صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

ناپایداری و ناکارآمدی درس های دانشگاه

-

ناپایداری و ناکارآمدی درس های دانشگاه

دانشگاه، کليد پيشرفت و شکوفايي تمام ابعاد يک جامعه است. طبيب، انجينر، استاد، نويسنده، محقق، خبرنگار و ده ها متخصص ديگر در بخش ها و رشته هاي گوناگون بايد از مسير دانشگاه بگذرد تا بتواند به تخصص و توانايي دست يابد. تخصص يافتن و رسيدن به مرحله ي  کارشناسي در يک بخش خاص، بدون پيمودن را ه دانشگاه و سپري کردن آموزه هاي علمي و دانشگاهي ممکن نيست. در دانشگاه هاي دنيا، استعدادهاي نهفته و بالقوه کشف مي شود و با فعاليت هاي بسيار منظم و هدفمند علمي به مرحله بالفعل ارتقا داده مي شود. دانشگاه نيرو ها و استعدادهاي نهفته را پيدا نموده به ميدان عمل و پويايي مي کشاند. سرمايه پنهان دروني افراد، يا به عبارت ديگر نبوغ فطري که در وجود آدم ها نهفته شده، در دانشگاه به مرحله ي ظهور و بروز مي رسد. با اين مقدمه به روشني معلوم مي گردد که نقش دانشگاه تا چه اندازه مهم، ارزنده و حياتي است. آنچه که تا اين جا راجع به دانشگاه سخن گفته شد، بيشتر نقش دانشگاه در جغرافياي فراتر از افغانستان است، نه در داخل افغانستان. چون دانشگاه هاي افغانستان با هيچ يک ازمعيار هاي دانشگاه هاي جهان برابر نيست.
در افغانستان نقش دانشگاه رنگ باخته است. نه آن کارکرد بزرگ دانشگاه را که در جاهاي ديگر دنيا وجود دارد در دانشگاه هاي افغانستان پيدا مي توانيم و نه هم راه و رسم که ما را به آن مدارج بلند قله هاي  خودشکوفايي و توانايي برساند. دانشگاهاي افغانستان چنان با جايگاه واقعي و نقش اساسي شان دور افتاده  است که ممکن نيست حتي رابطه ي بين وضعيت فعلي و جايگاه بنيادي آن دريابيم. گذشته از ساختار زدگي محض و نابود کنند، بحث، درس و محتواي درسي  دانشگاه ها ي کشور ما نيز آشفته احوال است. در اين جا نگاهي مي اندازيم به درس و محتواي درسي درسنامه هاي دانشگاه و پيامد بي نتيجه و دست آورد پس از آن.
در دانشگاه هاي ما، گذشته از اينکه از کشف استعداد، رشد، باروري و بالندگي افراد و دانشجويان خبري نيست؛ جوانان پرشور که با هزاران اميد و انگيزه وارد دانشگاه مي شوند و شوق وشور فعاليت در درون شان جوش مي زنند، روز به روز از ميزان  شور و شوق شان کاسته مي شود و در نهايت هم سرخورده، مأيوس و بي هدف دانشگاه را به پايان مي برد. به عبارت ديگر دانشگاه گورستان استعدادهاي فرومرده اي است که از اثر بي توجهي به نابودي و خاموشي گراييده. اين دانشجويان پرذوق و هدفمند در جريان چهارسال دانشگاه با تمام وجود شان، درماندگي و سرخوردگي شان را حس مي کنند. نه راهي به رهايي دارند و نه پايي گريزي. از روزنه اي اميد و تحقق آرزوهاي که قبل از دانشگاه در سر مي پروراند هيچ نشانه ي نمي بينند. نه تکيه گاهي و نه رهنمايي، در يک حالت بلا تکليفي و وارفتگي و تباهي قرار مي گيرند. با تداوم اين روند است که در طول چهارسال دانشگاه شور و شوق دروني شان کاملا فرو مي ميرند و جاي شان را به اندوه، حسرت، پشيماني و غم مي دهد. به همين دليل است که آينده ي ما چندان روشن نيست و نخواهد بود. پايگاه اساسي همه ابعاد ما که همانا دانشگاه باشد، نيک بي سامان است؛ بنابر آن نمي توان با اين وضعيت به فرداي ما اميد داشت و خوش بين بود.
چرا چنين است؟ سرگرداني ما از کجا سرچشمه مي گيرد؟ چرا سرگردان و مأيوس و حيرت زده هستيم؟ ذهن و استعداد ما با استعداد هيچ از يک دانشجويان دنيا تفاوت ندارد. به اين معنا که ما عقب مانده ي ذهني نيستيم که نتوانيم اطلاعات را مانند ديگران فرا بگيريم. مشکل ما، در درس و درونمايه ي آن است. در روش ناکارآمد که بيشتر مدرک محور  و ساختار زده است. به باور من اين همه شور بختي دانشگاهيان ما از نکات ذيل سرچشمه مي گيرد:
1ـ درونمايه درسي درسنامه هاي ما، با دنياي امروز ما چنان دور است که هيچ پيوند بين زندگي و درس هاي مان ا حساس نمي کنيم. محتوا و متن درسنامه هاي دانشگاه ها بيشتر شان چندين سال پيش گردآوري شده و تا به حال پس از گذشت زماني خيلي زياد همچنان بدون تغيير و تحول دست نخورده باقي مانده و از محتواي آن کتاب ها در صنف درس گفته مي شود. تحولي اگر هم رونما مي شود فقط در طرح جلد بعضي از کتاب ها و رنگ و روغن ظاهر آن است. بسيار به ندرت مي توان درسنامه هاي را يافت که باگذشت زمان و سال به سال با تحول جهان علم، بروز(آبديت) و نو شود. شوربختانه، بايد گفت که گذر زمان، نو شدن و دگرگوني جهان دانش و علم  بر بخش اعظم از درسنامه هاي ما تأثير نکرده است و معلومات ثابت و تاريخي ما را متحول نساخته است. پس معلوم است که اين درسنامه ها با محتواي ثابت و خيلي قديمي شان با زندگي امروز و جهان دانش مدرن نچسپ و پيوند ناپذير است. دانشجويان فقط به اساس ناگزيري  و با اکراه تمام با اين درسنامه ها زمان شان را سر مي کند.
2ـ مشکل دوم اين است که مدرسان گرامي، پيش از تدريس يک موضوع يا يک مضمون کاربرد آن موضوع و يا مضمون و ارتباط آن را با رشته ي تخصصي و زندگي ما خيلي روشن نمي سازند. به اين معنا که در آغاز دليل قانع کننده براي خوانش آن مضمون يا موضوع ارايه نمي کنند؛ در نتيجه دانشجويان با بي اطلاعي از کارکرد محسوس آن، به سراغ آن درس رفته، مدتي مديدي را بي هيچ هدف روشن از خوانش آن مضمون مي گذراند. پس معلوم است که چنين درس و بحثي بسيار به اکراه و جبر پيش مي رود.
3ـ مشکل سوم، مضمون و موضوعات گوناگون است. جالب اينکه دوره ي دانشگاه هم کم و بيش شبيه مکتب است. در هر سمستر معمولا دانشجويان با هفت، هشت، نه و ده مضمون روبرو است. نمي دانم با اين روش آيا مي شود کسي متخصص شود و در رشته ي خودش صاحب نظر و کارشناس گردد؟ اين همه مضمون براي دوره ي دانشگاه از ميزان تخصصي شدن رشته هاي تحصيلي مي کاهد. دانشجويان متخصص نمي شوند. با اين مضمون هاي زياد، دانشجويان به صورت کلي و در عين حال پراگنده معلومات از هر بخش فرا مي گيرند و آن هم معلومات زود گذر و ناپايدار. به اساس دلايل که در بالا گفته شد، دانشجويان اين معلومات را با اکراه و از روي ناگزيري به صورت بسيار سطحي ، يعني صرف براي سپري کردن امتحان مي خوانند و با آن روبرو مي شود. به محض گذشتن امتحان از ذهن و ضميرها پاک مي شود. چون رويکرد خوانش اين جزوه هاي درسي و درسنامه ها فقط براي سپري کردن امتحان است، نه براي فراگيري دانش به صورت اساسي. به جاي خواندن 9 يا 10 درسنامه در يک سمستر ، خواندن درسنامه هاي کمتر با کيفيت و کاربرد بيشتر، مفيد و ارزش مند و تأثير گزار خواهد بود.
4ـ مشکل چهارم، محتواي خشک و ناکافي درسنامه هاي دانشگاه است. آنچه که در داخل اين درسنامه ها جابه جا مي شود، قادر نيست که معلومات لازم و کافي براي دانشجو در موضوع مشخص ارايه کند. برخي از از اين درسنامه ها، متن و محتواي شان به صورت قطعه و برش هايي است که از کتاب هاي ديگرگرفته شده و به صورت يک درسنامه جابجا شده و نمي تواند که دانشجو را اقناع نموده به هدف برساند.
راهکار بهبود چنين وضعيت زيرو رو شدن سيستم نهايت کهنه و فرسوده است. زيربناي نهادهاي آموزشي بايد درست شود. نهاد هاي آموزشي از بنياد نياز به بازبيني و ترميم دارد. محتوا و کيفيت درسنامه ها به صورت جدي نيازمند تغيير و بروز شدن است. با اين روند پيش رفتن هيچ چيزي به دست ما نمي دهد. فقط بي هيچ دانشي مي توانيم پس از چهار سال مدرک بگيريم. درس هاي چهار سال دانشگاه چون عميق و اساسي نبوده، بصورت معلومات ناپايدار تا زمان امتحان به صورت شکسته و گريخته در اذهان باقي مي ماند و پس از آن از ذهن و ضمير دانشجويان رخت مي بنند.

دیدگاه شما