صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

معصومه واقعاً معصوم بود

-

معصومه واقعاً معصوم بود

اولین باری که یک معلول را دیدم و یادم مانده است حدوداً ده ساله یا کمتر بودم. پسری بود در نزدیکی خانه ما که روی ویلچر بود و همیشه بازی ما را با حسرت نگاه میکرد. بعدها افراد زیادی را دیدم که معلول بودند. اما چیزی که از آنها به طور برجسته از کودکی تا حال به ذهنم مانده است برخورد مردم و کودکان با آنها بود. تمسخر و آزار و اذیت اولین کاری بود که با دیدن یک معلول به ذهنشان میرسید. یادم است که همسایهای داشتیم که یک دختر حدوداً شانزدهساله و معلول به نام معصومه داشت. میدیدم که همیشه عدهای در پی آزار و اذیت آن دختر بینوا هستند. او خوشحال از اینکه آنها با او بازی میکنند اما در واقع به بدترین شکل آزارش میدادند. او هم بعدها یاد گرفته بود و با سنگ همه بچههای کوچه را میزد و این یک معضل شده بود برای اهالی محل. یک روز با سنگ سر یکی از بچهها شکسته بود، بعد از آن همۀ بچهها از او میترسیدند و مادرش نیز او را با زنجیر میبست. او به آرامی میآمد و پشت دروازه حویلی مینشست. اما این باز آغازی بود برای آزار و اذیتش. دختر بیچاره پایش بسته بود و بچهها از این فرصت استفاده کرده و او را آزار میدادند.
هیچکس حتی فکرش را هم نمیکرد که ممکن است آزار این دختر گناه داشته باشد. کسی مانع بچهاش نمیشد. وقتی آزارها زیاد میشد؛ مادرش ناراحت میشد و مادرش نیز او را لت میکرد. دخترک با چشمان اشکبار نگاه میکرد. مادرش با بی‌‌صبری او را میزد و تکرار میکرد چرا نمیمیری که از دستت راحت شوم. دخترک یک پا و یک دستش حرکت نداشت وگرنه به راحتی میتوانست مادرش را بزند. فقط مظلومانه نگاه میکرد و گریه میکرد. این روایت و این صحنهها شاید برای بسیاری آشنا باشد. این نوع برخورد برای هیچکس غریب و ناآشنا نیست. چون اینقدر در این جامعه از این نوع برخوردها دیدهایم یا خودمان انجام دادهایم که بسیار عادی به نظر میرسد.
این داستان را تعریف کردم تا چیزی را یادآور شوم و آن جایگاه معلولین در جامعهای است که ما در آن زندگی میکنیم. چقدر به آنها حق زندگی میدهیم. برخوردمان با آنها چقدر انسانی است. چرا فکر میکنیم که آنها موجوداتی هستند که حق زندگی ندارند و باید هرچه زودتر این جهان را ترک کنند.
روز سوم نومبر برابر است با روزجهانی معلولین عزیز. عزیزانی که جزیی از زیباییهای جهانند اما تصورمان این است که جایمان را تنگ کردهاند. به کودکان آموخته نمیشود که با معلولین چگونه رفتار کنند. حتی بزرگترها هم در این مسأله مشکل دارند. حتی خانوادۀ خود آنها نیز در برخی موارد رفتار انسانی و درستی با این عزیزان ندارند.
معلولیت به ناتوانی در انجام تمام یا قسمتی از ضروریات عادی زندگی فردی یا اجتماعی به علت یک نقص مادرزادی یا عارضی در قوای جسمانی یا روانی اطلاق میشود. این عارضه باعث میشود که فرد در انجام امور عادی دچار نقصان یا مشکل باشد و نتواند به راحتی کارهای شخصی خود را انجام دهد.
سوم دسمبر به نام روزجهانی معلولیت یاد میشود. این روز را به این دلیل روزجهانی معلولین نامیدهاند که اذهان عمومی جامعه نسبت به مسائل معلولین و معلولیتهای مختلف ارتقاء پیدا کند. افزایش آگاهیها میبایست از مسأله پیوستن افراد معلول در تمامی جنبههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی منتج شود.
در سالهای اخیر و به خصوص در بیست سال اخیر کوششهای زیادی صورت گرفته است تا جامعه آگاهیهای لازم را در مورد معلولیت و معلولین به دست بیاورند و زندگی برای این بخش از جامعه سهلتر شود و حضور آنان در بخشهای مختلف جامعه گسترش یابد.
در بسیاری از کشورها برای اینکه معلولین دچار مشکل نشوند و کمتر وابسته باشند راهها و مسیرهای معینی را برای آنان ساختهاند و بسیاری از سهولتها را در شهرها و مراکز خرید و جاهای دیگر برایشان در نظر گرفته شده است. البته این در کشورهایی است که از نظر فرهنگی و اقتصادی نسبت به ما بسیار پیشتر هستند. اما در کشور ما وضعیت معلولین در  چه سطحی است. همان طور که میدانیم کشور ما در مورد فرهنگسازی بعضی از مفاهیم و ارزشها اصلاً کاری نکرده است همان طور که ما در بسیاری از موارد مشکلات فراوان داریم.
معلولین نیز از این بیبرنامگی و هرجومرج بینصیب نبوده و نیستند. اما از همۀ این شکایات که بگذریم وظیفۀ ما به عنوان یک انسان چیست  تا فردا کودکان ما خاطرهای همانند آنچه ذکر شد نداشته باشند و یا روی بهتری را به خاطر بیاورند. ما به عنوان انسانهایی که در این جامعه زندگی میکنیم در کجای این داستان ایستادهایم. داستانی که میتواند بهتر و شادتر تمام شود و در ذهن کودکان ما که بزرگسالان آیندهاند تصویری انسانیتر درج شود.
آنچه در ارتباط اجتماعی با معلولین باید در نظر گرفت، این نکته است که ارتباط به آنها باید همراه با حترام و عزت باشد. نباید به خاطر معلولیت آنها و به این دلیل که میخواهیم به آنها کمک کنیم به آنها ترحم کرد یا با دید ترحم به آنها نگریست. تفاوت این دو نوع رفتار در این است که در رفتار اولی یعنی احترام گذاشتن در واقع فرد مورد احترام، انسانی بزرگ به شمار میآید ولی در رفتار دوم یعنی ترحم در  واقع معلول را انسانی ضعیف و ذلیل شمرده میشود که نیاز به کمک دارد و باید دست او را همیشه گرفت و به احساسات و شخصیت او  توجهی صورت نمیگیرد. باید در نظر داشت که اراده میتواند توانایی را به وجود بیاورد و نقص عضو ناتوانی به حساب نمیآید. بسیاری از معلولین هستند که در کارهای و فعالیتهایشان بسیار موفق هستند و ارادۀ آهنینشان کمبودهای جسمیشان را پوشش میدهد.
علاوه بر اینکه باید فرهنگسازی شود تا رفتار درستی با این افراد در جامعه داشته باشیم؛ باید به معلولان فرصت داده شود تا خلاقیت و استعداد خود را پیدا کنند و شکوفا نمایند در این راستا خانواده نقش اساسی و اصلی را دارد تا به معلولین کمک کنند خود را بشناسند و استعدادهایشان را به مرحله اجرا و عمل بگذارند. همان طور که گفتهاند معلولیت هیچگاهی محدودیت نیست و فرد معلول میتواند با امکاناتی که خانواده و جامعه در اختیار آنان قرار میدهد خود را به مراحل بالا برسانند.
همۀ اینها گفته شد تا دیدمان را نسبت به افرادی که دچار معلولیت است تغییر دهیم و به آنها به عنوان یک انسان کامل نگاه کنیم و باور داشته باشیم که آنان میتوانند همانند یک انسان عادی یا بهتر بگویم انسانی که دارای نقصی نیست یا حتی بهتر از آنها میتوانند استعدادهای خود را نشان دهند و چه بسا معلولینی که خود کارآفرین و هنرمندانی لایق هستند.

دیدگاه شما