صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

يک قرن استقلال ناتمام

-

يک قرن استقلال ناتمام

يک قرن مي شود که افغانستان صاحب استقلال شده است. زمان زيادي از روزگار اعلان استقلال افغانستان توسط امان الله خان، تا حالا سپري شده است. در اين خط زماني صدساله مي شد که افغانستان مستقل به پيشرفت و ترقي بسيارفوق العاده ي دست يابد. يک سده استقلال براي يک کشور، زماني مناسبي براي انجام هرنوع فعاليت و پيشرفت بلند مدت و زمانمند است. کشورهاي زيادي دنيا با صد سال مقطع زماني از پايين ترين وضعيت و موقعيت بربلندترين جايگاه و پايگاه رسيدند. کشورهاي ديگر در صدسال استقلال وضعيت اقتصاد، اجتماع، سياست، تجارت، زيربناها، امنيت، آموزش و پرورش، صحت، صادرات، واردات و توليدات شان به طور چشم گيري تغيير نمودند و در اين عرصه ها دست آوردهاي فوق العاده داشتند. به طور مثال همين کشورجاپان که همواره برسرزبان هاي ما است و مي گوييم با افغانستان در يک زمان، صاحب استقلال شده است. همين جاپان امروز سومين اقتصاد بزرگ جهان از نگاه توليد ناخالص داخلي است. چهارمين کشورصادرکننده در جهان است و پنجمين بودجه دفاعي جهان را دارد.
حالا پرسش هاي اصلي اين است که چرا استقلال صدساله ي افغانستان در ابعاد گوناگون توسعه نتيجه بخش نبوده است؟ چرا يک قرن استقلال افغانستان، آرامش، آسايش، پيشرفت، امنيت و ... به صورت نسبي براي افغانستان مهيا نتوانسته است؟ پاسخ اين پرسش ها را هرکسي به مقتضاي درک  و دريافت خودش تا اندازه ي مي داند. اما تعمق و تأمل در اين مسايل براي بهتر شدن وضعيت امروز و فرداي کشورما کمک مي نمايد. بنابر اين لازم است که اين مسير طولاني صدساله را دقيق تر نظر اندازيم و از نکات مثبت و منفي آن درس و توشه ي برگيريم تا تجربه ي باشد براي مسير آينده ي ما.
استقلال يک مسأله ايده آل و خواستني براي تمام افراد بشر است. همه دوست دارند که استقلال داشته باشند و در اسارت و يا وابستگي به سر نبرند. اين استقلال از استقلال فردي گرفته تا استقلال جمعي، سياسي، فکري و... را در بر مي گيرد. دست يابي به استقلال مزاياي فراوان دارد: اولين پيامد مثبت آن اين است که شهروندان مستقل و غير وابسته، احساس وابستگي يا اسارت نمي کنند و با بال و پر باز زندگي مي کنند. آزاد زيستن همواره يکي از آرزوهاي هميشگي بشربوده و هست. بهبود وضعيت امنيتي، شکوفايي اقتصادي، رشد و بالندگي سواد و دانش، بالارفتن تجارت و توليدات، پيشرفت و رشد سازندگي و بهتر شدن زندگي کلي مردم از همه جوانب از جمله مزاياي است که با حصول استقلال بيشتر ميسر و ممکن مي شود. استقلال که هيچ کدام اين دست آوردها را به دنبال نداشته باشد، تغيير در وضعيت زندگي مردم نياورد، بودن و نبودنش چندان فرقي ندارد. در اين صورت وابستگي که بهبود در زندگي مردم به ميان بياورد بهتر است از استقلال که فقط در نام و شعار و حرف و حديث هاي انتزاعي و غير کاربردي خلاصه شود. استقلال افغانستان هم همين طور است، در صدسال استقلال ما به جايي که بايد مي رسيديم، نرسيديم. امنيت، اقتصاد و بهبود زندگي مردم که نيازهاي اوليه است، هيچ کدام به جايي نرسيده است. امروز بيشتر از ديروز، وضعيت امنيت ناگوار است، فقر و تنگدستي بيداد مي کند و چالش هاي زندگي بيشتر شده است.
دليل اين همه عقب گرد در چيست؟ با خيره شدن به تاريخ کشورما، پاسخ اين پرسش معلوم مي گردد. پس از استقلال ما از دست بيروني ها(خارجي ها) نوع اسارت ديگري شروع شد. اسارت در دست خودي ها، يا داخلي ها. خودي ها، آنان بودند که از ميان همين مردم سربر کشيدند و به تاج و تخت رسيدند، ولي با مردم و سرنوشت مردم بازي کردند. به جاي آرامش و آسايش در زندگي مردم، استبداد و تک روي را پيشه نمودند و افغانستان را به سمت و سوي بد و فاجعه بار کشاندند. در نتيجه وارث استقلال، تک رو و مستبد شد. خودي ها، بيشتر و بدتر از غيرخودي ها بر مردم اين سرزمين جفا کردند. نه تنها خدمت نکردند، بلکه باعث سرسپردگي، اسارت و وابستگي بيشتر اين مردم شدند. تا هنوز که هنوز است، از فکر و انديشه گرفته تا خوراک، پوشاک و نوشاک ما وابسته به ديگران است. اگر يک روز ديگران کمک هايش را قطع نمايد، همه چيز به هم مي خورد. اين همه نابساماني از يک قرن استبداد خودي ها بجا مانده است. خودي ها، براي رسيدن به تاج و تخت و منافع شخصي شان، مردم و زندگي و سرنوشت مردم را قرباني کردند. رسيدن به تخت و بخت براي سردمداران سياست در گذشته، غايت هدف شان بودند که براي دست يابي به اين هدف از هيچ نوع جفا دريغ نکرده است. پس معلوم است که در چنين نگاهي سياسي، سرنوشت استقلال به کجاها ختم مي شود. با اين نوع برخورد بامردم بود که از استقلال و آزادي واژه ي بيش نماند. واژه ي انتزاعي که برزبان مي رانيم و کارکرد و تأثيرگزاري بيروني و محسوسي آن اصلا معلوم نيست. ما از کدام استقلال سخن مي گوييم؟ دست آورد صدسال استقلال کجاست؟
ريشه ي اين نوع خودخواهي هاي اربابان و باداران قدرت در صدسال استقلال اين بوده که هيچ کدام شان درد ملي نداشتند. هميشه منيت و برآورده شدن منافع شخصي، حزبي، تباري، مذهبي و جرياني شان نسبت به خواست جمعي مردم و ملت بزرگ افغانستان اولويت داشته اند. اينان نه تنها، براي مردم افغانستان کارنکردند بلکه با رفتارها و برخوردهاي دوگانه و چند گانه ي شان، مردم اين سرزمين را پارچه پارچه کردند و در مقابل هم قرار دادند. خط کشي هاي تباري، ديني و زباني را بوجود آوردند و زمينه ي شکل گيري عقده هاي را ميسر ساختند که تا هنوز مردم از دست آن رهايي ندارند. اگر در گذشته اربابان قدتر درد ملي مي داشتي، هيچگاهي عملکردشان در چهارچوکات کوچک قوم، زبان و مذهب نمي بود. اگر سياست مداران افغانستان در صد ساله گذشته براي يک ملت کار مي کردي و فعاليت هاي فراتر از سطح تبار، زبان و مذهب مي داشتي، بدون شک امروز افغانستان با چالش هاي کمتر روبرو مي بود. در اين صورت استقلال صدساله ي افغانستان اين همه بي دست آورد و عقيم نمي ماند. به نظر من چالش بزرگ صدسال استقلال افغانستان اين بوده که اربابان و سردمداران قدرت هيچ گاهي بي غل و غش کار ملي نکرده اند. نگاه شان را فراتر از تبار، مذهب و زبان قرار نداده اند، به همين دليل تنش هاي فرادست و فرودست را آفريدند، جمعي را سرکوب کردند، برجمعي ستم روا داشتند و جمعي را بالاتر از ديگران قرار دادند. ايجاد اين تمايز و تفاوت بين مردم، سرنوشت افغانستان را به سمت وسوي سوق داد که از پيامدهاي ناگوار آن هنوز رهايي نداريم.
در فرجام اين نکته قابل يادآوري است که پيش از همه چيز، درد ملي داشتن و نگاه فرا تباري، فرامذهبي و فرا زباني اولويت ما است. اگر اين ها بوجود نيايد، استقلال افغانستان چندين قرن ديگر نيز عقيم مي ماند. شکل گيري ديدگاه ملي گرايانه و برتري دادن به منافع جمعي مردم نسبت به منافع شخصي، راهي بيرون رفت ما از بحران هاي است که فعلا با آن دست و پنجه نرم مي کنيم. امروز هم بدبختانه بخش اعظم از عملکردهاي سياسي، در چهارچوکات منطقه، زبان، تبار و مذهب و ايدلوژي مي چرخد. سردمداران براي حزب، زبان، تبار و منطقه ي شان کار مي کنند، با اين روند چيزي که به فراموش سپرده مي شود، ملت و درد ملي است. اين خط کشي هاي تنگ قومي، ديني و زباني فرصت پيشرفت و ترقي را از ما مي گيرد و به جاي آن عقب گرد و عقيم ماندگي را به جا مي گذارد. ما نياز به ايجاد نوع نگاه يا ديدگاه ملي در بين همه مردم افغانستان، بويژه در ميان سردمداران قدرت و سياست داريم. تا نگاه و رفتار ما، ملي نشود و درد ملي پيدا نکنيم، فراهم شدن آرامش، آسايش و بهبود در زندگي ما ممکن نيست.

دیدگاه شما