صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۱ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

فساد، سیاست و دوره گذار

-

فساد، سیاست و دوره گذار

ملازمه‌ی فساد و سیاست در دوره‌ی گذار
در روزهای اخیر دفتر نمایندگی ملل متحد در افغانستان (یوناما) گزارشی را در مورد وضعیت فساد در افغانستان منتشر کرده است و در آن گفته شده است که دولت افغانستان علی‌رغم چالش‌های متعدد در مبارزه با فساد پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای داشته است. گزارش به صورت مفصل و مستند تهیه شده و معلومات جالبی را در بر دارد. اما آن‌چه که در این گزارش اشاره‌ای کوتاه بدان شده است، ریشه‌های سیاسی فساد است که ضمن نقل قولی از فوکویاما به صورت «سوتیتر» آمده است. از قول فوکویاما در این گزارش آمده است:
«منابع فساد عمیقا سیاسی است. بدون یک استراتیژی سیاسی برای غلبه بر این مشکل، هر راه حل دیگری ناکام خواهد شد. فساد در شکل‌های مختلف آن- یعنی تعیینات و امتیازطلبی‌ها بر اساس وابستگی‌های سیاسی، سودجویی‌ها از منابع عامه و سرقت آشکار آن- همه و همه از اشخاص ذی‌دخل موجود در نظام سیاسی که عموما بازیگران قدرتمندی هستند، بهره می‌برند./ فرانسیس فوکویاما، فساد سیاسی چیست./ 2016»
اشاره به نظریه‌ی فوکویاما نکته‌ی ظریفی است و ظریف‌تر از آن نظریه فوکویاما است. به این معنی که او وقتی به ریشه‌های اصلی فساد در بیغوله‌های مفاهیم سیاسی می‌گردد، معنای عمیق و دقیقی را بیان می‌کند. برای توضیح مراد فوکویاما و به هدف گسترش ادبیات لازم در مورد فساد و راه‌های مقابله با آن، نکاتی را در این مقال بیان می‌کنیم. بنابراین سوال اصلی این است که چرا از نگاه فوکویاما منابع فساد سیاسی است و اساسا چه رابطه‌ای میان فساد و سیاست وجود دارد؟ این گفتار در پاسخ به همین سوال تدوین شده است و در آن سعی گردیده است که نسبت میان فساد و سیاست تبیین شود.

 

 

دوره‌ی گذار و فساد
بسیاری از دانشمندان علم سیاست معتقدند که دوره‌ی گذار مستلزم فساد است. شاهد این مدعا نیز این است که تمام کشورهای دنیا در مراحل گذار، فساد را تجربه کرده اند. از این منظر هیچ راه گریزی ازچنگ فساد نیست. برخی دانشمندان از جمله هانتینگتون، نظریه پرداز تیوری جنگ تمدن‌ها، معقتدند که فساد نه تنها یک امر اجتناب ناپذیر بلکه در فرآیند توسعه کشورها لازم وضروری است. او در کتاب معروف خود با عنوان «سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی» به این موضوع پرداخته و به صورت مبسوط اجتناب‌ناپذیری فساد در جوامع در حال گذار را شرح داده است. حتی برخی از دانشمندان علوم سیاسی برای فساد فواید و آثار مثبتی نیز برشمرده اند. ممکن است برشمردن فواید بسیار برای فساد کمی مبالغه آمیز باشد ولی واقعیت این است که فساد یک امر اجتناب ناپذیر است و فرار از فساد در کشورهای در حال گذار و به عبارتی در کشورهای در حال توسعه امکان ندارد اما مواجهه معقول ومنطقی با فساد ویافتن راهی برای بیرون‌رفت ازآن ، یک ضرورت انکار ناپذیر است.
چرا در دوره‌ی گذار فساد به وجود می‌آید وچرا اجتناب‌ناپذیر می‌شود؟ این یک پرسش جدی وکلیدی دراین زمینه است. برای پاسخ به این پرسش نیز حرف‌های بسیار  گفته شده است،  اگر بخواهیم به همه موارد بپردازیم، ممکن است ما را از هدف اصلی که یافتن یک پاسخ اجمالی و روشن به سوال فوق است، کمی دور کند. به همین‌خاطر به صورت کوتاه به مواردی می‌پردازیم که هم در بردارنده‌ی پاسخ به آن پرسش است و هم ایضاحی در باب نظریه فوکویاما. مهم‌ترین دلایل ملازمت فساد و توسعه و یا اجتناب ناپذیری فساد در جوامع دستخوش دگرگونی موارد زیر می‌تواند باشد:
الف – دگرگونی در ارزش‌ها:
دوره‌ی گذار به معنای دوره‌ای است که در آن یک جامعه برای نوسازی و پذیرش فرهنگ و هنجارهای نوین آماده می‌شود. بنابراین وقتی جامعه‌ای خود را در آغاز یک راه جدید می‌بیند، به این معنا است که در زندگی خود باید هنجارهای نوی را پذیراشود. هنجارهای جدید نیز نمی‌توانند به صورت آنی شکل بگیرند، بلکه در یک فرآیند بسیار کند وتدریجی شکل می‌گیرند. درچنین حالتی میان سنت‌های کهن و سنت‌های جدید وبه عبارتی میان هنجارهای قدیمی‌تر وهنجارهای جدید، تعارض‌هایی به وجود می‌آید. در چنین دوره‌هایی بسیاری از سنت‌های قدیمی مورد نکوهش افراد قرار می‌گیرند و دیگر برای آن‌ها غیر قابل تحمل می‌شوند. از سوی دیگر از آن‌جا که تاهنوز هنجارهای نوین شکل نگرفته‌اند، لذا افراد یک نوع آزادی عمل را احساس می‌کنند و در این حالت  آنان دست  به کارهایی می‌زنند که مطابق با هیچ هنجاری نیست. یکی از آن کارهای غیر متعارف(un normative ) فساد است.
ب – آفرینش منابع قدرت وثروت
ازآن‌جا که در دوره‌ی گذار، گروه‌های جدیدی از هر سو سربرمی‌آورند و این تکثر نتیجه‌ی مستقیم دوره‌ی گذار است و اجتناب‌ناپذیر، لذا هرکدام از گروه‌ها و افراد تازه‌به‌دوران‌رسیده در پی کسب منافع و آفرینش منابع قدرت و ثروت بر می‌آیند. در این وضعیت نوعی مسابقه برای تصاحب قدرت و ثروت به وجود می‌آید. به عنوان مثال وقتی دولت جدید در افغانستان به وجود آمد وآزادی نسبتا وسیعی برای همه طیف‌های جامعه احساس شد، به  موازات دولت جدید گروه‌های جدید سیاسی، فرهنگی، مدنی، اقتصادی و ... تکثیرشدند. از آن‌جا که دولت جدید نتوانسته بود محمل‌های منطقی برای هرکدام بسازد، چون خود تازه به میدان آمده بود و این گروه‌ها در درون جامعه هم نهادینه نشده بودند، به همین‌خاطر بسیاری از مشکلات آن‌ها هم به دوش دولت و جامعه افتاد. چون هر کس تلاش می‌کرد تا منابعی را که اساسا برای دولت آماده شده بود به نحوی از چنگ آن  بدر کند. مساله فساد در انجوها (NGOs ) خود نشان روشنی از چنین وضعیتی بود. البته این موضوع تنها مربوط به انجوها نبود. بلکه ممکن است در چنین وضعیتی حتی برخی از سیاستمداران و سرمایه داران برای بدست آوردن مناصب ومنابع جدید قدرت وثروت در ابتدا از سرمایه‌ی شخصی‌اش استفاده کنند ولی وقتی به قدرت می‌رسند، باید سرمایه‌ی مصرف‌شده‌ی خود را از یک راهی به خزانه‌ی شخصی خود برگردانند. آن راه هیچ راهی نیست جز فساد. در سال‌های پسین نمونه‌های بسیاری از این دست به چشم می‌خورد و بارها نیز رسانه‌ای شده است. تنها در یک‌سال اخیر پرونده‌هایی از این دست روی میز محاکم و نهادهای عدلی دیده شده است.
ج – آفرینش هنجارهای نو
آفرینش هنجارهای نوین به صورت افراطی یکی دیگر از محمل‌هایی است که فساد از آن طریق دامن‌گیر نهادهای اداری و دولتی می‌شود.  در یک جامعه ای که در حال انتقال به سر می‌برد و دوره‌ی گذار را سپری می‌کند، مقوله‌های آرمانی چون دموکراسی، آزادی، برابری، حقوق بشر، حقوق زن و... چنان با آب وتاب به وسیله‌ی افراد معمولا خام سیاسی مطرح می‌شوند که بسیار زود به عوام‌فریبی می‌انجامد. در چنین حالتی افرادی بر سر کار می‌آیند که وقتی از شعارهای آرمانی خود عاجز می‌مانند، برای عوام‌فریبی دیگر باید دست به یک فساد دیگر بزنند. بنا براین وقتی هنجارهای نوین خود در جامعه تعریف نشده و نهادینه نشده است، موجب فساد وتباهی سیاسی می‌شود.
د – رابطه‌ی متقابل فساد و بی‌ثباتی سیاسی

تمام آن‌چه گفته شد خصوصیت‌های دوره‌ی گذار است. در دوره‌ی گذار بی‌ثباتی سیاسی یک امر طبیعی است. ممکن است زیربناهای سیاسی و حقوقی به اندازه‌ی کافی مستحکم باشد. اما حداقل تصور عمومی و برداشت عامیانه در چنین وضعیتی آمیخته با شک و تردید است. حتی کسانی که تا اندازه‌ای جزئی از منابع قدرت و تصمیم‌گیری به شمار می‌روند به روندهایی که بنیادگذاری می‌کنند، باور ندارند و همواره در حالت ترس و هراس به سر می‌برند. در این برداشت به صورت اتفاقی و تحت تاثیر جو عمومی، ثروت، زیربنای قدرت و سیاست و هر چیزی دیگری است. در چنین فضایی ممکن است کسی کتاب سرمایه مارکس را نخوانده باشد ولی به طور غریزی اهمیت ثروت و سرمایه را احساس می‌کند. زیرا ممکن است در حالت‌های ثبات و استحکام دموکراسی، سرمایه اصالت نداشته باشد ولی در وضعیت‌های گذار و بی‌ثباتی ثروت تعیین کننده است. به همین‌خاطر هرچه بی‌ثباتی عمیق‌تر گردد و دوام یابد، فساد نیز دوام خواهد داشت. حتی به جایی می‌رسد که تقدم و تاخر فساد و بی‌ثباتی سیاسی از همدیگر مشتبه می‌شود.

دیدگاه شما