صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

آمریکا و اراده حمایت از پـروسه دولت سازی در افغانستان

-

آمریکا و اراده حمایت از پـروسه دولت سازی در افغانستان

آمريکا نقش نوين خودش را در افغانستان با دولت سازي آغاز نمود. چه آنکه کشور هاي پس از منازعه بيش از همه چيز نيازمند تجديد نهاد هاي فرسوده مي باشد. آمريکا زماني دوباره به افغانستان رو نمود که نهاد دولت در افغانستان از پاي بست فروپاشيده بود و بنياد دولت جديد نه تنها سازوکار جديد که مشروعيت جديد را نيزتقاضا مي کرد.
افغانستان پس ازفروپاشي رژيم کمونيستي دو تا دولت اسلامي مجاهدين و طالبان را بر مبناي مشروعيت شرعي تأسيس کرده بود که در هيچ يک اراده مردم نقش چندان اساسي نداشت. سنگ بناي دولت جديد که با اراده آمريکا و همکاري قدرت هاي سياسي افغانستان در بن نهادينه شد؛ عملا مشروعيت خودش را از ساحت قدسي به ساحت زميني انتقال داد. نهادينه کردن دولت مدرن با مشروعيت اراده شهروندي نظام سياسي بود که بر اساس انديشه ليبرال دموکراسي با اراده و حمايت جامعه جهاني براي افغانستان طرح و بست يافت و عملا در دستور کار قرار گرفت.
بدين صورت، نهاد هاي مستقل براي رشد و حمايت از دموکراسي در قانون اساسي افغانستان به صراحت تقرير يافت و نهاد هاي مدني به عنوان قشر آگاه و تأثير گذار به توسعه دموکراسي در افغانستان همت گماشت.
تحليلگران سياسي آمريکا بر اين بود که در کشور هاي درگير در منازعه هاي قومي و قبيله ي ملت سازي فرايندي است که پس از دولت سازي مدرن و قدرتمند قابل پيگيري و عملياتي شدن است. بدين الگو دولت هاي مقتدر سپهر توانا و فراگستري است که بر تمام ساکنين يک سرزمين سايه مي افکند و افراد را با هر ذهنيتي که هست کم کم در کنار هم انس و آشتي مي دهد. قانون اساسي افغانستان تمام بن مايه اش مبني بر همين اصل استوار گرديده است.
نظام سياسي جديد با تأسيس نظام نسبتا فراگير وملي براي افغانستان غنميتي بود که بعد از سال ها جنگ و خون ريزي بدان دست يافته بود. متأسفانه بافتار دولت جديد از عناصر کهنه و مافيايي نظام هاي سياسي پيشين ساخت سازي شد و سرانجام خيلي زود رو به فرسايش نهاد. آسيب جدي که بر اين ساختار صدمه وارد نمود ويروس فساد اداري بود که سرا پاي اين دولت را آلوده ساخت. از ديگر جانب دولت براي زدودن آلاينده هاي روز افزون در بدنه دولت، جديت چنداني را از خود نشان نداد که تا هم اکنون زيان آن را مردم با پوست و استخوان شان حس مي کنند و تاوان مي پردازند.
حامد کرزي در جمهوري نخستين اش، به تناسب وضعيت افغانستان، زيبنده جامه سياست افغاني گرديد. چهره ي او هم براي افغانستان و هم براي آمريکا جلوه ي خوش آيند داشت. آمريکا بر حمايت از رشد دولت سازي ودموکراسي در افغانستان هم چنان پايدار و مردم افغانستان بيش از هميشه اميدوار بود. در جمهوري دوم، رشد دولت و حرکت سيستم سياسي مبتني برنهاد گراي ، رو به سراشيبي قرار گرفت. بن بست انتخاباتي از مجراي سياسي خود در افغانستان غير قابل عبور به نظر مي رسيد.
اوباما، با روي کار آمدن حزب دموکرات، بر آن بود که معضل سياسي و امنيتي افغانستان به صورت دموکراتيک و نرم افزاري حل و رفع گردد. بدين رويکرد در سياست خودش تجديد نظر نمود. حامد کرزي نيز در مشي سياسي خودش نسبت با آمريکا چرخش و ديگر گونگي نشان داد. اين ديگرگوني هاي سياسي براي مردم افغانستان هزينه هاي گزافي را به بار آورد. سياست حمايتي آمريکا در دوره دوم جمهوري حامد کرزي تقريبا به صورت بي تفاوتي و عبور از ماجراي افغانستان، در افکار عامه تلقي گرديد. همين تشويش اذهان باعث از رونق افتادن بسياري از برنامه هاي خصوصي و سرمايه گذاري در افغانستان گرديد. طالبان از فضاي بي تفاوتي به وجود آمده نهايت استفاده را براي بهبود سازي وضعيت سياسي و نظامي شان انجام داد. عدم امضاي پيمان امنيتي از طرف دولت افغانستان با آمريکا و تقويت طالبان، شهروندان افغانستان را تا مرز سراسيمگي  کشانيده بود. سراسيمگي از آن جا تقويت يافته بود که تحليل ها همه بر خروج و خلاصي يافتن محترمانه آمريکا از ماجراي افغانستان، حکايت داشت.
بن بست انتخابات رياست جمهوري اخير در افغانستان و دست هاي نا مرئي کشور هاي همسايه و ذهنيت هاي عقده ي شرايط ديروزين افغانستان، خاکستر هاي گرم بحران هاي فروخفته را هر روز شعله ور تر مي ساخت.
اما آمريکا سرانجام خودش را بعنوان منجي پرتگاه هاي افغانستان سر رسانيد و اين بار، جان کري در افغانستان ظهور يافت. سياست آمريکا اين بار از ظرافت هاي خاصي حکايت داشت. آمريکا وقتي بارحوادث را از روي دوش انتخابات افغانستان، برداشت که مردم خستگي آن را با تمام وجود خويش لمس مي کرد و دست هاي توانمند وطني و بين المللي نيز عجز و ناتواني خودش را براي همه ي مردم و جهان اذعان نموده بود. در يک چنين شرايطي دست همکاري و دوستي آمريکا براي افغانستان نهايت خوش آيند و مهربان تلقي گرديد. اين سياست به موقع آمريکا، نقش آمريکا را در گره گشايي بحران افغانستان، بسيار ارجمند و قابل قدر جلوه داد.
بدينسان بود که جمهوري سوم نيز در افغانستان، با اراده آمريکا سامان و استواري يافت. اين بدين مفهوم است که دموکراسي هاي نوپا و درمعرض آسيب نياز جدي به دستگيري وهمکاري قدرت هاي برتر بين المللي دارد. اراده مردمي و بين المللي مکمل و ضمانت براي بقاي دموکراسي در کشورهاي درحال منازعه است.
آمريکا اما، فرايند دولت سازي در افغانستان را از مرحله موقت و انتقالي و سپس جمهوري اول تا سوم با تمام سراشيبي هاي زمانه اش، بدون خطر سقوط تا اين زمان رسانيده است. خوش چانسي جمهوري سوم نيز همين شد که حکومت آمريکا آن را تأييد کرده بود و مي بايست حمايت هم مي کرد. اين گونه شد که حکومت وحدت ملي نه تنها مشروعيت مردمي که مقبوليت آمريکا را نيز حاصل کرد.
علاوه بر اين، رئيس جمهور جديد در اذهان جامعه بين المللي يک شخص تکنوکرات و پرورش يافته در جهان دموکرات غرب تبلور يافته بود و تا هنوز اين نمود را براي خود حفظ کرده است.
محمد اشرف غني از همان ابتداي رياست جمهوري اش خوش باوري ها و اميدهاي فروان در همياري جامعه بين المللي با افغانستان داشت و با همين اميدواري هاي فراوان بود که خط مشي سياست خارجي خودش را در لايه هاي مختلف در سطح جهاني مهندسي نمود. رئيس جمهور اما نتوانست اين ذهن مهندسي شده اش را در سياست خارجي عملا توسط کارگزارانش عملياتي بسازد. وزارت خارجه افغانستان هم به عنوان يک نهاد ديپلماتيک، نتوانست کارنامه درخشان را به ثبت برساند.
با اين هم، حکومت وحدت ملي توانست که پس از حکومت حامدکرزي، توجه جامعه جهاني مخصوصا آمريکا را دوباره به افغانستان معطوف سازد. حکومت وحدت ملي زماني تيم باراک اوباما را به افغانستان متمايل ساخت که تيم حامد کرزي به اندازه يک دوره رياست جمهوري، وقت و فرصت را در مناسبت با آمريکا از دست داده بود.
دونالد ترامپ دولت سازي مهندسي شده توسط دموکرات ها را تا کنون، با مهر و همکاري پذيرفته است. دليلش هم اينست که حکومت هاي آمريکا، عليرغم برخي اختلاف هاي درون حزبي اش، بازهم هرگز ساختارهاي را که توسط هزينه هاي مالي وسياسي آمريکا بنيان نهاده مي شود، در معرض سقوط قرار نخواهد داد.
کاخ سفيد در حفظ و نگهداري از نهاد و ساختار پساطالبان در افغانستان در چندين مرحله به صورت واضح جديت و هشدار خودش را نشان داده است. در بحران به وجود آمده در زمان اختلاف انتخاباتي و طرح ايده دولت موازي و نيز در روز به خشونت کشيده شدن تظاهرات جنبش رستاخيز، سفارت آمريکا علنا بيانيه هشدار آميز صادر کرد که براي مخاطبين پيام واضح و کاملا شفاف را به همراه داشت.
اما نکته قابل توجه اينست که آمريکا بعنوان قدرتي که با افغانستان قرار داد پيمان امنيتي و استراتژيک دارد، تاکنون ساختار قدرت رسمي افغانستان را به آن اندازه تقويت نکرده است که با نيروي خود بتواند، در برابر بحران هاي احتمالي داخلي و منطقه ي، استوار بماند.
هرچند که اعزام نيروهاي نظامي مضاعف بعنوان نيروي تقويتي يک امر ضروري و مؤثر است ولي هزينه هاي که در اين زمينه صورت مي گيرد، گذرا مي باشد و تأثيري بر استحکام ساختار نيروي هاي امنيتي افغانستان در دراز مدت ندارد.
به نظر مي رسد که آمريکا نمي خواهد، افغانستان از لحاظ نظامي آن قدر قدرت کافي پيدا کند که باعث هراس پاکستان در منطقه شود. اين مسئله ريشه در ذهنيت تاريخي افغانستان دارد. در زمان ظاهر شاه و اقتدار داود خان، آمريکا از هر نوع فروش اسلحه و کمک نظامي به افغانستان خود داري کرد تا جانب پاکستان سراسيمه نگردد واين سياست آمريکا ناخواسته افغانستان را در بحران شوروي سابق گرفتار کرد.
اما در زمان اکنون، ديگرگوني اوضاع منطقه و جهاني در مدار ديگرگونگي سياست خارجي آمريکا و روسيه، اين گمان را تقويت مي کند که با عقبگرد اين دو قدرت بر وضعيت جنگ سرد، افغانستان نيز به همان موقعيت نزديک شود. پاکستان نيز دقيقا مترصد اوضاع است و اگر افغانستان با يک اجماع سياسي در درون افغانستان به وضعيت دفاع خودي(self defence ) نزديک نشود، احتمال مي رود که افغانستان دوباره براي پاکستان و کشور هاي منطقه تبديل به يک ميدان نبرد غم انگيز خواهد شد.

دیدگاه شما