صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

درس هایی که ترامپ از ویتنام بگیرد

-

درس هایی که ترامپ از ویتنام بگیرد

در آگست سال 1965، ليندن جانسن رييس جمهور امريکا قاطعانه گفت : اشتباه نکنيد امريکا برنده اين جنگ خواهد بود. اما استراتيژي که او آن سال در جنگ نافرجام ويتنام بکار مي گرفت نشان از پيروزي نداشت هر چند شکست خورده هم به نظر نمي رسيد.  بعدها مگ جورج باندي مشاور امنيت ملي جانسن در صحبتي با يک نويسنده بيوگرافي پذيرفته بود که او شخصا استراتيژي را به تصويب رساند که در آن فقط بر فشار بيشتر نظامي براي بيرون رفت از بن بست تاکيد داشت و انتظار داشتند که کمونيست هاي ويتنامي را مجبور به مذاکره يا به روش کره اي مجازات کنند.
باندي اضافه کرد که استراتيژي او براي بازنگري متوقف شد، بدليل اينکه در مورد نتايج آن ترديدهايي وجود داشت. در مورد سياست جديد ترامپ درباره افغانستان هم مانند شرايط آن روز بايد همه چيز را در نظر گرفت. رکس تيلور وزير خارجه گفت در اين استراتيژي ما متعهد هستيم که هزاران سرباز بيشتر را به افغانستان بفرستيم و هدف وارد کردن فشار بيشتر به طالبان است ، با اين روش مي خواهيم به طالبان بفهمانيم که آنها پيروز اين ميدان نخواهد بود، ممکن است ما هم پيروز اين جنگ نباشيم اما آنها هم قطعا نخواهد بود بنابراين براي پايان دادن به اين جنگ بايد به ميز مذاکره برگرديم.
در اينجا اداره ترامپ دو درس بزرگ را مي تواند از جنگ ويتنام بگيرد قبل از اينکه بخواهد استراتيژي ناکام که بطور آشکار در جنگ قبلي به شکست انجاميده است را تکرار کند.
درس اول که توسط باندي سال ها پس از جنگ ويتنام فرموله شد البته وي از استراتيژي که قبلا درباره ويتنام به تصويب رسانده بود پشيمان بود. او گفت ما نبايد در ساختار قدرت داخلي کشوري در موقعيتي قرار بگيريم که تصميم بگيريم يا مسئول تصميم گيري باشيم يا آن را تحت تاثير قرار دهيم. او اين موضوع را به زندگينامه نويس اش ام گوردون گلدستين، جورج کنان مورخ و ديپلمات سابق که مدت ها قبل از باندي به اين نتيجه رسيده بود گفت. باندي در نشست فولبرايت سال 1966 در ويتنام گفت از کشور ما نبايد خواسته شود و خودشان هم نخواهند که عامل اصلي در تعيين واقعيت هاي سياسي ساير کشوري باشد.
آيا رييس جمهور ترامپ اين درس را به ياد دارد؟ او 21 آگست در سخنراني براي اعلام سياست جديدش گفت ما شريک و دوست افغانستان هستيم ما به مردم افغانستان نخواهيم گفت که چطوري زندگي کنند يا چگونه جامعه پيچيده شان را اداره کنند. ما دوباره به فکر ملت سازي نيستيم. ما بدنبال تروريست ها هستيم. اما عملکرد در روي زمين مهمتر از حرف است ، همکار بودن با کشوري که با ناکارآمدي فراوان روبرو است کار آساني نخواهد بود و ترامپ مي گويد منابع ما محدود است و به کشوري که براي سال ها بدون کمک خارجي نمي تواند روي پاي خود بايستد ادامه کمک ها ناممکن است.
به نظر مکس بوت کارشناس سياست خارجي که اخيرا سفري به افغانستان داشته است ملت سازي دقيقا کاري است که امريکا در افغانستان مي کند. فقط به جاي اصطلاح «ملت سازي» از زبان فرماندهان کلمات مانند «ظرفيت سازي»، «ايجاد توانمندي» و «همکاري با،همراه « شنيده ميشود. دقيقا مانند گزارش هاي اميدوار کننده براي ساختن دموکراسي ويتنام در سال 1967 ، در آن زمان نگوين وان تيو رييس جمهور ويتنام با انتخابات ناقص که عمدتا توسط اصرار ايالات متحده انجام شد شروع به سرو سامان دادن ارتش شد.
درس دومي که مي توان از جنگ ويتنام گرفت توسط هنري کسينجر در پايان سال 1968 در يک مقاله معروف وزارت امور خارجه چاپ شد او نوشته بود: استراتيژي انکار نمي تواند به صلح بيانجامد، مخصوصا در جنگي که شورشيان در آن دخيل باشند. جنگ ما نظامي بود، جنگ مخالفان ما سياسي بود. ما فرسايشي مي جنگيديم طرف مقابل ما جنگ رواني به راه انداخته بود.
در طي اين فرايند ما در يک جنگ چريکي باختيم، چريکي ها اگر نبازند برنده اند، نظامي ها اگر برنده نشوند بازنده اند. هنري کسينجر که سال ها بعد مشاور امنيت ملي ريچارد نکسون شد ( موقعيتي که باندي در زمان رييس جمهور جانسن داشت) به اين نتيجه گيري اضافه کرد عدم توانايي امريکا در پيروزي جنگ ويتنام تعقيب استراتيژي بود که فقط به فکر نباختن جنگ بود ، اين استراتيژي بي فايده بود.او بدون هيچ ترديدي از اينکه نشان داده بود که استراتيژي رقيب اش باندي نادرست بود خوشحال به نظر مي رسيد.  آقاي کسينجر به نيوزويک گفت بن بست اين مثل را نقض مي کند که اگر چريک ها نبازند برنده اند. رهبران هانوي پايتخت ويتنام دهه ها، نه براي دستيابي به مصالحه سياسي بلکه براي غالب شدن با فرانسوي ها جنگيدند و با ايالات متحده هم دهه ها درگير بودند. به عبارت ديگر بن بست استراتيژي در مقابل شورشيان با ايده لوژي هاي با انگيزه محکوم به شکست است.
نتيجه گيري اينکه :بن بست استراتيژي ها پيشرفت را نشان نميدهد بلکه خيلي زود حمايت هاي سياسي و مردمي را از بين مي برد. در سال 1967 رسانه ها و سياست مداراني که تعدادشان هر روز زياد مي شدند در حال مناظره بودند که آيا جنگ ويتنام بن بست بود يا نه ، در حقيقت دقيقا هدف اداره رييس جمهور جانسن همين بود که ببيند توجه مردم به اين مسئله چگونه است. بن بست براي آقاي باندي بايد معني خاصي مي داشت ، اما هيچ کس در کاخ سفيد يا پنتاگون فکر نمي کرد که مي تواند اين موضوع در فضاي عمومي آن روز مورد بحث قرار گيرد. و حتي کاخ سفيد و پنتاگون که استراتيژي بن بست را در ويتنام تعقيب مي کردند وقتي به خانه بر مي گشتند صحبت از پيشرفت و نزديکي پيروزي مي کردند. 
جنرال ويليام وستمورلند که در سايگون مسئول نظارت بر جنگ امريکا بود در سال 1967 دوباره به واشينگتن فراخوانده شده بود تا به کنگره و مردم امريکا اطمينان دهد. اما تلاش هاي او براي نشان دادن تسلط و کنترل بر اوضاع ديري نپاييد و نيروهاي ويت کنگ در اوايل سال 1968 حمله بزرگي را انجام دادند که والتر کرونکيت پس از بازديد از ميدان جنگ ويتنام اعلام کرد بايد واقع بين باشيم ، به نظر ميرسد ما در باتلاق گير کرده ايم و اين پايان ناخوشايندي دارد.
امروز ما با همان مشکل در تصميم گيري که در زمان جنگ ويتنام داشتيم روبرو هستيم. اگر در افغانستان هدف اين استراتيژي جديد و ملت سازي باشد اما در امريکا مردم انتظار ديگري دارند آنها خواهان پيروزي در جنگ هستند و بس ، پس از آن موضوع زمان مهم است که قبل از سقوط ساختمان بايد از آن خارج شد. اگر چنين اتفاقي بيافتد به همان نتيجه که آقاي کرونکيت در ويتنام رسيد ميرسيم که گفت: براي اين گزارشگر خيلي واضح است که تنها راه حل منطقي مذاکره خواهد بود اما نه بعنوان فاتح جنگ بلکه به عنوان مردمان شرافتمندي که زندگي شان را به خاطر دفاع از دمکراسي به خطر انداختند و بهترين کاري کردند که مي توانستند.

دیدگاه شما