صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۴ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

با کتاب آشتي کنيم

-

با کتاب آشتي کنيم

من تمام اعتراض و داد و فریادم از دست نهادهای تعلیمی و تحصیلی است. چون بنیاد بهسازی همهچیز را در این نهادها میبینم. بنابراین همواره از این نهادها مینویسم و بر کیفیت  و وضعیت فعلی آن سخت معترضم. تصورم هم این است که بی کفایتی و ناکارآمدی این نهادها فقط و فقط به من آسیب نمیرساند، بلکه برهممه آسیب میرساند و همهی مردم این سرزمین باید هزینه و تاوان این بیکفایتی را بپردازد. بنا بر آنچه گفته شد، پس چالشهای موجود این نهادهای تحصیلی، چالش مسیر راه زندگی هرکدام از ما است، نهتنها از من. پس سکوت و رکود ما به معنای بیکفایتی و بیاحساسی در مقابل سرنوشت خود ما است.
در اینجا، بحث اصلی دربارهی رابطه یا پیوند کتاب با دانشآموز، دانشجو و معلم است. در کشور ما نهادهای آموزشی و تحصیلی بیش از حد کلیشهی، ساختار زده، کهنه، فرسوده، ناکارآمد و بینتیجه است. در نهادهای آموزشی کشور ما، گذشته از اینکه از مهارت کشف استعدادهای فردی خبری نیست، بلکه استعدادهای موجود بالقوه را نیز نابود و متلاشی میکند. روند درسی طوری است که نتیجه مشابه و یکسان را از همه فراگیرندگان انتظار دارند. این روند دقیقاً به معنای نادیده گرفتن استعدادها و تواناییهای فردی است. روش برنامهریزی درسی چنان نامنسجم،نسنجیده، نادقیق و کهنه و فرسوده است که جز هدر رفتن زمان و هزینههای دیگر، نتیجه و دست آوردی به دنبال ندارد.
وضع ناجور و ناخوشایند برنامههای درسی در نهادهای آموزشی از مکتب گرفته تا دانشگاه، باعث فرار و بیزاری و دور ماندن فراگیرندگان از کتاب و مطالعه و منابع مختلف گردیده است. آموزش دیکتاتورانه و جبرمحور، فقط انگیزه منفی و گریز از کتاب و مطالعه برای فراگیرندگان ایجاد نموده است. فراگیرندگان از روی جبر، نه از روی شوق به مطالعه جزوه و کتاب درسی میپردازند. فقط و فقط ساحت مطالعهاش در همین محور میچرخد. فراتر از این درسنامهها و کتابهای درسی، گامی نمیگذارند. دانش آموزان فقط مضامینی را میخوانند که در مکتب درس داده میشود، دانشجویان فقط جزوههای درسی را مطالعه میکند در دانشگاه تدریس میگردد؛ بنابراین مطالعه آزاد و گسترده جایش خالی است. مطالعه تک منبعی و محدود نمیتواند برای دانشآموز و دانشجو معلومات جامعومانع و ظرفیت موردنیاز در زندگی امروز را مهیا سازد. همچنان این تک منبعی بودن دانشجو و دانش آموزان را راکد و بسته نگه میدارد.
درسهای که فقط و فقط یک منبع دارد و اکثرشان هم پیوند خوب و روشنی با زندگی  و نیازهای روز دانشجو و دانشآموز برقرار نمیتواند، جز بار سنگین روی شانههای دانش آموزان و دانشجویان، احساس دیگری برای آنان به بار نمیآورد. دانش آموزان و دانشجویان این مضامین را شبیه یک مکلفیت سخت و ناخوشایند بر دوش شان احساس میکنند. آنان همواره در تقلای این است که این مکلفیت و بار سنگین را از روی دوش شان دور اندازند تا احساس بد و ناخوشایند نداشته باشند. برای هر دانشجو و دانشآموز پیش از همهچیز توضیح اینکه چرا یک مضمون را میخواند و چه ربطی به زندگی روزمرهی شان دارد، مسئله اساسی است.با این کار دانشجو و دانشآموز ربط و نسبت مضمون درسی وزندگیاش را میفهمد و نسبت به مضمون علاقهمند میشود.
وقتی پیوند مضمون درسی با زندگی دانشجو و دانشآموز ناروشن و نامحسوس میماند، دانشآموز و دانشجو با کراهت و ناگزیری به سراغ این کتاب و منبع میرود، بدون اینکه بداند که این مضمون به درد کجای زندگیاش میخورد.  این نوع آموزش جبر محور، باعث میشود که دانشآموز و دانشجو از هرچه که کتاب است، دوری گزیند و فرار کند و بیخبر بماند. این فرار از کتاب سرچشمه و ریشهی همهی پسمانی ها و ناتوانیهای نهادهای آموزشیاند. عقب مانی و ناکارآمدی نهادهای آموزشی ازاینجا ناشی میشود که رابطهی بین دانشآموز و یا دانشجو و کتاب یک رابطه ذوقی و شوقی نیست؛ بلکه رابطه از نوع اجبار و ناگزیری است. دانشآموز مجبور است که کتابهایش را بخواند که در امتحان ناکام نماند، دانشجو هم ناگزیر میگردد که درسنامهها را بخواند تا در دانشگاه ناکام و منفک نشود. همهی خوانش ها بر مبنای یک جبر و ناگزیری است نه برمبنای شوق و شور درونی. رابطهی کتاب و فراگیرندگان به اساس یک فشار سخت و گریزناپذیر بیرونی برقرار میشود؛ معلوم است که در هر نوع رابطهی که بافشار و جبر استوار باشد، بحث علاقه و شوقوذوق جا ندارد. کسانی که بر آنان فشار وارد میشود در تبوتاب رهایی و فرار از این فشار است.
این روند ناجور و ویرانگر در ناخودآگاه فراگیرندگان بسیار تأثیر منفی و ناگوار دارد. آن تأثیر رابطهی فرار و دوری از کتاب است. چون در نهاد فراگیرندگان اینگونه تداعی شده است که کتاب و مطالعه، یعنی همان و جبر و فشار نهادهای آموزشی. بنابرآن دانشجویان و دانش آموزان همواره از زیر این نوع فشار فرار میکنند. حالا با توجه به این وضعیت ناجور، وظیفه ومسوولیت همهی نهادهای آموزشی، مدیران، برنامه ریزان، مربیان و همه دستاندرکاران نهادهای آموزشی این است که  دانش آموزان و دانشجویان را با کتاب آشتی بدهد. البته این هم در صورت ممکن است که خود افراد مسوول اهل کتاب و ظرفیت باشد؛ یعنی خودشان قبلاً با کتاب رابطه خوب و نیک داشته باشد و از ظرفیت بلند برخوردار باشد، در غیر آن صورت از یک کسی که خودش هیچ رابطهی با کتاب ندارد و کتاب نمیخواند، توقع و انتظار اینکه ذوق خوانش و مطالعه را در فراگیرندگان ایجاد کند و بین کتاب و فراگیرندگان آشتی بدهد، توقع بیجا و نادرست است.  هنگام که با کتاب آشتی صورت بگیرد و بهجای رابطهی جبر و فشار، رابطهی ذوق و شوق نهادینه شود، بدون شک نهادهای آموزشی به لحاظ کیفی رشد و پیشرفت چشمگیر را نصیب میشود.
بهطور یقین میتوان گفت که اگر در طول دوازده سال دوران مکتب، دو سال در نهادهای نیمه تحصیلی و چهار سال در دانشگاه، آموزگاران و مربیان هیچ کاری دیگری نکنند، فقط و فقط روی آشتی دادن فراگیرندگان با کتاب برنامهریزی کنند، بدون شک دست آورد و کیفیت این نهادهای آموزشی چندین برابر بهتر از حالا میشود. در طول این زمانهای بسیار طولانی فقط شوقوذوق مطالعه را در درون فراگیرندگان ایجاد کند و بس. یعنی فراگیرنده را پرسشگر بار بیاورد. کسی که پرسشگر است، حتماً در جهت پیدا کردن پاسخ پرسش تلاش میکند، در تلاشهایش به سمت و  کتاب اندیشهها میرود و با خواندن این کتابها، همهچیز روبهراه میشود. در این صورت است که جزم و جمود، خودشیفتگی، تعصب و تکروی، بیسوادی و مرضهای دیگر برچیده میشود. تمام حرفم این است که در طول دوران تعلیم و تحصیل آموزگاران و مربیان یک رسالت بزرگ دارد و آن اینکه بهجای فشار بیرونی و جبر، شوق درونی و روحیهی پرسشگری را در دانش آموزان و دانشجویان بیدار کند. وقتیکه این شور درونی ایجاد شد، نیازی به فشار و سختگیری نیست. دانشجویان و دانش آموزان با یک نیروی محرک درونی خودبهخود حرکت داده میشود بهطرف کتاب، مطالعه و خواندن.
با خواندن کتاب دانشجو و دانشآموز میتواند مسیر زندگیشان را برگزینند و به راه ورسم درست و دقیقتری گام بردارد. در این مرحله است که نهادهای آموزشی به رسالت واقعیشان دست پیدا میکند. دیکته کردن چند کتاب و جزوه درسی محدود و انتظار نتیجه مشابه از همه فراگیرندگان روش سخت نادرست و زیانبار است. بناء برنامهریزی درسی باید عوض شود. این عوض شدن کیفیت محوری و ایجاد شور درونی و پرسشگری در دانشجویان و دانش آموزان باید باشد.

دیدگاه شما