صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

حاشیه‌ای بر سخنان آخر رئیس جمهور در نماز جمعه ارگ

-

 حاشیه‌ای بر سخنان آخر رئیس جمهور در نماز جمعه ارگ

سخن بر دو گونه است: «سخن معنیدار» و «سخن پوچ و بیمعنی». «سخن معنیدار» مانند خوشۀ گندمی است که دانه دارد؛ مانند سخن رئیس جمهور محمداشرف غنی در نماز جمعۀ دیروز در مسجد ارگ که مردم را به بسیج همگانی فراخوانده است. «سخن معنیدار» مانند خرمنی از گندم است که کندوها پر میشوند و آسیابها میچرخند و تنورها گرم میشوند و دسترخوانها پر از نعمت نان. سخن معنیدار، نان است و امنیت و زندگی.
رئیس جمهور در نماز جمعۀ دیروز که در بخشی از سخنانش گفته است: «اکنون وقت اراده، اقدامات منسجم، وحدت و همدلی مردم فرا رسیده است» در واقع مرادش تکیه بر ارادۀ مردم کشورش است. جان سخن رئیس جمهور در این است که دارندۀ راستینۀ حکومت، سرزمین، نظام سیاسی و... مردم افغانستان بدون هیچ کم و کاست و بدون هیچ فراتر و فروتر است؛ با نقش یکسان؛ بنابراین تک تک مردم این سرزمین با همدلی و یاری به جنگ هیولاها بروند و خانههای خود را از کژدم و مار پاک کنند.
کار درست همین است که رئیس جمهور خود را به دامن مردم انداخته است؛ زیرا تا تک تک مردم در هماهنگی، همیاری برای زندگی بهتر و به دست آوردن آرامش و آبادی نقش بازی نکنند، کارها سامان نخواهد یافت. اکنون که رئیس جمهور در یک فراخوان همگانی تک تک مردم را به یاری خوانده است و به بسیج مردمی تکیه کرده است، نوبت آن است تا به صدای همدلی رئیس جمهور لبیک گفته شوند.
لازمۀ شکلگیری پروسۀ بسیج مردمی:
1.             بسیج مردمی نیازمند مبانی و مبادی واقعی و حقیقی است که به «مشروعیت نظام سیاسی» کمک میکند؛ یعنی تا تمام مردم افغانستان در مفهومی چون «افغانستان مال همه» احساس مالکیت نکنند و تا تمام مردم «افغانستان را مال خود ندانند» فراخوان رئیس جمهور عملی نخواهد شد.
2.             بسیج مردمی لازمهاش تغییر ذهن، افکار، روش و منش مردم افغانستان است که تروریستهایی چون داعش و طالب را در خانههای خود جای میدهند و نانشان را تأمین میکنند و اسبشان را در کمند نگه میدارند و نان گرم از تنور بیرون کرده به آنان میدهند و حتی برای پیروزی انتحاریها شادی و پایکوبی میکنند. اگر بهخوبی نگاه کنیم، به فرض که انتحاریها از بیرون مرز میآیند اما باور کنیم که آنان نه پروازی از جای دور میآیند و نه چون علف از زمین سبز میشوند؛ بلکه از خانههای همین مردم میگذرند و از کوچههای همین آب و خاک گذر میکنند و یا زاده و پرورش یافتۀ مردم همین آب و خاک است که خود را در کابل میرسانند و امنیت مردم را در خطر میاندازند. حال، خواست مردم افغانستان از رئیس کل قوا این است که استراتژی خود را برای برخورد با خانههای انتحار پرور و انتحار جورگر بیان کنند تا ریشهها خشک شوند و آبها به آسیاب برگردند و مزارع دوباره کشت شوند و شادیهای مردم گل کنند.
3.             سخنان پر ارج و پر معنی رئیس جمهور که گفته است: «اکنون وقت اراده، اقدامات منسجم، وحدت و همدلی مردم فرا رسیده است»، مانند توپی است که در میدان بازی مردم، نخبگان سیاست، اجتماع و فرهنگ افتاده است، دیده شود مردم با چه شیوهای به فراخوان رئیس جمهور پاسخ میگویند؟ یا اینکه فراخوان رئیس جمهور در زمین میماند و کشتی در گل مینشیند یا به ندای رئیس جمهور لبیک گفته همه باهم همدل میشوند. دیده شود که آیا بازهم خانههایی برای نان گرم و جای نرم مهیا و میسر خواهد بود یا نه؟
رئیس جمهور در یک برخورد سیاستمدارانۀ درست درک کرده است که «نوش داروی همدلی» مردم افغانستان دوای درد چرکین مردم افغانستان، شفای زخم ناسور و نوشدارویی است که سهراب جوان از مرگ، جان به سلامت برده و به دامن رستم دستان باز خواهد گشت. رئیس جمهور به نیکی میداند که «نوش داروی بعد از مرگ سهراب» سودی ندارد؛ بنابراین در سختترین شرایط موجود کشور که هجمۀ دشمنان از سو مانند تیر زهرآگین بلند است و مردم در تنگنا آمده است، رئیس جمهور فراخوان «همدلی» مردم کشور خود را داده است؛ اما باید ترسید که «کاووس» نوش دارو را پنهان نکند وگرنه سهراب در آغوش رستم دستان جان خواهد داد؛ آن زمان نه مویه بر روی نعش سهراب سودی دارد و نه «نوش دارو»یی که بعد از مرگ سهراب در دسترس قرار بگیرد سودی میرساند.
معادلۀ افغانستان کنونی، مثلث روایت اسطورهای جهانپهلوان رستم دستان، سهراب و کاووس است، همچنین مثلث روایت اسطورهای جهانپهلوان رستم دستان، شغاد و شاه کابل؛ معادلهای که پسر بر دست پدر کشته میشود و برادر به دست برادر؛ زیرا داستان کنونی مردم افغانستان به نیکی یادآور داستان مرگ رستم بر دست «شغاد» برادرش در عصر سلطنت شاه کابل است. افغانستانی که همیشه در آن، برادرکشی است؛ داستانی که در آن مثلث شاه کابل، رستم و شغاد شکل واقعی و رویداد افغانستان معاصر را پی میریزد.
روایتهای داستانی بازگویی رویدادهای مشابه تاریخی است. هرگاه داستان اسطورهای «شاه کابل» و «کاووس» را که روایتهای تاریخی- اسطورهای این سرزمین است، در اسناد مکتوب اسطورهای سرزمین مشترک ما بخوانیم، به نیکی درمییابیم که تاریخ چگونه تکرار میشود. روایت اسطورهای شاهکار بزرگ ادبی «شاهنامه» حکیم ابوالقاسم فردوسی از کابل اسطورهای و تاریخ اسطورهای این مرز و بوم روایتگر شغادی است که برادرکش است، همانگونه که امروزها تاریخ معاصر این مرز و بوم داستان شغادهای معاصر برادرکش است؛ آنگونه که همه روزه در جای جای این سرزمین بهروشنی، چاه پر از نیزه میبینیم و جهانپهلوانهایی که در چاه برادر با زخم هزاران نیزه بر زمین میافتند.
حال با یادآوری داستانهای اسطورهای این مرز و بوم و مقایسۀ آن با زمان کنونی، این پرسش بجاست: آیا چشمداشت از رئیس جمهور چیست؟
آنچه مسلم است چشمداشت تک تک مردم افغانستان از رئیس جمهورشان این است که به داستان جهان پهلوان رستم و «شغاد» به شکل دقیق نگاه کند؛ زیرا چاههای فراوانی در نخجیرگاه افغانستان در کمین برادر پر از نیزه قرار دارد؛ حالا تدبیر، سیاست، کیاست و توانایی مدیریتی و رهبری رئیس جمهور را میطلبد که از داستان «شاه کابل» پند گرفته تا سنت شغادیسم برای همیشۀ تاریخ این سرزمین مشترک آبایی از بین برود و تخم برادرکشی برای همیشه برچیده شود و بذر «همدلی» خرمن خرمن در دشت و دمن این دیار گل کند.
چشمداشت تاریخ نیز از رئیس جمهور این خواهد بود که روزی و روزگاری بخوانند که یکی از رهبران خردمند و خلاق تاریخی این سرزمین توانست چاه شغاد را پر کند و وطن را پر از مهر و همدلی بسازد؛ مردمی که تکه و پاره شده بود؛ اما مرد اسطورهای پیدا شد و هزار تکه را بخیه زد و زخمها بهبود یافت و مدیریت و تدبیر سیاسی وی «جامعۀ نو»ی را با ساختار و افکار و پندارهای نو از بین آتش و خاکستر همانند ققنوس پدید آورد.
خرسندی نگارندۀ این قلم این است که با ندای رئیس جمهور بسیج مردمی علیه تباهی شکل بگیرد تا بنیاد بربادی، تباهی و سیاهی برای همیشه از این سرزمین آبایی برچیده شود و چیرگی آفتاب بر شب معنی یابد.

دیدگاه شما