صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

چهارشنبه ۵ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نگاهی به الگوهای رفتاری طالبان

-

نگاهی به الگوهای رفتاری طالبان

در عصر گفتمان حقوق بشر و دموکراسي، طالبان با تأثيرپذيري از مکتب سلفي گري شعار برگشت به دوران بزرگان و سلف صالح را سر داد. سلفي ها هيچ نوع تأويل و تفسير را در آيات قرآن نمي پذيرند و انديشه ي محوري اين نحله، تأکيد بر سيره ي گذشتگان در کليه ي امور سياسي و اجتماعي است. طالبان حرکت خودرا با شعار «پياده کردن حکم خداوند در زمين خداوند» آغاز کردند. از آنجا که اکثريت اعضاي طالبان در قريه جات و در يک ساختار سنتي - قبيله اي به دنيا آمده و پرورش يافته بودند، شديداً وابسته به سنت ها و ارزش هاي قبيله اي بودند که در بسيار موارد با قوانين شرعي در تضاد بود. آنان نه تنها هيچ نوع شناخت و آگاهي از گفتمان مدرن و دموکراتيک نداشتند؛ بلکه اکثريت آنها فاقد شناخت کافي از دين و شريعت نيز بودند. 
طالبان به تقليد از عربستان سعودي، خودرا نيازمند قانون اساسي نمي دانستند و معتقد بودند که قرآن و سنت به عنوان منابع شريعت اسلامي حوزه هاي مختلف را شامل شده و نيازي به «قانون اساسي» بشري نيست. بنابراين، مسائل سياسي، اجتماعي، فرهنگي، نظامي و... تحت رأي و نظر ملا محمد عمر، شوراي عالي قندهار و شوراي کابل به عنوان «قانون شريعت اسلامي» رسيدگي مي شد؛ اما در ارتباط با امور فقهي طالبان، مجلسي به نام «دارالفتواي مرکزي» در قندهار تأسيس نمودند که توسط علماي تحصيل کرده در مدارس ديوبند و حقانيه اداره مي شد.
وزارت «امر به معروف و نهي از منکر» يکي از جدي ترين نهاد در ساختار جديدالتاسيس امارت اسلامي طالبان بود. مجريان امر به معروف و نهي از منکر فاقد آشنايي کافي حتي آشنايي سطحي با قواعد شرعي بودند و اصل «بصيرت در دين» و «بصيرت در عمل» را نمي پذيرفتند. براي دانستن سطح شناخت آمران امر به معروف و ناهيان از منکر از شريعت اسلامي و يا حتي از جامعه و مردم، کافي است به حکايتي که رئيس نشرات امر به معروف طالبان در يک مجلس خصوصي نقل نموده است توجه کنيم: «روزي جاده اي را در نزديک يک مسجد بستيم تا عابرين را به نماز جماعت وادار سازيم. در اين موقع يکي از افراد ما جلوي يک نفر سيک ]پيرو مذهب هندوئيسم[ را گرفت و به وي گفت: کاکا چرا به مسجد نمي روي؟! وي در جواب گفت: من سيک هستم! اما نفر موظف امر به معروف در جواب گفت: سيک هستي، هرچه هستي به من مربوط نيست، مسلمان هستي و بايد به مسجد بروي!» پس آن ها سطحي ترين شناخت از مردم و جامعه نداشته  و برداشت هاي شخصي خودرا به نام دين، بر جامعه تحميل نموده و به هيچ منبعي پاسخگو نبودند.
البته نمي توان ادعا کرد که طالبان متأثر از يک مکتب ايدئولوژيک خاصي بودند؛ بلکه طرز تفکر و عملکرد آنان ترکيبي از چند مکتب افراط گراي ديني بودند. براي مثال، باوجود تأثير پذيري از سلفي گري، بخش اعظم طالبان در مدرسه ي ديوبندي پرورش يافته بودند. هرچند فرقه ي ديوبندي به عنوان يک جنبش پيشرو در راستاي مبارزه استعماربريتانيا در هند بوجود آمد و در قامت يک جنبش اصلاح گر نمود يافت؛ اما بعداً به چند شاخه ي مخالف با اهداف متفاوت تقسيم شد. مثلا علماي ديوبند در سال 1919 «جمعيت علماي هند» را تأسيس نمود که با محمد علي جناح و نهضت پاکستان مخالفت مي کرد. در سال 1945 جمعي از علماي وهابي «جمعيت العلماي اسلام» را به راه انداختند که از جنبش پاکستان طرفداري مي کرد. جمعيت علماي اسلام صدها مدرسه در ايالت سرحد بلوچستان تأسيس کردند که جوانان پاکستاني و مهاجران افغان در آنجا آموزش مي ديدند. تفسيري که در اين مدارس از شريعت ارائه مي شد، به شدت متأثر از مقررات قبيله اي و عرف «پشتونوالي» بود. بعدها، جمعيت العلماي اسلام خود به دوشاخه مولانا فضل الرحمان و مولانا سميع الحق تقسيم شد. اين جمعيت در سال 1984 با حمايت جنرال ضياءالحق - که خود از پيروان مکتب ديوبندي بود - سپاه صحابه را به وجود آوردند. بنابراين، طالبان از حجره هاي چنين مدارس - که هيچ ارتباطي با جهان خارج نداشتند - با ذهنيت هاي تاريک و عقايد ديکته شده ي افراطي، متعارض با شريعت اسلامي، سر برآوردند و در عرصه سياست گام نهادند.
علاوه بر تأثيرپذيري از دو مکتب مذکور (سلفي گري و ديوبنديسم) طالبان تحت تأثير وهابيت نيز قرار داشت. دکتر جعفر مهدوي عقايد مکتب وهابيت را چنين خلاصه مي کند: «الف) مبارزه با شرک و خرافات و بازگشت به اسلام سلف و سلف صالح؛ ب) مخالفت با عقل، فلسفه، اجتهاد، تفسير قرآن، تصوف و عرفان و هرگونه نوآوري، با عنوان بدعت. ج) مسأله ي وحدت و خلافت ديني - عربي و ضديت با ترکان عثماني.» بنابراين، طرز تفکر و عملکرد طالبان ترکيبي از چند مکتب افراط گراي ديني بودند.
نوع برخورد و تفکر طالبان نسبت به زنان نيز متأثر از انديشه هاي سلفي و نوعي برداشت سطحي و افراطي از آموزه هاي ديني بودند. آنان هيچ نوع حقوق - به شمول حق تحصيل -  و آزادي براي زنان قائل نبودند و براي توجيه عمل شان بيان داشتند که اگر به زنان آزادي داده شود، آنها به سوي فحشا روي آورده و زمينه فساد و کفر را در جامعه فراهم خواهند نمود. 
با شناخت طرز تفکر و عملکرد واپس گرايانه طالبان، مي توان گفت آن ها در قرن هاي اوليه قرار داشته و از قافله ي جهان مدرن فرسخ ها دور بودند. استفاده از ادبيات کلاسيک ديني مانند خلافت، امارت، بيعت، دارالفتوا و ... بيانگر طرز تفکر سنتي آن ها مي باشد که با گفتمان دموکراتيک عصر مدرن هيچ نوع همخواني ندارد.
برخاسته از يک بستر سنتي - قبيله اي با ايدئولوژي افراط گرايانه، طالبان نسبت به حقوق و آزادي هاي انساني و قوانين بشري حساسيت نشان مي دادند و «قانون شريعت اسلامي» را کامل و جامع مي دانستند. تحت سوال قراردادن شريعت اسلامي طالبان انحراف از «صراط مستقيم» پنداشته مي شد. بنابراين، امارت اسلامي طالبان نمي توانست نيازهاي جامعه ي امروزي، که داراي سازوکار پيچيده مي باشد، را برآورده سازد.

دیدگاه شما