صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

تحلیل سالروز تجاوز شوروی در افغانستان و ابعادمداخله گسترده آن

-

تحلیل سالروز تجاوز شوروی در افغانستان و ابعادمداخله گسترده آن

افغانستان یکی ازمهم ترین کشورهای محل منازعه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی کشورهای همسایه، منطقه و جهان درطول تاریخ حیات سیاسی و اجتماعی خویش بوده است و امروزه این تنش ها و کشیدگی های سیاسی به اوج خود رسیده است. به عبارت دیگر؛ کشورافغانستان مناقشه برانگیز ترین مکان برای تآمین و دخالت کشورهای بوده اند، که همیشه منافع خویش راجز دخالت در ابعادگسترده و مختلف افغانستان نمی داند. بنا براین، افغانستان کشور است که از اقوام، مذاهب، احزاب و گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی تشکیل شده است و ازاین جهت می تواند توان باالقوه دخالت کشورهای مختلف همسایه، منطقه و جهان را در جغرافیای بنام افغانستان بازکند، این مطلب جدید نیست که بر هیچ انسان عاقل پوشیده و پنهان بیماند، اما آنچه که از اهمیت بالای برخور است درک، تحلیل و فهم سیاست مداران و حاکمان و نخبگان دانشگاهها، فعالین مدنی و شهروندان این سرزمین و ملک از وضعیت و شرایط فعلی به وجود آمده است می باشد. برماست که چگونه وضعیت موجود را مدیریت و سازمان دهی کنیم تا شاهد تکرار مرگبار تاریخ گذشته خویش درکشور، حکومت، ملت و شهروندان خویش نباشیم. هرچند مسائل قومی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی و فرهنگی خویش را به هربهانه ای که دامن بزنیم زمینه دخالت جویانه و غرض ورزانه کشورهای مداخله گر در افغانستان را بیش از پیش فراهم کرده ایم و آن ها را بر سرنوشت خویش مسلط کرده ایم این یک سخن بسیار واضح و آشکاراست. بنا براین تحلیل و تفسیر از وضعیت نامطلوب موجود در کشور ازیک سو، مداخله و پیوند آن با اولین سالروز تجاوز شوروی به خاک افغانستان به منزله تکرار تاریخ تلخ و غم انگیز این سرزمین خواهد بود. سی و شش سال پیش در روز ششم جدی سال 1358 ارتش سرخ شوروی سابق وارد خاک و جغرافیای افغانستان شده است. نتیجه این تجاوز و مداخله نظامی شوروی سابق در خاک افغانستان تلفات انسانی، ویرانی ها، تخریب زیربناها و تاسیسات نظامی و مهاجرت هایی که این تجاوز به خاک افغانستان در پی داشت تاهنوز کشور، حکومت، ملت و شهروندان این سرزمین را رنج می دهد. چرا که، نظامیان شوروی در افغانستان دست به کشتار وسیع وگسترده زدند و هر روستا و شهری که دربرابر آن ها مقاومت می کرد، باحملات مرگبار و شدید زمینی و هوایی مواجه می شدند که متاسفانه نتیجه آن کشتار وحشیانه نظامیان شوروی سابق، ویرانی و آوارگی و فلاکت باری بود. طبیعی است که جنگ و تجاوز نظامی کشتار و تلفات انسانی و هدر رفتن نیرویی انسانی و منابع طبیعی خواهد و عکس قضیه نیز صادق است، به این معنی که صلح و ثبات و امنیت در کشور و حکومت زمینه و فضای اندیشیدن و تفکر انسانی را در عرصه های مختلف حیات سیاسی و اجتماعی، نظام آموزشی و سیاسی سالم را در جامعه بشری و انسانی به بار خواهد آورد. لازمه خشنونت، جنگ، تجاوز، مداخله نظامی ویرانی، تباهی و تخریب زیر ساخت ها دریک جامعه انسانی و لازمه نظام آموزشی سالم، اندیشیدن و تفکر و خلق نظریه جدید در باب انسانی زیستن و بتع آن تآسیس نظام سیاسی مبتنی برخرد و عقلانیت جمعی و آبادان کشور و تامین رفاه جمعی و سعادت مندی شهروندان آن جامعه انسانی خواهد بود. نیروهای ارتش سرخ شوروی سابق به مدت 9 سال در افغانستان جنگیدند؛ اما سرانجام مجبور به عقب نیشینی شدند و کشور افغانستان را ترک کنند. مداخله نظامی شوروی سابق کماکان در افغانستان منجر به بروز جنگ های خونین و فروپاشی بنیه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی درافغانستان شد ولی افغانستانی ها پس ازخروج این نیروها نتوانستند برسرتشکیل و تاسیس نظام سیاسی یک حکومت فراگیر و سراسری به توافق برسند. درپی خروج نیروهای ارتش سرخ شوروی سابق از افغانستان ازیک طرف، آثار و تخریب زیر ساخت ها براثر جنگ از طرف دیگر، به توافق نرسیدن گروهها و احزاب سیاسی در ایجاد یک حکومت مقتدر بیش از پیش زمینه و فضای تنش آلود داخلی و کشیدگی های قومی، مذهبی و سیاسی را دامن می زد و اولین نشانه ها ورگه های جنگ داخلی در افغانستان را فراهم ساخت کشور و ملت افغانستان را وارد مرحله و بازی جدید جنگ داخلی کرد. پیامدهای چنین مداخلات گسترده و وسیع همسایه، منطقه و جهان ازیک سو، تنش های قومی، مذهبی و سیاسی و فقدان اراده سیاسی در امر اراده کشور و حکومت و عبور و خروج از بحران به وجود آمده در افغانستان پسا ارتش سرخ شوروی سابق، زمینه ساز و موج سنگین دیگر را در افغانستان شد، که جای پای حکومت طالبان را در افغانستان بازکرد و این سرآغاز بدبختی دیگرملت و مردم افغانستان بوده است. در نتیجه جنگ های داخلی خونین، کابل پایتخت افغانستان ویران شد و کشتار، ویرانی و مهاجرت مردم افغانستان ادامه یافت. در نتیجه این جنگ ها ظهور طالبان بود واین گروه نیز به نوبه خود دست به قتل و کشتار و تخریب زیرساخت زدند مکاتب و دانشگاههای افغانستان بیش ازپیش دچاربحران و سردرگمی و چه بسا رو به تعطیلی گذاشته اند. مداخله مستقیم نظامی ارتش سرخ شوری در افغانستان، به باور و اعتقاد موسی فریور استاد دانشگاه و تحلیلگر مسایل سیاسی این است که: یک فاجعه عظیم انسانی نه تنها برای افغانستان بلکه برای کشورهای منطقه به وجود آمد درنتیجه تجاوز روس ها، ملت افغانستان محتمل خساراتی شد که تا به امروز قادر نشده که آن را تلافی کند؛.
ایضاح مفاهیم:
تحلیل علل و پیامد های تجاوز ارتش شوروی در افغانستان، تقابل روسیه با غرب به خصوص ایالات متحده امریکا در افغانستان، مداخله نظامی و شکست روسیه درافغانستان، روسیه و بازی جدید باهم پیمانان خویش در افغانستان؛
یکم: تحلیل و تفسیر علل و پیامدهای تجاوز ارتش شوروی در افغانستان؛
دریک تحلیل منطقی و گفتمان انتقادی حضور و حمله نظامی شوروی سابق در افغانستان را می توان چنین استنتاج کرد، که علی رغم کشتارها، قتل عام ها، تخریب زیرساخت ها، ویرانی ها و مهاجرت های ملت و مردم افغانستان در خارج ازمرز های افغانستان دست آورد قابل توجه برای شوروی سابق نداشته است. بلکه یک اشتباه بزرگ تاریخی بود که منجر به فروپاشی شوروی سابق در درون نظام سیاسی و کشورخود شدند ازسوی دیگرمهره ها و هم پیمانان که شوری سابق به آن ها دل بسته بود هم ناکام برآمده اند. حضور10 ساله روس ها باتمام تجهیزات و امکانات نظامی خود در افغانستان هیچ دست آورد و توفیقی برای آنها نداشت و دولت شوروی به این نتیجه رسید که درباتلاق جنگ افغانستان گرفتار شده و دریک بازی پیچیده سیاسی عملا باخته قرار گرفته است. در شامگاه ششم جدی سال1358 برابر با27 دسامبر 1979میلادی جنگ شدیدی درقصر دارالامان کابل رخ داد و جنگی که به هیچ جای دیگر گسترش نیافت و منجر به کشته شدن حفیظ الله امین رییس جمهوروقت افغانستان و نزدیکانش شد. هم زمان باکشته حفیظ الله امین، ببرک کارمل عامل شوروی ها از رادیوی تاجیکستان خبر به قدرت رسیدن خود را اعلام کرد. در همان شب نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی سابق از زمین و هوا وارد افغانستان شد و اشغال نظامی کرد. در بدوی ورود نیروی قوای اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان و بنا به دستور این حمله نظامی را لیونیدبرژنف رهبر ودبیر کل حزب کمونیست وقت شوروی سابق صادر کرده بود، شوروی ها حضورشان را در افغانستان موجه می دانیستند و به همین دلیل بیش از 75 هزار سربازان و ژنرالهای روسی مدت 9 سال و یک ماه و19 روز در افغانستان حضور داشتند. با همه این توجیهات و حضور10 ساله روس ها در افغانستان و ناکار آمدی هریک از مهره های دست نشانده روس هاکه یکی پس ازدیگری یاکشته می شدند و یا استعفا می داد و با نا کار آمد جلوه دادن ببرک کارمل و سرانجام دکترنجیب الله به قدرت رسید.
عوامل فروپاشی شوروی در جنگ افغانستان:
1) طولانی ترین جنگ تاریخ اتحاد جماهیری شوروی، جنگ با مردم افغانستان بود و از عوامل مهم فروپاشی شوروی هم به حساب می آید. هرچند دولت شوروی در سال های اشغال افغانستان هرگز از جنگ سخن نگفت و می گفتند که نیروی های شوروی به درخواست خود مردم افانستان و دفاع ازآنها حضور دارند. بر بنیاد این گفته ها و اظهار نظرهای مقامات حکومت شوروی و حضور نیروهای نظامی آنها در افغانستان به درخواست مردم افغانستان نه تنها موجه و منطقی نیست بلکه به عنوان یک کشور متجاوز و اشغالگر ماهیت دولت و حکومت و اهداف حضور آنهارا در افغانستان بیش ازپیش مفتضح و رسوا می کند. و همینطور وجاهت بین المللی خود را از دست داده است دیگرا آن اقتدار لازم برخور دار نیست.
2)آمار و تلفات نیروهای نظامی شوروی در افغانستان که بعد ها ازطریق رسانه ها و مطبوعات روسیه منتشرشد و براساس آمار اعلام شده، آمار کل تلفات نظامیان شوروی در افغانستان به 14 هزار و453 نفر می رسد. این رقم بالای آمار تلفات نیروی نظامی روسیه در افغانستان نشان می دهد که تا چه اندازه از اعتبار وحیثیت و قدرت ارتش سرخ شوروی در بعد داخلی و هم در بعد بین المللی کاسته است و رهبران حکومت روسیه را دچار سردرگمی کرده است و ازمداخله و تجاوز نیروی نظامی در کشور دیگری دچار شک و تردید کرده است.
3) نیروی های شوروی در افغانستان درباره علل وعوامل ودلایل حضورشان درافغانستان می گفتند: افغانستانی ها برادران ماهستند واکثریت آنها فقیر و کشاورزند و باید به آنها کمک کرد؛ زیرا ضعیف و فاقد اسلحه هستند و از طرف امپریالیست ها مورد تجاوز و هجوم قرار گرفته اند. انگلستان، آلمان غربی، امریکا، فرانسه، ایران و پاکستان با یکدیگر متحد شده اند تا افغانستان را نابود کنند و مردمش را سرکوب کنند و این یک اتحاد خونبار امپریالیستی بر علیه ملت افغانستان است. این گفته و اظهار نظرروس ها ناشی ازشکست آنهاست و نه نشان قوت و اقتدار کشور روسیه به عنوان یک ابرقدرت جهانی است.
دوم: تقابل روسیه باغرب به خصوص ایالات متحده امریکا در افغانستان؛
درباب تقابل روسیه باغرب و به خصوص ایالات متحده امریکا، این پرسش مطرح می شود که آیا کشور روسیه توان رقابت باغرب در افغانستان را دارد؟ این پرسش است که اذهان تحلیلگران سیاسی و رهبران حکومت هارا به خود مشغول کرده اند و بازیگران اصلی سیاست را ازسایه وارد عرصه جدید ازبازی شطرنج و مهره های واقعی و حقیقی را که گردانندگان اصلی سیاست می باشد، به عبارت دقیق تر؛ و درحقیقت در تقابل هم قرارداده است. اکنون تقریبا تمام همسایگان افغانستان یا به طور مستقیم از طالبان حمایت می کنند و یا با آنها تماس مستقیم دارند. حمایت ایران و اخیرا روسیه ازطالبان را به هیچ عنوان نمی توان یک تغییر استراتیژیک نامید، ولی پاکستان طبیعتا در حمایت از طالبان رویکردی استراتیژیک داشته است. از طرف دیگر تماس های مکرر چین، شریک استراتیژیک پاکستان با این گروه را نیزمی توان در همین چارچوب تعبیر کرد. در اینکه روسیه می تواند در افغانستان درد سرایجاد کند و در ثبات این کشور موانعی بیافریند شکی نیست. ولی آیا این کشور می تواند به تنهایی خطر جدی و استراتیژیکی را برای ائتلاف به رهبری امریکا در افغانستان ایجاد کند؟ آیا کلا روسیه را می توان باشوروی سابق مقایسه کرد و این طور تعبیر کرد که نظام بین الملل دوباره در حال دوقطبی شدن است و تمام تحولات بین المللی بر محور رقابت بین امریکا و روسیه می چرخد و افغانستان هم از آن مستثنی نیست؟ نتیجه چنین تقابل میان روسیه و امریکا و دخالت هردو کشور ابرقدرت و هم پیمانانش در امرمبارزه و مهار کردن پدیده شوم بنام طالب و داعش وگروههای تروریزم در افغانستان و مداخله بی حد وحصر در تمام امور سیاسی، اجتماعی واقتصادی، آیا می تواند امنیت صلح و ثبات را در افغانستان امروز برگردانند؟ یا برعکس مداخله امریکا و روسیه در افغانستان باتمام توان و تجهیزاتش برای تضعیف رقیب خواهد بود، به نظرمی رسدآنچه که افغانستان امروز، حکومت وحدت ملی، ملت و مردم افغانستان و جامعه جهانی و شرکایی سیاسی و بین المللی افغانستان شاهد آن است حذف رقبای سیاسی هستند و نه تامین امنیت، صلح و ثبات در جامعه متکثر افغانستان باسلایق و دیدگاههای متفاوت سیاسی حاکم بر جامعه فعلی افغانستان است. در اینکه افغانستان آورد گاه و میدان منازعه سیاسی ابرقدرت ها و هم پیمانانش برای رسیدن به مقاصد و اهدافشان در طول تاریخ سیاسی افغانستان بوده است شکی نیست. بحث این است که رقابت و تنش و کشیدگی سیاسی به وجود آمده در میان حکومت و مردم افغانستان بیش از پیش قربانی این سیاست مداخله جویانه ای کشور ذینفع خواهد شد وطبیعتا شکاف های سیاسی و تنش های قومی، مذهبی هر روز بیشتر شده است.
سوم: مداخله نظامی وشکست روسیه درافغانستان؛
تجربه جامعه بشری ثابت کرده است که هرجا اصلاحات، تغییرات، امنیت، صلح و ثبات در آن جامعه به باکمک و مداخله نظامی و زور مواجه شده اند و ازگزینه نیروی نظامی به کار گرفته شده اند منجر به شکست مفتضحانه رو برو شده است حداقل تاریخ گواه این مطلب است. اما کشور افغانستان باکوهستان های متعدد و صعب العبور خویش نه تنها تمدن های مختلف را مجذوب خود ساخته است بلکه در روند تاریخ معاصر جهان به میدان رقابت میان دو امپراتوری بزرگ سده نوزدهم تبدیل و درپایان دادن به جنگ سرد اثر چشمگیری داشته است. اهمیت افغانستان تاحدود زیادی از موقعیت جغرافیایی آن منشاء می گیرد، در واقع نقطه تقاطع آسیای میانه، غرب و جنوب آسیا، مرز قدرت های خشکی و اقیانوسیه می باشد. این موقعیت استثنا و منحصر به فرد که کشور افغانستان از آن برخور دار است، همیشه کانون منازعه های سیاسی و اجتماعی بوده است و کشور ها همیشه بیشترین تلاش های خویش را در جهت پیشبرد اهداف خویش از جغرافیای افغانستان که متن تحولات سیاسی بوده اند شروع کرده است. کشور افغانستان با آن جغرافیای منحصر به فرد که دارد همیشه به عنوان گذرگاه برای رسیدن ابر قدرتها به هند بوده است، از همین رو در سدههای اخیر دو امپراتوری بزرگ وقت یعنی اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیای کبیریا انگلیس، تلخ ترین شکست ها را در این کشور تجربه کرده است. این یک واقعیت تاریخی است که جامعه افغانستان فراز و فرود های زیاد را درکشور، حکومت و مردم افغانستان در ادوار تاریخ مختلف خود پشت سر گذاشته است. از این رهگذر در اواخر سده بیستم دو جهش عمده استراتیژیک، در تاریخ افغانستان را در مسیر تازه قرارداده است، یکی حرکت مورد حمایت اتحاد جماهیر شوروی که به هدف رسیدن به سوی جنوب یا آب های گرم که با انقلاب آپریل 1978 م آغاز و با عقب نشینی شوروی درسال 1989 م و با سقوط دولت مورد حمایت شوروی در1992 م پایان یافت. دوم نهضت اسلامی شاخه اخوان المسلمین در افغانستان که بعد ها به تنظیم های متعدد جهادی منشعب شد، نتیجه این حرکت ها نه تنها برای شوروی فاجعه آمیز بود، بلکه موجب یک خلای سیاسی در غیاب شوروی و فروپاشی آن، امکانات غیر قابل پیش بینی را برای کشورهای منطقه از جمله پاکستان که از گروههای جهادی پشتبانی می کرد فراهم کرد. در نتیجه کشور افغانستان ظرفیت های لازم و با لقوه داشت و محل آبستن بسیاری ازتحولات قرار گرفت و قربانیان بی شمار را از دست داد و دچار یک اختلاف داخلی و دامن گیر به مسائل قومی، مذهبی و تنش ها و کشیدگی های سیاسی شدند، که در اثرمداخلات کشورهای همسایه، منطقه و جهان شده اند. ازطرف دیگر نفس مداخله کشورها و تنش های سیای بر سر تصاحب قدرت و در صدد برآمدن حذف یک دیگر ازصحنه سیاسی جای پای طالبان داعش و گروههای دیگر افراطی را در افغانستان بازکرد و شاهد خونبار ترین وضعیت در کشور افغانستان بوده ایم.
چهارم: روسیه وبازی جدید باهم پیمانان خویش درافغانستان؛
نقش مداخله جویانه روسیه چه درقالب نیروی نظامی و چه درقالب غیر نظامی در امور داخلی افغانستان یک امر اجتناب ناپذیر و غیر قابل انکار بوده است از زمان اشغال نظامیان شوروی سابق در خاک افغانستان گرفته تا به امروز این سریال ناتمام ادامه دارد.  به عبارت دیگر؛ مداخله مستقیم روسیه و هم پیمانانش در امور داخلی، سیاسی و اجتماعی افغانستان بیش از پیش آشکار و عریان شده است و عملا کشور روسیه با هم پیمانان خارجی خویش ازیک طرف، و با شرکایی سیاسی و هم پیمانان داخلی خود ازطرف دیگر، وارد مرحله جدید ازبازی سیاسی شده است. و رقابت و جنگ نیابتی غرب و به خصوص ایالات متحده امریکا با کشور روسیه و هم پیمانان روسیه در اوج خود رسیده است برهیچ کسی پوشیده و پنهان نیست و عملا کشور روسیه تلاش مضاعف خویش به کار می گیرد تا ازطریق شرکایی سیاسی خویش و مخالفین حکومت وحدت ملی جایگاهی خویش را در بازی های سیاسی تثبیت کند. اما مسئله بسیار واضح وروشن هست که روسیه بار دیگر اشتباه بزرگ تاریخی و شکست سنگین و ننگین دهه پنجاه خویش در امورداخلی افغانستان را تکرار خواهد کرد. افغانستان میدان بازی های قومی است و سرزمین قهرمان های قومی. تلاش یک ونیم دهه ای گذشته برای ملت سازی و عبور ازنردبان سیاست قومی با چالش های زیادی مواجه گردیده است. رهبران قومی، منافع قومی، خطرهای قومی و گفتمان های مربوط به یک قوم در جامعه، سیاست و مناسبات و باورهای مردم غالب است. نتیجه همه این تنش ها و کشیدگی های سیاسی، قومی و مذهبی و فعال نمودن شکاف ها و مخالفین در برابر حکومت وحدت ملی مداخله مستقیم کشورهای ذینفع در افغانستان است. اینک زمان آن فرارسیده اند که به جای ادبیات خشنونت و منطق قومیت و برتری خواهی و انحصار طلبی، از دبیات و منطق فراقومی استفاده کنیم  و گفتمان عقلانیت را در جامعه خویش تحکیم کنیم، زیرا منطق خشنونت و زور گویی نه در گذشته جواب داده اند و نه در حال حاضر جواب می دهد و نه در آینده جواب خواهند داد و نه چراغ سبز نشان دادن کشورهای مداخله گر در افغانستان جواب خواهد داد.

دیدگاه شما