صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۱ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

درس هایی از دومین اقتصاد جهان

-

درس هایی از دومین اقتصاد جهان

اشاره:
استاد سرور دانش معاون دوم رييس جمهور افغانستان به دعوت رسمي مقامات کشور چين از تاريخ 6 تا 11 اسد 1396 سفري به ايالت سين کيانگ اين کشور داشت که در اين سفر ديدارهاي سودمندي با مسولان حکومتي  و شرکت هاي صنعتي، صاحبان صنايع و هم چنين بازديد از مراکز تحقيقاتي و نوآوري در بخش صنعت، بخش هاي اقتصادي و زراعتي و هم چنين برخي از مراکز فرهنگي و مذهبي داشت. 
ايالت سين کيانگ با داشتن 23 ميليون نفوس و سرزميني به اندازه دو برابر افغانستان و داشتن منابع غني مي تواند در آينده از مهم ترين قطب هاي اقتصادي کشور چين باشد. بر اساس گفته هاي مسولان محلي به تازگي دولت چين چندين ايالت ثروتمند اين کشور را موظف کرده است که در بخش هاي مختلف سين کيانگ سرمايه گذاري کنند و اين ايالت را نيز با اقتصاد جهان همراه سازند.
مهم ترين ويژگي هايي سين کيانگ دارد و آن را براي افغانستان از هميت ويژه برخوردار مي سازد، نزديکي و هم مرز بودن آن با افغانستان است. کاشغر يکي از شهرهاي سين کيانگ است که در حدود صد کيلومتر با افغانستان فاصله دارد و تمام کالاهايي که به افغانستان ترانزيت مي شود از منطقه اقتصادي شين جانگ واقع در اين شهر صورت مي گيرد. در مجموع به نظر مي رسد که ظرفيت هاي بسياري در چين وجود دارد که مي تواند براي افغانستان در لحظه گذار بسيار مفيد واقع گردد.
مهم ترين ظرفيت اما علاقمندي است که در نزد مسولان حکومتي و صاحبان صنايع چين براي سرمايه گذاري در بخش هاي انکشافي و اقتصادي افغانستان ديده مي شود. سفر مقامات عالي رتبه دو کشور و تبادل معلومات و نظريات در نزديک کردن دو کشور و هم چنين جستجوري راه هاي حل براي حضور دومين اقتصاد جهان در افغانستان از هر جهت مهم و حياتي است. خوش بختانه معاون رييس جمهور در سفرش به سين کيانگ، نگاهي عميق و استراتژيک به اين موضوع داشته  است که در مقاله زير بدان پرداخته شده است و اکنون از نظر خوانندگان مي گذرد. اميد است که چنين نگاهي در صدر اولويت هاي مقامات و هيات رهبري افغانستان قرار گيرد.
اداره روزنامه افغانستان ما

هرچند مارکسيزم- لنينيزم به عنوان يک مکتب فلسفي، سياسي و اجتماعي که روزي بر تقريبا نيمي از دنيا يعني بلوک شرق حاکم بود، امروزه کم کم به بوته فراموشي گذاشته شده و کمتر کشوري حاضر است که از تئوري ها و طرح هاي اين مکتب در عرصه هاي مختلف فلسفي، سياسي و اقتصادي پيروي کند و حتي در مهد حاکميت اين مکتب يعني روسيه و چين نيز، ديگر از اين مکتب، يادي نمي شود؛ اما واقعيت ديگر هم اين است که يکي از تئوري هاي اصلي اين مکتب يعني زيربنا بودن اقتصاد در تحولات اجتماعي همچنان بار سنگين خود را در رويکرد عملي دولت ها و کشورها حفظ کرده است. مشکل اصلي در پذيرش اين تئوري اين بود که مارکسيست ها اين تئوري را پيوند داده بودند به ماترياليزم ديالکتيک و ماترياليزم تاريخي و تقسيم تاريخ به پنج مرحله معروف و شکل گيري حکومت ها بر مبناي مالکيت ابزار توليد، مبارزه طبقاتي، حاکميت پرولتاريا و نظريات ديگري که در پرتو مادي گرايي فلسفي و اجتماعي و تاريخي ارائه شده بود. اما اگر اقتصاد، جدا از تئوري بافي هاي غير علمي و غير واقعي ياد شده و تنها به عنوان يک عامل مهم در شکل گيري تحولات و حرکت هاي  اجتماعي و سياسي جامعه بشري، مطرح شود، هيچ کسي نه تنها مخالف آن نيست بلکه امروزه عملا حتي مخالفان مارکسيزم يعني دنياي ليبراليزم نيز به اهميت آن پي برده اند و همه دولت هاي دنيا امروز تمام سياست هاي خود را بر مبناي منافع اقتصادي خويش تنظيم مي کنند و حکومتي در دنيا موفق است که از قدرت اقتصادي نيرومندتر برخوردار باشد.
چين سرزمين پهناور و پر جمعيت ترين کشور دنيا که روزي از بانيان و پيروان عمده مارکسيزم- لينينزم- مائوئيزم بود، امروز در دنيا به عنوان کشوري با اقتصادي در رتبه دوم شناخته مي شود و بعيد نيست که در آينده نزديک به قدرت اول اقتصادي جهان تبديل شود. اما سؤال اصلي اين است که چه عاملي باعث شده که چين به اين مقام و جايگاه برتر اقتصادي دست يابد؟
به نظرم چند فاکتور عمده در تحولات امروز چين نقش بسيار اساسي دارد:
1. تمدن کهن و تجربه تاريخي ممتد و پيوسته اي که منجر به ثبات پايدار و نظم سياسي و اجتماعي نوين در اين کشور شده است.
2. برخورداري از دانش زمان و تکنالوژي پيشرفته معاصر.
3. رهبري خردمندانه و توانمند و مديريت سالم، سازمان يافته و با دسيپلين قواي بشري.
4. پيروي از سياست دروازه هاي باز و تعامل مثبت با جهان.
اما همه اين عوامل در مجموع، معلول اراده بشري براي تغيير و تکامل و محصول انديشه خلاق انسان است و از اين رو بايد گفت که در حقيقت اراده و انديشه خلاق و مبتکرانه انساني زير بناي همه چيز است و همين عامل است که در حقيقت، چين امروزي را ساخته است. رهبري اين کشور پهناور اکنون ايده هاي بزرگي همچون «يک کمربند يک راه» را در سر دارد که در صورت عملي شدن، هم حد اقل سه قاره دنيا را از هر جهت به همديگر پيوند مي زند و يک تحول شگرف اقتصادي را پديد مي آورد و هم چين را محور اصلي اين پيوند و در حقيقت قدرت اقتصادي و سياسي برتر دنيا خواهد ساخت. خوشبختانه افغانستان از نگاه جئو پولتيک و جئو اکونوميک در يک موقعيت استراتژيک در اين کمربند قرار دارد و از يک روابط بسيار دوستانه و همسايگي نيک با دولت و مردم چين نيز برخوردار هستيم و رهبري سياسي دو کشور نيز احترام خاصي به همديگر دارند و اگر ما اين موقعيت خود را درست درک کنيم و اگر دشمنان اين مرزو بوم اجازه دهند که ما بتوانيم از اين موقعيت به صورت درست استفاده کنيم، آينده اقتصادي درخشاني در پيش رو خواهيم داشت.
ما از ناحيه واخان بدخشان با منطقه سين کيانگ چين در حدود 96 کيلومتر هم مرز هستيم. سين کيانگ يا شين جيانگ که در گذشته به نام «ترکستان شرقي» ياد مي شده، فعلا يک منطقه خودمختار است با 23 ميليون نفوس که اويغورهاي مسلمان اکثريت اين جمعيت را تشکيل مي دهند و زبان رسمي اول اين منطقه زبان اويغوري و زبان رسمي دوم شان زبان چيني است. مساحت اين منطقه 1665000 کيلومتر مربع است که يک ششم کل مساحت چين را تشکيل مي دهد و معادل مساحت بسياري از کشورهاي خاورميانه و اروپا است و با هشت کشور مهم منطقه سرحدات مشترک دارد: افغانستان، پاکستان، هندوستان، تاجيکستان، قرغيزستان، قزاقستان، منگوليا و روسيه و همچنين اين منطقه از منابع طبيعي سرشار مخصوصا نفت و گاز برخوردار است. از نگاه کارشناسان، شين جيانگ در آينده دروازه اقتصادي و تجارتي چين به سمت آسياي مرکزي، آسياي جنوبي و غربي و همچنين اروپا است و اتفاقا افغانستان کوتاه ترين مسيري است که آسياي مرکزي را به آسياي جنوبي وصل مي کند. مرکز شين جيانگ شهر «ارومچي» است که معناي آن «ايلاق زيبا» است. اين شهر بيش از سه ميليون جمعيت دارد و يکي ديگر از شهر هاي تاريخي آن «کاشغر» است که در تاريخ به مرواريد جاده ابريشم مسمي بوده و يکي از مراکز تجارت پنبه و از دو هزار سال پيش مرکز مبادلات اقتصادي و تجارتي بين چين و جهان غرب از طريق جاده ابريشم بوده است. کاشغر اکنون در حدود يکصد کيلومتر، با مرزهاي بدخشان افغانستان فاصله دارد.
منطقه شين جيانگ با توجه به سوابق تاريخي و فرهنگ ديني خود، در گذشته بعداز پيروزي انقلاب چين به رهبري مائو، روابط پرتنشي با حکومت مرکزي در بيجنگ داشته که گاهي به برخوردهاي تند مسلحانه نيز انجاميده است و از طرف ديگر از نگاه اقتصادي نيز دچار محروميت و عقبماندگي بوده است. اما امروز چهره اين ايالت تغيير چشمگيري يافته است. دولت چين علاوه بر اعمال سياست دروازه هاي باز با دنيا و تقويت و حمايت از سکتور خصوصي چين و اعمال سياست مشارکت عامه و خصوصي در مسايل اقتصادي، با مناطق و اقوام مختلف داخل چين نيز با سياست محروميت زدايي و متوازن سازي توسعه و تطبيق عدالت اجتماعي برخورد کرده است و اين نوع برخورد، رهبري و مديريت خردمندانه سياستمداران چين را نشان مي دهد. زيرا حکومت بايد همه شهروندان خود را با يک چشم نگاه کند و انکشاف متوازن و عدالت اجتماعي و تأمين حقوق شهروندي را در محور سياست هاي خود قرار دهد و در اين صورت به طور طبيعي از ميزان نارضايتي ها و جنبش هاي اعتراضي نيز کاسته خواهد شد.
طي سفري که هفته پيش به ارومچي و کاشغر داشتم(از 6 تا 11 اسد 1396)، از منابع موثق شنيدم که علاوه بر سرمايه گذاري خود دولت و تطبيق پروژه هاي کلان زيربنايي در شهرهاي شين جيانگ و اعطاي آزادي هاي ديني و فرهنگي به مردم، رهبري دولت چين به کمپني هاي بزرگ چيني که مرکز اصلي فعاليت آن ها در شهرهاي بزرگ ديگر چين است، دستور داده که بايد به عنوان يک مسئوليت ملي و وطني در مناطق شين جيانگ سرمايه گذاري کنند و بخشي از فعاليت هاي اقتصادي و صنعتي و توليدي خود را در آن مناطق انتقال دهند تا اين مناطق نيز به رفاه و رشد اقتصادي دست پيدا کند و در عمل نيز چنين شده است و اکنون مهم ترين و بزرگترين فارم هاي زراعتي و پارک هاي صنعتي و توليدي در عرصه هاي مختلف در شهرهاي شين جيانگ ايجاد شده و اين منطقه به يک زون مهم اقتصادي در چين تبديل شده است و همچنين از نگاه اجتماعي از مقامات اين ايالت شنيدم که همه اقوام ساکن در شين جيانگ مانند دانه هاي انار به هم چسپيده و متحد هستند و هيچ نوع تبعيض در ميان آنان وجود ندارد.
در اين ميان آنچه به مسلمانان شين جيانگ مربوط مي شود اين است که بايد مردم اين منطقه نيز با يک تعامل مثبت با دولت برخورد کنند و با استفاده از فضاي باز موجود، از امکانات عظيم کشور در جهت رشد و توسعه سرزمين خود بهره بگيرند و به گروه هاي افراطي و خشونت گرا مانند تحريک اسلامي ترکستان شرقي معروف به ETIM اجازه ندهند که سرزمين و کشورشان را به ميدان خشونت و ترور و انفجار و انتحار تبديل کنند. اين گروه هاي افراطي نيز بهتر است که در سياست ها و مواضع خود تجديد نظر کنند و به سياست صلح و همزيستي و مبارزات سياسي و مدني رو آورند. شرايط امروز چين با شرايط چند دهه پيش آن کاملا تفاوت کرده است و از سوي ديگر سياست هاي مبتني بر جنگ و خشونت و اعمال تروريستي و وحشيانه اين گروه ها مانند طالبان، القاعده، داعش و امثال آن ها در کشورهاي اسلامي عراق، سوريه، يمن، افغانستان و جاهاي ديگر، جز ويراني و تباهي کشورها و بدنام شدن اسلام و مسلمانان، هيچ نتيجه ديگري در پي نداشته است.
امروز ما خود در افغانستان شاهد هستيم که دستاورد افراط گرايي تنها اين است که هر روز ده ها تن از مردم بي گناه طعمه انتحار و انفجار شوند و مکتب ها و بلکه مساجد آتش زده شوند و نمازگزاران قتل عام شوند و پل ها و پلچک ها و راه ها و بندهاي آب که باعث رفاه و آسايش مردم و مظاهر توسعه و تمدن هستند، تخريب گردند. آيا دين اسلام دين کشتار و تخريب است؟ آيا يک مسلمان بايد ايده هاي ديني خود را با تيغ و شمشير و با ترور و انتحار بر ديگران بقبولاند و تحميل کند؟ آيا اين همان رسالتي است که اسلام براي همه بشريت بر دوش دارد؟ آيا اين همان ايده «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمين» است؟ آيا ما با همين روش هاي افراطي و خشونت آميز خود مي توانيم اسلام را به عنوان دين برتر براي همه بشريت معرفي کنيم؟ امروزه جامعه ديني ما و همه مسلمانان در زندگي فردي و اجتماعي خود دچار يک حالت تناقض نما شده است. اعمال ما با باورهاي ما مطابقت ندارد. در خلوت و جلوت يکسان نيستيم. شرايط و مقتضيات زمان و زبان دنيا را درک نمي توانيم. از جهان ماحول خود بي خبريم و نمي دانيم که دنيا به کدام قله ها و به ناکجاها رسيده و ما در قعر چه جهنمي خود را فرو برده ايم. مطلق نگري و افراط و تفريط ما را کر و کور ساخته است. من مطمئن هستم که گروه هاي تروريستي اي که امروز در افغانستان به نام اسلام و جهاد، دست به اين همه جنايت مي زنند، نه به ارزش هاي برين اسلامي و انساني باور دارند و نه حتي به اعتلا و ترقي و پيشرفت وطن خود مي انديشند و گرنه اين همه جفا در حق مردم و سرزمين خود روا نمي داشتند.
به هرحال آنچه امروز رهبري دولت چين و مسئولان محلي منطقه شين جيانگ نسبت به افغانستان ابراز مي دارند، نشان دهنده يک نيت نيک براي حسن همجواري و روحيه کمک و همکاري و احترام متقابل است و اکنون که ما در افغانستان از ماحول دور و نزديک خود با مشکلات زياد مواجه هستيم، جلب کمک ها و همکاري هاي دولت چين و وارد شدن در طرح هاي کلان استراتژيک و اقتصادي اين کشور مانند طرح يک کمربند يک راه، مي تواند ما را با يک قدرت بزرگ سياسي و با يک اقتصاد مقتدر و پايدار منطقه اي و بين المللي پيوند بزند. حکومت چين و سرمايه گذاران و کمپني هاي بزرگ چيني حاضرند در افغانستان هم تجارت و مبادلات تجارتي با ما را توسعه دهند و هم در عرصه هاي مختلف معادن، زيربنا و انرژي هاي حرارتي، آفتابي، بادي و آبي سرمايه گذاري کنند و هم در تطبيق پروژه هاي کلان ملي ما سهم بگيرند و ما هم ا ز اين طريق مي توانيم هم از دانش، تجربيات و تکنالوژي اين کشور استفاده کنيم و هم راه مطمئني را براي صادرات و مبادلات تجارتي خود پيدا کنيم. متأسفانه بايد اعتراف کنيم که در يک و نيم دهه اخير با همه کمک هاي بين المللي به افغانستان، نه ظرفيت هاي تخنيکي ما در حد لازم بالا رفته است و نه هم به فناوري جديد دنيا دسترسي پيدا کرده ايم و اکنون بايد کوشش کنيم که از هر طريق ممکن هم ظرفيت تخنيکي ايجاد کنيم و هم به تجربه و تکنالوژي دست پيدا کنيم.
نکته قابل ذکر ديگر اين است که ما در کنار فعاليت هاي حکومت، مانند کشورهاي ديگر امروز به يک سکتور خصوصي قوي و قدرتمند نياز داريم. سکتور خصوصي ما در کنار منافع اقتصادي خود بايد مسئوليت ملي خود را نيز درک کند و تلاش نمايد که ظرفيت هاي خود را بالا ببرد و از کشورهاي ديگر مخصوصا چين، تخنيک و تکنالوژي وارد کند. اطاق تجارت و صنايع و تاجران ما بايد کوشش کنند که بهترين روابط را با جانب چيني ايجاد کنند و در کنار واردات از چين، کالاهاي افغانستان مخصوصا ميوه هاي خشک و تازه، زعفران، قالين، سنگ هاي مرمر و مواد ديگر ما را به جانب چين صادر نمايند. مقامات چيني مخصوصا در ايالت شين جيانگ آماده هستند براي تاجران ما سهولت هاي لازم را ايجاد کرده و همکاري نمايند.
آنچه مي تواند روابط ما را با دولت و مردم چين تحکيم و توسعه ببخشد، مناسبات فرهنگي است. فعلا خوشبختانه در حدود 400 محصل ما در دانشگاه هاي مختلف چين، از ليسانس گرفته تا دکترا در رشته هاي مختلف مشغول تحصيل هستند و در پوهنتون کابل ما هم در حدود 280 نفر در سال هاي اخير در رشته زبان چيني فارغ التحصيل شده اند. همچنين در سال هاي اخير تعداد زيادي از کارمندان خدمات ملکي ما براي دوره هاي آموزشي کوتاه مدت به چين اعزام شده اند و با شيوه هاي مديريت و برنامه ريزي آن کشور آشنايي يافته اند. آشنايي با فرهنگ و زبان چيني يک عامل بسيار مهم در برقراري و توسعه روابط بين دو کشور است و مي تواند زمينه خوبي را براي آموختن دانش و انتقال تجربه و دستاوردهاي تخنيکي فراهم نمايد. مگر نه اين است که از 15 قرن پيش اين سخن نغز از پيامبر گرامي ما نقل شده است که: اطلبوا العلم و لو بالصين. يعني: دانش را بجوييد و کسب کنيد هرچند در چين باشد.
به اميد توسعه روابط دوستانه و سازنده افغانستان با همه دنيا و با آروزي تأمين صلح، امنيت و رفاه براي مردم زجر ديده افغانستان!
والسلام.

دیدگاه شما