صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

بحران هویت ازدیدگاه روانشناسی

-

 بحران هویت ازدیدگاه  روانشناسی

مساله هويت (identity ) از موضوعات مهم و چالش برانگيزي است كه نه تنها تك تك افراد در دوران حيات خود با آن مواجه ميشوند، بلكه از جمله موضوعاتي است كه طيف وسيعي از متفكران به انحاي مختلف با آن درگيرند. صورت مساله هويت و ضمائم مربوط به آن، همواره در كانون توجه علوم مختلفي همچون جامعهشناسي، فلسفه، روانشناسي و... قرار گرفته است.
هويت در لغت چنين تعريف شده است: هويت يعني حقيقت شئي يا شخص كه مشتمل برصفات جوهري او باشد. شخصيت. ذات، هستي و وجود منسوب به او .
اريكسون كه نام او با هويت يايي تداعي مي شود. معتقد است كه عمده ترين تكليف يك نوجوان حل بحران هويت در برابر سردرگمي نقش است و براي رسيدن به هويتي كم و بيش باثبات. نوجوان بايد نيازها و آرزوها و توانايي هاي خود را به شكل تازه اي سازماندهي كند تا از طريق آن بتواند خود را با انتظارات موجود در جامعه وفق دهد.
اريكسون بر اين مسئله تاكيد مي كند كه طرد شدن از طرف ديگران يا اجتماع. ممكن است باعث شود كه نوجوان نتواند در خود احساس هويت پيدا كند.به اعتقاد جيمز مارسيا. هويت يك نوع سازمان دروني خودجوش و پوياست كه از توانايي ها ، باورها و تجارب گذشته فرد نشأت مي گيرد. وي چهار نوع هويت را به شرح ذيل از هم متمايز كرده است.
1- هويت كسب شده : اين گروه از جوانان. بحران هويت را با موفقيت پشت سر گذاشته و نسبت به اهداف معيني، تعهدات لازم را در خود ايجاد نموده اند. اين گروه معمولا انعطاف پذيرند و با فكر و درايت عمل كرده و از اعتماد به نفس بالايي برخوردارند.
2- هويت پيش رس : اين گروه بدون داشتن تجربه به بحران نوجواني ، نسبت به اهداف خاصي كه ديگران و به ويژه والدين از قبل تدارك ديده اند. احساس تعهد پيدا كرده اند. مثل انتخاب رشته. نوع شغل و همسر و حتي سب زندگي آنان توسط ديگران تعيين شده است. آنان معمولاً انعطاف ناپذير و معتقد به اعتقادات خانوادگي و مرسومات و قوانين اجتماعي بوده و از مراجع قدرت پيروي مي كنند.
3- هويت خويشتن ياب : اين گروه هنوز در جهت كسب هويت تلاش كرده و همواره در حالتي دوگانه و متعارض به سر مي برند. معمولا مضطرب ، پرحرف و رقابت طلب هستند.
4- ابهام هويت : اين گروه هيچ نوع بحران را تجربه و يا سپري نكرده و در عين حال به اهداف خاصي هم احساس تعهد نمي كنند و روي هم رفته افرادي بي خيال ، سطحي و ناخرسند و تنها هستند.
كراچر از صاحب نظران اين رشته در تعريف هويت مي نويسد : هويت يعني توازن ميان خود و ديگران برقرار كردن و در جاي ديگري آن را همچون يك مرحله در چرخه زندگي مي پندارد. و در برخي فرهنگ ها . هويت را مترادف با « شخصيت » و « اصليت » آورده اند در حالي كه اين دو كاملا مترادف با يكديگر نيستند. هويت ، معنا و مفهومي گسترده تر از شخصيت دارد. زيرا شخصيت فقط در مورد انسان به كار مي رود و مورد استعمال براي غير انسان ندارد در حالي كه هويت ، مفهومي عامي است كه انسان و غير انسان و از جمله اشيا را نيز شامل مي شود.
« كيستي شناسي » يا « شناسايي هويت خويشتن » هسته مركزي نظريه رشد شخصيت را در مكتب اريكسون تشكيل مي دهد . او همانند « مارگرت ميد » . مهمترين وظيفه و هدف نوجوانان را جستجو در راه يافتن هويتي پرمعني مي داند.
من كيستم ؟ اين پرسش است كه ذهن هر فردي به ويژه جوانان و نوجوانان را به خود مشغول مي دارد و به دنبال همين پرسش است كه در جستجوي خويشتن و كسب هويت تلاش مي كند. البته اين سوال به يكباره در نوجوان بروز نمي كند. بلكه ريشه آن در دوران طفوليت وجود داشته و در جريان رشد. به تدريج وجود خود را از ديگران متمايز مي سازد.
هويت يابي در دوران نوجواني به موازات رشد فيزيكي، شناختي عاطفي و اجتماعي اهميت خاص مي يابد. بسياري از نوجوانان با شور زيادي از خود سوال مي كنند كه جايگاه اجتماعي من كجاست ؟ شغل آينده من چيست ؟ رشته تحصيلي من چه خواهد بود ؟ سرانجام با چه كسي ازدواج خواهم كرد و نهايتاً ارزشهاي اخلاقي و فلسفي من چه خواهند بود ؟
اريك فروم ، جامعه شناس و روانكاو آلماني مي گويد : « هر فرد آدمي مايل است به اينكه هويت خاصي داشته باشد. از اينرو مي كوشد كه خويشتن را دريابد و بشناسد . در عين حال مي خواهد فردي باشد ممتاز  و براي رسيدن به اين مقام خود را به شخص يا گروهي از اشخاص نسبتاً مبرز و ممتاز . مرتبط مي كند يا به اصطلاح ، خويشتن را با آنها همانند مي سازد يابه واسطه امتياز و تشخصي كه آن فرد يا آن گروهها دارند تا حدي صاحب سخنان و اميتاز گردد . »
زندگي مشحون از اسرار، لطائف و حكمت هايي است كه غالب انسانها به اصل آن نمي رسند. پاسكال مي گويد : « متولد شدم ، ندانستم براي چه ؟ زندگي كردم ، ندانستم چگونه زندگي كنم ؟ اكنون مي ميرم و نمي دانم چرا ؟ و هم او مي گويد : » انسان از عجيب ترين موجودات طبيعت است. از جسم اطلاعات كافي ندارد ، روح را نمي شناسد و از ارتباط جسم و روح چيزي نمي داند اجتماع جسم و روح او را متحير مي كند. در صورتي كه خود او مولود آن است.
اظهارات بالا ، اهميت طرح موضوع هويت را بيش از پيش متقن و مبرهن مي سازد. از جهت تعريف عملياتي هويت مي توان چنين گفت كه اگر آدمي براي پرسشهاي زير پاسخهاي مطمئن و متقاعد كننده اي بيابد در حقيقت هويت خويش را باز يافته است:
- بداند جايگاه ، منزلت و مرتبت او دقيقاً چيست ؟ و چه تعريف دارد ؟
- آگاه باشد كه چه پيوندها ، رشته ها و ارتباط هايي او را به خود و جهان خارج از خود متصل مي سازد ؟
- درك كند كه چه نقشها ، وظايف و مسئوليتهايي در قبال خود و ديگران بر عهده دارد ؟
- شناخت واقع بينانه اي از توقعاتش نسبت به خود و ديگران به دست آورد .
- و در نهايت نسبت خود را به گذشته ، حال و آينده به درستي بداند.

مولانا جلالدین بلخی در اين ارتباط مي فرمايند :
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم                 كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از  كجا  آمده ام  آمدنم   بهر   چه   بود       به كجا مي روم آخر ننمايي وطنم.
از واژگاني كه به هويت نزديك است و غالباً مترادف با آن به كار مي رود. «خود» مي باشد. ضرورت دارد ضمن تعريف آن ، انواع خود را نيز مورد ملاحظه قرار دهيم :
مورفي در تعريف مفهوم خود مي گويد : خود ، عبارت است از احساسات و ادراكاتي كه هر كسي از كل وجود خويشتن دارد. اين مفهوم سبب مي شود كه آدمي با وجود تغييرات و تحولاتي كه در طول زمان روي مي دهد ، پيوسته احساس دوام و استمرار نمايد.
آلفرد آدلر ، معتقد است كه خود چيزي جز سبك مخصوص زندگي هر فرد نيست.
امروزه به دليل پيچيدگي مناسبات اجتماعي ، گسترش سيستم هاي ارتباطي، ظهور تبليغات متنوع، نظام تعليم و تربيت متفاوت و گسترده ، پيشرفت قابل ملاحظه علوم در زمينه هاي مختلف ، نفوذ و تداخل فرهنگ هاي يك جامعه و يا جوامع ديگر نسبت به هم ، آموزش هاي متفاوت و در عين حال گاه متضاد در نظام خانواده و مدارس. تغييرات شديد زيست محيطي در كره خاكي و ... دگرگوني بسيار عظيمي را بر رفتار آدميان و در نتيجه بر شخصيت افراد داشته است در شهرها اين تغييرات رفتاري و شخصيتي به وضوح نمايان است.
محيط حاكم بر جهان امروز با اينكه پيشرفت هاي قابل ملاحظه و در عين حال غرور آفرين و تحسين برانگيزي را در زمينه هاي متفاوت در پي داشته است. اما به علت ايجاد نيازهاي جبري كه افراد در چنين محيطي احساس مي كنند ، داراي شخصيت هاي چندگانه شده اند. منظور از اين حالت اين است كه عموم افراد ، احساس هاي واضح ومشخصي از خود ندارند.عدم وجود يك احساس شخصيت مشخص در يك فرد، مطمئناً تغييرات نا متناسب رفتاري را به دنبال خواهد داشت كه اثر آن به خود فرد ، خانواده واجتماع بر مي گردد.
حافظ مي گويد : سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد  و آنچه خود داشت زبيگانه تمنا مي كرد.
الكسيس كارل معتقد است : «فايده عملي خودشناسي احيا و نوسازي خويشتن است.»
درك هويت خود مستلزم تقابلي رواني – اجتماعي است . به عبارت ديگر نوجوان و جوان بايد بين آن تصوري كه از خود دارد و آن تصوري كه از استنباط و انتظار ديگران از خودش دارد. هماهنگي ايجاد كند، نوجوان زماني به احساس هويت دست مي يابد كه ارزشهاي خود را انتخاب و نسبت به اهداف يا افراد خاصي احساس وفاداري كند.
بحران هويت :
در جوامع سنتي ، هويت مسئله و معضل نبود و بحران هويت معني نداشت. چرا كه هويت افراد در جوامع سنتي به سادگي تعيين شدني و تاريخ گذشته ، روشنگر هويت موجود افراد بود. اما در جوامع مدرن امروزي  بر عكس تعريفهاي ثابت هويت منفجر شده اند و درون جوان ، هويت هاي گوناگون با يكديگر به تعارض درآمده اند.
برخي از صاحبنظران در توصيف بحران هويت چنين اظهارنظر كرده اند : جدي ترين بحراني كه يك شخص با آن مواجه مي شود ، در خلال شكل گيري هويت رخ مي دهد. اين بحران بدان جهت جدي است كه عدم موفقيت در رويارويي با آن پيامدهاي بسياري دارد. شخصي كه فاقد يك هويت متشكل است در خلال زندگي بزرگسالي اش با مشكلات متعددي مواجه خواهد شد اريكسون معتقد است كه براي هر فردي امكان دارد بحران هويت روي دهد و منحصر به دوره نوجواني يا جواني نيست و از نگاهي ديگر بحران هويت اينگونه تعريف شده است : « عدم موفقيت يك نوجوان در شكل دادن به هويت فردي خود ، اعم از اينكه به علت تجارب نامطلوب كودكي و يا شرايط نامساعد فعلي باشد. بحراني ايجاد مي كند كه » بحران هويت يا گم گشتگي نام دارد.
آشفتگي هويت :
فرد درخلال مرحله شكل گيري هويت احتمال دارد شديدتر از هر زمان ديگر چه در گذشته و چه در آينده از نوعي سردرگمي و آشفتگي نقش ها يا همان چيزي كه اريكسون . ( آشفتگي هويت ) مي نامد ، رنج ببرد. اين حالت سبب مي شود وي احساس كند منزوي، تهي، مضطرب و مردد شده است. احساس مي كند كه بايد تصميم هاي مهمي بگيرد ليكن قادر به انجام دادن اين كار نيست. احساس مي كند كه جامعه به او فشار مي آورد تا تصميمهايي اتخاذ كند اما او مقاومت مي كند.
در طي آشفتگي هويت ، فرد ممكن است احساس كند به جاي آنكه در حال پيشرفت باشد دچار پسروي است.
دوگانگي و تضاد عموم افراد را – چه آناني كه محرك و اثر گذارند و چه كساني كه اثر پذيرند –تحت سيطره خود قرار داده است. تضادهاي متنوع كه به علت پيچيدگي هايشان، آدمي را در گزينش صحيح ناتوان و عاجز ساخته است.
تضادها به علت ماهيت روانشناختي خاصي كه دارند ، اگر منجر به سنتز درست و مشخص نگردند ، اضطراب ، و يا گذشت زمان افسردگي را در پي خواهند داشت. اين حالات روحي آشفته و وضعيت هاي از هم گسيخته شخصيت انساني در شهرها و بخصوص كلان شهرها به آساني قابل درك و آشكار است.
بحران هویت
بايد اذعان داشت كه فرايند بحران اصطلاحاً زماني به كار مي رود كه شرايط خاصي بر جامعه حاكم گردد و زمينه و ميزان تحمل پذيري جامعه از حد قابل قبول خود گذر نمايد. در واقع اگر نمودار و شاخص بردباري آحاد جامعه در موضوعي خاص مانند : اشتغال ، اقتصاد ، بيكاري و .... چنان بالا رود كه حدي بالاتر از آن متصور نباشد مي گوئيم بحران اشتغال يا بيكاري يا .... به وجود آمده است.
اين تغيير رويه كه باعث ايجاد بحران مي گردد ، خود علل و عواملي متفاوت و گوناگوني دارد بررسي و تجزيه و تحليل بحران خاص دقيقاً وابسته به شناخت اين سلسله علل و عوامل مي باشد ريشه يابي و رفع عوامل بحرانها عموماً به رفع و دفع بحران يا كاهش آن نائل مي شود. بنابراين مهمترين وظيفه متوليان و مسئولان امور ، نخست اين است كه عامل و اسباب افزايش بحران زايي را مورد مطالعه و بررسي نمايد. تا نهايتاً با ارائه راهكارهاي هدفمند و ارائه برنامه هاي مدون و پيشگيرانه زمينه هاي كاهش و رفع اين عوامل را مشخص نمايد ، تا با اجراي آنها از سوي دست اندركاران امور ، بحران به حالت نرمال و عادي باز گردد و خطر احتمال آن مرتفع شود.
به نظر مي رسد استعمال كلمه بحران براي موضوع زيباي هويت در جامعه فعلي افغانستان چندان شايسته و متناسب نباشد ،زيرا معمولا جامعه اي كه داراي اصالت و فرهنگ غني و ممتاز در تاريخ و تمدن خويش در ادوار گذشته است . هيچگاه نمي تواند عاري از هويت و اصالت ويژه خود گردد و به اصطلاح دچار بحران هويت شود. وبهترين گزينه يا كلمه اي كه به نظر مي رسد تناسب بيشتري با اين موضوع داشته باشد ، به كارگيري عنوان «دگرنگري هويت» بجاي بحران هويت مي باشد.
تعريف دگرنگري :
دگرنگري در واقع همان برداشت ناصحيح و ناصواب از نوع نگاه به چيستي شناسي يك ملت و به روز كردن برون دادهاي فرهنگي درخشان و تمدن ساز در ادوارگذشته و دوره هاي پرفروغ تاريخ بوده است. اصلاح نگره هاي منفي جوانان نسبت به چيستي و هويت جامعه نبايد توام با برخوردي تحكم آميز باشد ، بلكه با استدلال و منطق و گفتمان صورت گيرد و مهمترين كار در اين زمينه شناخت مشخصات و ويژگيهاي جوانان مي باشد. هر زماني كه جامعه ، بويژه قشر جوان در حوزه تفكر و انديشه دچار كاستي و ركود و رخوت گردد. كم كم ريشه هاي دگرنگري نضج پيدا كرده اگر اين نگرش اصلاح نگردد دگرانديشي شروع به رشد و نمو مي كند و در نهايت شخص از درون تهي مي گردد و به اصطلاح دچار بحران هويت مي گردد .
شناخت و برآوردن اين نياز و به روز كردن آنها و جامعه عمل پوشاندن به آرزوها و انتظارات جامعه و پاسخگويي موثر و سريع و منطقي در گفتار و فراهم آوردن بسترهاي مناسب فرهنگي در حوزه انديشه و تعقل مي تواند از مهمترين راهكارهاي ثابت و عميق ، جهت نيل به سعادت و شكوفايي و دوام و قوام بنيان هاي عقيدتي ، فرهنگي و اقتصادي و ... جامعه باشد.
قوام و پايداري هر جامعه نيز وابسته به انسجام و همبستگي و برقراري ارتباط عقلاني ميان فرهنگ و تمدن و تاريخ گذشته و جامعه نوين و معاصر مي باشد.
به هر ميزان كه دولتها و حكومت ها بتوانند ، اين انسجام و همبستگي جمعي را با برقراري ارتباط عقلاني ميان فرهنگ و تمدن گذشته و باورهاي دنياي نوين و معاصر، گسترش داده و افزايش دهند و نسل معاصر را به مطالعه سرگذشت نسل پيشين و عبرت گيري از آن ، ترغيب نمايند . به همان ميزان در شناخت عوامل و ريشه هاي بحران زايي و بسترهاي بحران خيز و آسيب شناسي دگرنگري هويت و فرهنگ ، موفق بوده و نيل به سعادت و رستگاري پايدار و ابدي را آسان خواهند ساخت.
بحران شناخت :
اما آنچه درباره بحران هويت جوانان گفته مي شود ، بايد اذعان داشت كه جوانان ما دچار بحران هويت نشده اند . بلكه اين بحران شناخت است كه گريبانگير نسل جوان گشته است. بحران شناخت به خاطر عدم شناخت صحيح از ظرفيتهاي موجود و عدم هماهنگي ميان اين ظرفيت ها با ميزان در خواست ها و انتظارات ايجاد شده است . مهمترين عامل در ايجاد اين بحران « گسست فرهنگي » مي باشد.

دیدگاه شما