صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

ما و دشمنان ما

-

 ما و دشمنان ما

این سو نگاه کن، کج بنشین و خوب گوش کن. دشواریها و دشخواریها را خود ما برای خود ساختهایم. دشواریهایی که کام ما را تلخ ساخته و زندگی ما را تاریک و تار. گویا زندگی ما زهر کژدم است و بیچارگی ما رنج بشر. ما مشتریهای بدیها هستیم، باور کن. مَثَل ما مردم مَثَل کسی است که خانهاش کژدم زده باشد. مَثَل ما مَثَل کسی است که کژدم را خودش به خانهاش آورده باشد. میدانی، کژدم در طبیعت زیاد هست، ولی قرار نیست تا آن را در خانۀ خود بیاوریم تا آزار ببینیم و رنج بخریم.
یکم- بهدرستی نباید تمام مردم از چوپان تا گروان تا خیاط تا دستفروش تا برزگر و... «سیاستمدار» باشیم و از سیاست سخن بگوییم و «سیاست فهم» و «سیاستدان» باشیم. دوستانی که در کشورهای آرام و پیشرفته زندگی میکنند، میگویند هرگاه از مردم و یا از دانشجویان از سیاست بپرسیم، بیخبر هستند. دوستی میگفت: در بین دانشجویانی یکی از دانشگاههای یکی از کشورها یکی از من پرسید از کجایی؟ گفتم: افغانستان. گفت: افغانستان یکی از ایالتهای... است؟ اما همین دانشجویان از آخرین مارکها یا بهاصطلاح برندها به نیکی و درستی آگاهی داشت. دوستی از یکی از کشورهای دیگر گفت: خیلی از مردم اینجا گمان میکنند که رئیس جمهورشان کسی است که چندین دوره پیش رئیس جمهور بوده است.
دوم- بیا در افغانستان، ببین که تمام دستهها و رستههای مردم «سیاستمدار» هستند. آن مرد دهاتی و برزگر رادیو بیخ گوشش است و اخبار گوش میکند و در گفتگوهای بین قریهای از آخرین رویدادهای جنگ در آن سوی گیتی گپ میزنند. خیاطی در کابل بهجای آخرین دستاوردها و مدهای کالا و دوخت، از جنگ سراندیپ و پایاندیپ و سیاست جهانی سخن میگویند. نانوا، راننده و دکاندار و... را نیز همینگونه بشمار؛ برخی از دانشجوهای الکی را بگذار که بهجای درس خواندن و گرفتن تخصص خوراکشان سیاست است و چند واژگان و نامهای شخ و شخشولی چون ژاک دریدا و ژاک مریدا، فوکو و پوکو و چه و چه را در نخ میکشند، چون تسبیح.
دانشآموختهها و دانشجویانی را میدانم که رشته درسیشان مثلاً ساینس است ولی از لاکان و ماکان سخن میگوید و در بین صد واژه 60 واژهشان بار سیاسی دارد. یا در هر جمعی قرار بگیریم ولو در یک مهمانی، سخن روی سیاست قرار میگیرد؛ گویا «ناف» ما مردم را با «سیاست» بریده است یا هرگاه خوراک میخوریم هر لقمه با یک قاشق سیاست قاطی است! همین سیاست زدگی افغانیگی است که گوشها را تخریب میکند و ذهنها را تخریش و اندیشهها ویروسی.
سوم- یکی از بدریختی و بدقوارگی هنجار و پندار و شیوۀ رفتاری که ما از درون زیست تودهای این مردم یاد میگیریم، بیرون از دو فرمول نیست: یکم- «فراموش کردن زندگی»، دوم- «سیاسی شدگی و سیاست زدگی». همین چند سال که در آبادی پدری خود در دور افتادهترین قریههای در بند کوهها، درهها و زندانی طبیعت شخشول، رفتم، مردان برزگر و دهقان آبادی در نشستهای خود از آخرین اوضاع سیاسی جهان سخن میگفتند و کندوکاو میکردند. حاجی قاسم بچه فلانی سردسته، اقسقال، چیز فهم مردان آبادی بود که نامها را بهاشتباه میگفت!
چهارم- دشمنان ما
اگر سر من خشمگین میشوید دلتان، اگر با بردباری و شکیبایی و مدارا برخورد میکنید، دلتان؛ اما باور من این است که ما افغانستانیها چندین دشمن خطرناک داریم. نه چندین چیزی که همواره بلای جان ما بوده است و هست و خواهد بود. به سخن دیگر، ما در کام چندین چیزی قرار داریم که او هماره زندگی ما را تباه کرده و ما را سیاه کرده و زمین و زمان را سر ما تار. به باور شما آن چیزها چیست؟
باور من این است که یکم- نژاد، دوم- ایدئولوژی، سوم- زبان، بهجای اینکه برای ما زندگی بخرد و چهار روز زندگی را به آسودگی و خوشی سپری کنیم، در درازای تاریخ این سرزمین مانند کیک و شپش در پوستین ما چسبیده، ما را از «زندگی» «آسودگی» و... دور ساخته است. اگر ما به «انسان» فکر کنیم، انسانی که دارای ویژگیها و تنوع است، ما به «تکثرگرایی» و «مدارا» رسیدهایم. آنگاه زندگی آسوده و به دور از نگونبختی به سراغ ما میآید. هرگاه من افغانستانی به این فرمولها که «زمین مال آدمهاست»، «آدمها دارای داراییهای ویژۀ خودشان است» «زنده باد زندگی» «زنده باد گوسفند من که امروز در کوه برای چرا میرود و میچرد و بزرگ میشود و از شیر آن نوش جان میکنیم و از موی آن جوراب میسازیم و...»، ما به آدمگری رسیدهایم، وگرنه هیولاهای بدبویی هستیم که تهوعآور هستیم.
یکی از راههای نجات ما «فراموشی» است. فراموشی «سیاستدانی افغانیگی» و «ایدئولوژیزدگی از گونۀ افغانیگی»؛ زیرا برآیند سیاستزدگی فراگیر، چند کوتولۀ سیاست زده است و برآیند ایدئولوژیزدگی افغانیگی «طالبان» و مانند آن. بدیهی است که هرگاه به فراموشی رسیدیم، تازه جوان میشویم. جوانی ما مردم زمانی است که به «اصل تکثرگرایی» و «زیست جمعی» و «اصل مدارا و رو اداری» برسیم.
به سخن دیگر زندگی و زیست افغانیگی با چند مفهومی با پیشوند «زدگی» آویخته و آمیخته است: «سیاست زدگی» «عقبی/ زندگی پسین و آخرت زدگی» «ایدئولوژی زدگی». «عقبی زدگی» طالب میآفریند یا «زندگی آخرت زدگی» کارخانه افراطیگری، خشونت و تکصدایی پدید میآورد و یا دیگر رنگهای آنکه در این سرزمین وافر و فراوان است. «سیاست زدگی» همه را بیچاره ساخته و انگیزه میشود که چند «کوتوله سیاسی الکی» پدیدار گردد یا چندین داروغه یا داروغهگگ قریه در فضای سیاسی کلان کشور قد علم کند؛ چون قارچ سمی.
فضای سیاستزدگی افغانیگی فضای سیاهزدگی است نه سیاستکاری و کیاست؛ چون کوتولههای سیاسیشان دانشآموختههای دانشگاه هستند، اما بدون سند 12 یا بهاصطلاح سیاستمدارانی هستند همچون داروغههای قریه که گویا بازار سیاست مندوی است. البته به گفته دانشوران «اثبات شی نفی ما عدا نمیکند» که حساب سیاستمداران کاردرست افغانستانی جداست و آنان سزاوار ستایش، افسوس که جمعیتشان کم است.
«نژاد زدگی» انگیزه میشود که «نژاد» بلای جان ما گردد و خانههای ما سر ما کوچ کند، وانگهی چند کوتولۀ نژادیست «اصل زندگی» را فراموش کند و مثل کنه به «نژاد» بچسبند و از این راه بازارشان را گرم کنند و «اصل زنده باد زندگی» فراموش شود.
دشمن خطرناک ما کیست؟
آنچه راست و درست است، خود ما دشمن خود هستیم. بهدرستی زمانی «زنده باد زندگی» رونق پیدا میکند که یکم- خود را آوار کنیم و هر آنچه خشت بالای خشت گذاشته شدهاند، از بین ببریم، دوم- با خود دوست شویم؛ وانگهی ما به آدمگری میرسیم، همانگونه که مردمان خوشبخت دنیا رسیدهاند. «دوستی با خود» زمانی رخ میدهد که به اصولی چون «زنده باد زندگی» «زنده باد تکثر و تنوع» پای بند باشیم و کژدمها را به خانههای خود نیاوریم؛ درست است که در دامن طبیعت حیات وحشی چون کژدم، مار... زیاد هستند؛ یعنی بهتر آن است که «نژاد» «ایدئولوژی» «زبان» را که همانند مار و کژدم از جزء داشتههای طبیعت انسانی است در میدان زندگی نیاوریم تا انگیزۀ آزار ما شود.
از تو که کج نشستی و گوش کردی، خواه پند میگیری یا اندوه و خشم، دلتان و بایسکلتان، فقط یاد ما باشد که این سرزمین دامنۀ طبیعتی است که ما در آن زندگی میکنیم، طبیعتی که در آن حیات وحش قشنگ، دوست داشتنی ولی آزاررسان زیاد است؛ اما هرگاه کار به جایی بکشد که آنها را در خانه بیاوری و آزار ببینیم و زندگی سر ما خراب شود، نباید بیاریش. اگر تک تک مردم به این بیندیشند، زندگی جمعی ما آباد خواهد شد و ما پیاله پیاله زندگی آسوده و قشنگ را سر خواهیم کشید.

دیدگاه شما