صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

زبان و فرهنگ دو مقوله‌ی تفکیک‌ناپذیر

-

 زبان و فرهنگ دو مقوله‌ی تفکیک‌ناپذیر

با روی کار آمدن و شکلگیری جوامع انسانی، زندگی بر مبنای چارچوبها و قوانینی نهاده شد که رتق و فتق و رسیدگی به امور اجتماعی را آسان و نظاممند میساخت. چارچوبهایی که به رفتارها و اختیارات انسان حد و مرز بخشیده و زندگی را بر اساس قانون شکل داد. با گذشت زمان این چارچوبها مفاهیم گستردهتری پیدا کرد و در زمینههای مختلف از آن تعریفهای متفاوتی صورت گرفت؛ که روی همرفته امروز از آن به عنوان فرهنگ یاد میشود. طبق گفتههای اندیشمندان، تعریف واحد و یکسان از این مقوله ناممکن است و از هر زاویه که به آن نگریسته شود برداشت و تعریف تازه‌‌ای به دست میآید. تاکنون تعریفهای گوناگونی از فرهنگ صورت گرفته است. هیلرHiller در مورد فرهنگ می گوید: باورها ، نظام های فکری ، فنون علمی، راه و روشهای زندگی ، رسم ها و سنت ها و تمامی شیوه های کردار که جامعه بدان سازمان می بخشد، فرهنگ نامیده می شود. براساس این تعریف ، فرهنگ شامل تمامی کارکردهایی است که در جامعه از روابط میان آدم ها شکل می گیرد، یا از یک گروه اجتماعی آموخته می شود ، ولی صورتهای خاصی از رفتار را در بر نمی گیرد ، که زاده سرشت ارثی اند .مالینوفسکیMalinowski   درباره فرهنگ می گوید: فرهنگ عبارت از کلیت یک پارچه ای شامل وسایل و کالاهای معرفی ، ویژگیهای اساسی گروههای اجتماعی گوناگون ، پیشه ها ، باورها ، رسم های بشری. کلاکن وکلی) ۱۹۴۶) kluckhohn KELY   درتعریف فرهنگ می  گوید:  فرهنگ ، به معنای وصفی، به معنی گنجینه انباشته از آفرینندگی بشر است، کتابها، نقاشی ها ، بناها و مانند آن. رادکلیف براون Radeliffe Brown    در باره فرهنگ می گوید: واقعیتی که من به آن نام فرهنگ می دهم ، فرایند ارتباط فرهنگی است ، یعنی فرآیندی که از راه آن در یک گروه یا طبقه اجتماعی معین ، زبان ، باورها ، پسندها ، دانش ، چیره دستی ها ، انواع عرفها دست به دست ، و از شخصی به شخصی از نسلی به نسلی داده می شود؛ اما به باور من از آن میان تعاریف که در مورد فرهنگ صورت گرفته است تعریف قابل قبول و همهشمول همان تعریف «ادوارد تیلور» است. به باور تیلور «فرهنگ مجموعه پیچیدهیی است از دانشها ، باورها ، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هر آنچه فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعه خویش فرا میگیرد». با این تعریف کنشها و واکنشهای فردی، اجتماعی، باورها، ارزشها، ادبیات، هنر، سنتها و ... مجموع ارزشهاییاند که روی همرفته فرهنگ جامعه را شکل میدهند.
فرهنگ هر جامعه تنیده در مجموعه رفتارها و باورهای افراد جامعه است که به گونههای مختلف در قالب گفتار، برخوردها و کنشهای اجتماع بازتاب مییابد. آنچه که بر اهمیت این مهم میافزاید، اینست که فرهنگ را شالوده و اساس ارزش یک جامعه در جغرافیای شکل گرفته به نام کشور بدانیم. فرهنگ هر جامعه آیینه تمامنمای تاریخ و تمدن آن جامعه است. به همان اندازه که سیاست در راهبرد امور سیاسی یک مملکت نقش مهم و اساسی دارد فرهنگ نیز در تعریف و شکلدهی تصویر کلی از جامعه برای جوامع دیگر نقش دارد.
همانگونه که ساختار زبان دارای دستورات و قاعدههای روشمند است و هنجار شکنیهای دستوری سبب بروز مشکلات در صورت و فهم آن میشود، عدول از هنجارهای فرهنگی اصیل و پویا نیز باعث تخریش روان جامعه میگردد. جامعهیی که به لحاظ فرهنگی فقیر باشد در همه چیز فقیر است و حتی میتوان گفت فاقد هویت. هنر در جامعه به منزلهی شاخصهیی است که جامعه بر اساس آن شکل گرفته و تعریف میشود. جوامع مدرن امروز به درک کامل از ارزش فرهنگ رسیدهاند و برای رشد و غنامندی آن هزینههای هنگفتی را به مصرف میرسانند. مطالعات سیاسی-فرهنگی نشان میدهد که در وقوع جنگهای ویرانگر و خانمانسوز آنچه پس از اهداف نظامی به منظور تثبیت و تحکیم اشغال، محراق توجه واقع شده است تضعیف فرهنگ مملکت مغلوب و ترویج فرهنگِ غالب بوده است. این فرهنگ می‌‌تواند زبان باشد و هم میتواند ارزشهایی باشد که هر کدام شکلدهندهی فرهنگ است که نمونههای آشکار آن را در تاریخ بیشتر کشورهای آفریقایی، آمریکایی به ویژه آمریکای جنوبی شاهد هستیم.
اساسا میتوان فرهنگ یک جامعه را به دو بخش تقسیم کرد: فرهنگ درونی که مجموعه بایستهها و نبایستههای یک جامعه در زمینه اخلاق، هنر، زبان و ادبیات و غیره است که جامعه را به گونهیی پیوند داده است.
فرهنگ بیرونی، بازتاب مجموعه ارزشهای داخلی یک جامعه در جوامع بیرونی است. این نوع فرهنگ بازتاب فرهنگ داخلی یک جامعه در پندار جوامع دیگر است که بر مبنای آن برداشتهای کلی راجع به فرهنگ آن جامعه شکل میگیرد. بدون شک فرهنگ داخلی هر جامعه شالوده و اساس شکلپذیری فرهنگ بیرونی است. هنجارها، باورها، آثار ملی، آبدات تاریخی، اسطورهها و هر آنچه که از گذشتهگان برای یک ملت به یادگار مانده است به گونهیی در پیوند فرهنگی، سیاسی و حتی اقتصادی با سایر ملل نقش ارزشمند و مهمی را بازی میکند. کشوری که به لحاظ فرهنگی فقیر باشد، حرف چندانی برای گفتن نیز نخواهد داشت و در هر زمینه کارش میلنگد. بر مبنای این گفتهها میتوان گفت اعتلای فرهنگی رشد همه ارزشها است که جامعه بر بنیاد آن شکل گرفته است. در این میان زبان، یکی از استوانههای فرهنگ است. زبان همان نقش را در بازتاب فرهنگ یک جامعه بازی می کند که آب در زندگی. جامعهیی به لحاظ فرهنگی پیشتاز است و چیزی برای افتخار ورزیدن دارد که ارزشهای زبانی آن در گوشهی دنج و متروک به فراموشی سپرده نشده باشد. زبان جوهره و ماهیت وجودی فرهنگ یک جامعه است. اگر فرهنگ را گلشنی زیبا پنداریم، زبان نقش آب را دارد که آن را میپروراند. نقش زبان در فرهنگ نقش هستهیی و اساسی است. بی اساس نیست که شکوه تاریخی و فرهنگی ملتها را با نگرش به زبان آنها مورد ارزیابی قرار دهیم. غنامندی در زبان به معنی غنامندی در عناصر مختلف شکلدهندهی فرهنگ است. بین رشد زبان و فرهنگ وابستگی متقابل و همبستگی کامل وجود دارد. هر جا که زبان از پویایی به یک ارزش بالقوه تبدیل شود فرهنگ نیز ایستا میگردد و همبستگی این دو ارزش همانند سایه و تصویر است.
در کشور ما به مسئله زبان چه زبان فارسی دری و چه هم زبان پشتو که هر دو زبانهای رسمی کشوراند، اگر نگوییم هیچ توجهی صورت نگرفته است؛ اما توجه چندانی نیز صورت نگرفته است. با اینکه در طول سالهای اخیر با تلاش و پشت کارهای نویسندگان، شاعران و خامه به دستان چه در ادبیات کودک و نوجوان و چه هم رمان و شعر دست آوردهایی داشته ایم؛ اما به عنوان کشوری دارای تمدن علمیِ غنی و سرشار از بزرگان ادب چون مولانا جلال الدین بلخی ، ناصر خسرو قبادیانی، سنایی غزنوی، خواجه عبدالله انصاری ، جامی هروی، رابعه بلخی و... نباید از کنار این مهم اینگونه بیآلایش بگذریم. مسئولین مکلف و موظفاند تا در راستای اعتلای فرهنگ و باروری زبانهای ملی تلاشهای جدی به خرج دهند و با این رویکرد قدمی بزرگ در آبادانی و پیشرفت فرهنگِ دانشبنیاد بردارند.

دیدگاه شما