نابسامانی به دنبال ندارد. پدران و مادران و همه اعضای خانواده که نقشی در این ازدواجها دارند یادشان باشند که با این کارشان، عملاً سعادت و خوشبختی فرزندان و جگرگوشههای  شان را قربانی میکنند. نهادهای مسوول هم باید بدانند که خاموش بودن، بی مسوولیتی و بیاحساسی آنها نیز در قبال چنین مسایلی، به معنای شانه خالی کردن از زیر بار رسالت و مسوولیت انسانی و وجدانی است.

دیدگاه شما