صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

خشونت؛ عادت رفتاری جامعه افغانی

-

 خشونت؛ عادت رفتاری جامعه افغانی

اکثر کنشهايي که در حوزه ي عمومي جامعه افغاني بازتاب داده مي شود، بيشتر يک جامعه پرخاشگر را نشان ميدهد تا اينکه يک فرهنگ ديگرپذير، روادار، تسامح، نرمخويي و مدارا با همديگر در جامعه را به نمايش بگذارد. از اين زاويه، اگر رفتارها، کنشها و واکنشهايي را که اکثر افراد اجتماعي در حوزه عمومي از خود به نمايش ميگذارند، بررسي کنيم، بيشتر روايتگر خشم و خشونت ميباشد. اما اين خشم و خشونت، مرزبندي مشخصي ندارد. اين پديده را مي توان در تمامي حوزه هاي زندگي اجتماعي شاهد و نظاره گر بود. اما ميزان و نحوه کنشهاي رفتاري خشونت آميز نسبت به حوزه ها و صنف هاي اجتماعي، متفاوت است. اعمال خشونت و واکنشهاي خشونت آميز را بدون درنظرداشت معيارهاي جنسيتي، سني و طبقاتي، مي توان در تمامي لايه هاي اجتماعي شاهد بود. بدون مبالغه و سياه نمايي گفته شود، خشونت، به عادت رفتاري اجتماعي ما مبدل گشته است. اين پديده در افغانستان از کوچکترين صنف اجتماعي که از خانواده، آموزشگاه، قريه و محله شروع مي شود تا سطح ولايت و گروههاي مذهبي، قومي و سطح کشوري، در همه جا حضور پررنگ دارد.

در جامعه ي خود، کمتر فردي را مي توان يافت که از آوان کودکي، خشونت را تجربه نکرده باشد/نکند و سپس آن را بر ديگران اعمال نکرده باشد/نکند. اکثر کودکان ــ نه همه ــ خشونت را از کوچکترين صنف هاي اجتماعي جامع هي زيستي خود ارث مي برند و دوباره بر همان صنف هاي اجتماعي و بزرگتر از آن اعمال مي کنند. اگر دقت شود، اکثر کودکان، هنگام زبان آموزي در کنار واژه هاي ابتدايي پدر، مادر، آب و نان، نخستين چيزهايي را که مي آموزند «فحش» و يا اسامي که از آن به هدف فحش به کار برده مي شوند، مي باشد. واژه هاي مرگ، درد، احمق، لوده، سگ، خوک، پدر لعنت و ... جزء زبان آموزي کودکان مي باشند که از آن براي تحقير، توهين نفي عملکرد جانب مقابل همراه با خشم استفاده مي شود.کودکان با يادگيري اين نخستين واژه ها از نخستين صنف اجتماعي خود در صنف بعدي اجتماعي وارد مي شوند و سپس با همين ياد داشت هاي خويش در صنف بعدي اجتماعي در ميان همبازي هاي خود آن را تمرين و با آن زندگي مي کنند. زندگي و تمرين چنين رفتارها و کاربرد واژه ها براي کودکان در صنف جديد اجتماعي اش با مقاومت و واکنش مواجه مي شود که اکثرا منجر به خشونت مي شود. خشونت به ميان آمده در ميان کودکان همبازي در اکثر اوقات دامنه ي آن در ميان بزرگترها کشانده مي شود و منجر به نزاع مي شود و دليل پذيرش اين نزاع هم ذهنيت آماده ي خشونت در ميان بزرگسالان اجتماع مي باشد که آن را از کودکي تمرين کرده اند.

آموزشگاه، در فرهنگ جامعه ي ما، مرحله ي بعدي تمرين خشونت براي کودکان مي باشد. اما ميزان تمرين خشونت در اين صنف اجتماعي، گسترده تر از صنف اولي مي باشد. در اين حوزه، براي کودکان جامعه افغاني حد اقل در سه مرحله يادگيري و تمرين و تجربه خشونت وجود دارد. نخست، خود کودکان خشمها و فحشها و عامل خشونتي را که در دو صنف اجتماعي ديگر با خود دارند، در اين صنف جديد آن را تمرين ميکنند که به دليل حضور تفاوتها و تعدد شخصيتها دامنهي آن گستردهتر ميشود. دوم اعمال خشونت برکودکان در آموزشگاهها ميباشد.با توجه به جامعهي بزرگسالاري، عملکردهاي کودکان در مکتب و آموزشگاه نادرست، غيرعقلاني و غيراخلاقي پنداشته ميشود و بايد هميشه آنها با ميل بزرگان يعني معلمان خود رفتار کنند در غير آن با واکنش منفي و خشونتزاي بزرگان مواجه ميشوند که در نهايت به تنبيه بدني کودک ميانجامد. اين اعمال خشونتبهصورت حتم در رفتار کودکان در بزرگسالي آنها تاثير گذار است و بر ذهن آنها حک ميشود و اين در بسا موارد الگوي رفتاري در بزرگسالي براي آنها ميشود و يا آنکه حس انتقام جويي را در وجود کودک زنده نگه مي دارد که در هر صورتاش به خشونت ميانجامد.نکتهي سوم، نکتههاي آموزشي خشونت در نصاب تعليمي مکتب ميباشد. در کتابهاي مکاتب در اکثر مضامين الگوهاي رفتاري و روايتهاي پندآموزشي براي کودکان، نکتههايي ميباشد که در آن نکتههاي حماسي و خشونتزا نهفته است.براي نمونه اگر شخصيت الگوي ديني يا ملي در کتاب درسي به معرفي گرفته شده باشد، حتما به حماسههاي جنگي، مبارزات و نبردهاي مسلحانه و از ميان برداشتن طرف مقابل اشاره شده و در آن بازتاب داده ميشود. نکته ي ديگر آموزش خشونت در آموزشگاه ها، گنجاندن روايت هاي عدم مدارا و ديگر پذير در کتاب هاي آموزشي کودکان مي باشد. چنين روايت آموزشي کودکان را از نگاه ذهنيت اجتماعي تک بعدي و ديگر ستيز بار مي آورد که با مواجه شدن با آنچه در ساختار فکري او هم سو نباشد، با مقاومت و خشونت با آن برخورد مي کند.اين گونه است که خشونت هميشه در ذهن ما تزريق مي شود و با تسلسل هم چنان بر آن تاکيد مي کنيم و در نهايت اين خشونت ها با نفرت ها عجين مي شود و نتيجه اش آن مي شود که ما اکنون آن را تجربه مي کنيم.

خشونت و نفرت هميشه نفي ديگران است. در ذهنيتي که بر چارچوب خشونت شکل گرفته، هميشه نفي ديگران وجود دارد حتا اگر که به نابودي خود و ديگران نيز بيانجامد.بي جهت نيست که يک عضو پارلمان کشور از يک تريبون به صورت رسمي به هدف تحقق ديدگاه سياسي خود حتا «انتحار» را راه رسيدن به آن مي داند.اين ديدگاه ريشه در باورها و ذهنيت هاي خشونت پذير اکثر افراد جامعه يما دارد که براي رسيدن به هدف خود از آن استفاده مي کنيم.اين که اکنون در هر بخش زندگي ما از رفتار زندگي عادي خانواده، محيط کارو مبارزات سياسي ما نفي ديگران وجود دارد، ريشه در باورها و ذهينت ما نسبت به خشونت دارد. بر اساس اين باور، رسيدن به هدف تنها از راه خشونت ممکن است.از همين رو است گروه طالبان در تازه ترين گفته هاي خود «جنگ» را بزرگترينافتخار در جامعه خوانده است.
خشم و خشونت، عجين شده ي فرهنگ افغاني است.در جامعه ي واکنش ها هم هميشه در برابر خشونت ها خشن است.چنين ذهنيت در ميان ما باعث شده است که هميشه بر طبل، جنگ، تنش هاي قومي، قبيله اي و منطقه اي بکوبيم و موجوديت خود را در نابودي ديگران بجوييم و حتا فراتر از آن برويم که يا تنها فقط «من» وجود داشته و يا که ديگر نه «من» باشد و نه «تو» و بايد همه نابود شويم.چنين ذهنيتي اکنون ما را در لبه ي پرتگاه نابودي کشانده است.

دیدگاه شما