صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

تغییرشیوه جنگ، از جنگ رو در رو به جنگ روانی

-

تغییرشیوه جنگ،  از جنگ رو در رو به  جنگ روانی

جنگ های فرسایشی هیچگاه برای دشمن خسته کننده نیست. برای کسی خسته کننده است که جنگ بر او تحمیل می شود. جنگ فرسایشی به این معناست که دشمن در جنگ رویاروی به بن بست رسیده است. به همین سبب است که دشمن همیشه از جنگ فرسایشی به عنوان شکست بن بست استفاده می کند. افغانستان دو نسل است که با جنگ های فرسایشی زندگی می کنند. این وضعیت برای روح و روان مردم زجر دهنده است. افسردگی هیچگاه از زندگی مردم در این برهه ی از تاریخ فاصله نگرفته است.
دشمن نیز می خواهد با افزایش افسردگی های بیشتر، مردم را به منتهی الیه بن بست هدایت کند. صبوری و شکیبایی این مردم برای تاریخ سیاسی جوامع بشری، مثال زدنی است. ولی بازهم باید این واقعیت را پذیرفت که آن گاه که دیوار حوادث روی سرمردم آوار می شود، مردم برای رهایی می خروشند نه چگونه رهایی. اعتراضات و آشفتگی عمومی درست از همین جا سرچشمه می گیرد.
دشمن در افغانستان هر روز با آوار کردن دیوار حوادث روی سر مردم، به این منظور برنامه ریزی کرده اندکه صبوری و شیکبایی مردم را به نقطه آخر برساند. بدیهی است که ملت آنگاه که به مرز عصیان برسند، نهایت استفاده را در وضعیت موجود، دشمن به دست خواهد آورد.
این رویکرد، جنگ ها را از آتش گشایی به صورت رگبار، به سوی مهندسی ذهنی سوق می دهد و منابع جنگ بیشتر به سوی تبلیغات جذب و هدایت می شود. جنگ روانی از همین جا اولویت پیدا می کند.
در جنگ روانی مهم اینست که مردم از لحاظ ذهنی به پذیرش یک امر متقاعد شود. ممکن است این متقاعد شدن به اثر تمایل باشد و یا احتمال دارد کاملا از سر ناچاری و برای تسلیم شدن صورت بگیرد.
گروه های افراطی ، همچنان که شیوه جنگ شان متفاوت از بقیه اند، شیوه تبلیغات شان نیز کاملا متفاوت اند.
ایجاد ترس و هراس به جای اقناع، از شیوه های تبلیغاتی منحصر به فرد  گروه های تروریستی هستند. این گروه ها با سربریدن ها و در آتش افکندن انسان ها در اصل یک نوع جنگ روانی را برای زوال پایداری مردم در برابر این گروه، انجام می دهند و آن را نشر و پخش می کنند. برخی ها حتما توجه کرده اند که تبلیغات هراس افکنی و نشر تصاویر وحشتناک از شکنجه های داعش توسط بنگاه های اطلاع رسانی داعش، به مراتب از شبکه های قدرتمند رسانه ی دیگر، بیشتر بوده اند.
تمرکز طالبان و گروه های همدست شان بر عملیات های انتحاری و کشتار جمعی، ادامه استراتژی شکست طالبان و داعش در جنگ های رو در رو می باشند. در جنگ های این چنینی قلمرو حاکمیت زمینی معنا ندارند بلکه آنچه مهم است قدرت نفوذ و قدرت مانور می باشد. در این استراتژی دشمن می خواهد این را به مردم برساند که هیچ جای از ساحه نفوذ شان خارج و خالی نمی باشد. فراگیر شدن هراس و عمومیت یافتن آشفتگی روان جمعی، هم اکنون استراتژی مسلط طالبان و شبکه های تروریستی در افغانستان می باشد.
نتیجه این وضعیت اینست که نیرو های دفاعی به سراسیمگی واداشته می شود و هر نقطه را برای آسیب رسانی دشمن احتمال می دهند و هیچ جایی را هم امن مطلق نمی توانند تلقی کنند. سرانجام پیامد این وضعیت برنامه ریزی و مدیریت نیروهای دفاعی را در برابر مردم آسیب پذیر جلوه می دهد و زمینه های ابهام را فراهم می سازد.
درست به همین رویکرد است که تحلیلگران پیش بینی می کند که اگر حکومت نتواند از لحاظ روانی بر مردم و اوضاع حاکم شود، دشمن حاکم خواهد شد. دشمن نیز همین را هدف گرفته است و به پیش می برد.  طالبان جنگ و جبهه را رها کرده و روان مردم را به عنوان میدان نبرد برگزیده اند. بنا بر این در چنین شرایطی، حکومت باید تاکتیک های جنگی خود را مورد تجدید نظر قرار بدهد.
حکومت ها معمولا همزمان با تغییر تاکتیک جنگی دشمن، تاکتیک های جدید را روی دست می گیرند. به صورت طبیعی، نیروهای کشفی و استخباراتی در چنین موقعی مسؤلیت و نقش بیشتر را باید ایفا کنند. به همین سبب است که انتقادات بیشتر هم اکنون به نیروهای کشفی کشور توسط رسانه های جمعی بیشتر صورت می گیرد. وگرنه سربازان کشور در جنگ های رو در رو و نیز دفع عملیات های هراس افکن مسؤلیت و جان فشانی های خویش را به اثبات رسانیده اند.
وقتی که هدف اصلی دشمن نشان دادن ناکامی ها و یا بی تفاوتی نهاد های حکومتی در برابر امنیت مردم و تحریک مردم علیه حکومت می باشد، یک ضرورت است که حکومت باید در راستایی خنثی سازی این استراتژی دشمن، به صورت فعال وارد عمل شود.
حکومت باید رسانه های جمعی، نهاد های اجتماعی و افکار عامه را قانع بسازند تا برای حفظ افکار و بسیج عمومی وارد همکاری جمعی شوند. حکومت باید تمام تلاش های خود را به کار ببرد که هماهنگی میان نیروهای اجتماعی و رابطه میان حکومت و مردم را بالا ببرد.
ملت های دیگر، جنگی خونبار تر از افغانستان را تجربه کرده اند. با این تفاوت که آنان در خون می جوشیدند ولی باهم می خروشیدند.  بدینسان که دشمن مشترک عامل انسجام آن ملت ها و دولت ها بوده است. در افغانستان اما پس از این همه فاجعه، حکومت ومردم حتی بر تعریف دشمن، اتفاق نظر پیدا نکرده اند.
در این جنگ تبلیغاتی و فکری، حکومت افغانستان و جامعه جهانی تاکنون هیچ کاری بنیادین نکرده اند. طالبان و دیگر افراط گرایان دینی برای تبلیغات شان علیه دولت مشروع افغانستان، بیشتر از باور های دینی مردم به نفع شان سود می برد. سی سال تبلیغ از افراطی گری دینی، تفکر طالبانی را برای بسیاری از روستا نشینان مطابق با آنچه که از اسلام یاد گرفته اند، نشان می دهد. علمای افغانستان باید در این مورد کاری بکنند. وگرنه مردمی که هرروز دارند به نام دین قربانی می شوند، به آنچه که به آنان یاد داده اید، حق دارند که تردید و تجدید نظر کنند.
. با این دید، ریشه بحران در خود افغانستان است. آنان که انتحار می کنند بیشتر هویت افغانی دارند. حکومت باید در استراتژی نظامی اش بیش از این تک بعدی حرکت نکند و تمام جوانب را تحت پوشش قرار بدهد.

دیدگاه شما