صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نگاهی به ریشه‎های مشکلات افغانستان

-

نگاهی به ریشه‎های مشکلات افغانستان

گروه طالبان در دهه 1990 شکل گرفت. زورگويي جنگ سالاران، جنگ و خون ريزي سبب شد که اين گروه مقبوليت مردمي پيدا نموده و در کمترين زمان بخش هاي زيادي از خاک افغانستان را در کنترل خود در آورد. گروه طالبان در روزهاي نخست ظهور و حضور شان هدف خود را برچيدن ظلم و بي عدالتي خوانده بود اما، پس از تصاحب بخش زيادي از خاک افغانستان به دنبال ايجاد و تشکيل امارت اسلامي بر آمدند. اين گروه موفق به تشکيل امارت اسلامي شد. با روي کار آمدن امارت اسلامي زمينه براي حضور تروريسم بين المللي نيز در افغانستان فراهم شد. بن لادن، رهبر شبکه القاعده به افغانستان آمد و روابط نزديک با ملاعمر، رهبر گروه طالبان برقرار نمود.
بن لادن به خاطر حمايت ملاعمر، رهبر گروه طالبان فرصت يافت تا طرح هايش را در افغانستان پياده نمايد و از اين جا حملات را عليه کشورهاي ديگر سازماندهي نمايد. او موفق به ايالات متحده آمريکا حمله نمايد و در سراسر جهان رعب و وحشت ايجاد نمايد. در پي آن ايالات متحده آمريکا به افغانستان حمله نمود. رهبران شبکه القاعده و گروه طالبان متواري شد. در سال هاي نخست حضور نيروهاي بين المللي در افغانستان اين ايده به صورت جدي وجود داشت که جنگ افغانستان پايان يافته است و شبکه القاعده و گروه طالبان ديگر توانايي سازماندهي مجدد را ندارد.
گروه طالبان اما، يکبار ديگر خود را سازماندهي نمود. مقامات افغانستان بر اين باور است که حکومت پاکستان و به صورت مشخص سازمان استخباراتي و ارتش پاکستان گروه طالبان را در سازماندهي مجدد کمک نموده است. در عين حال، مقامات کابل بر اين باور است که اين کشور رهبران گروه طالبان را در کشور محافظت مي کند و از آن جا حملات را در داخل خاک افغانستان سازماندهي مي کند.
اکنون اين مسئله به صورت جدي مطرح است که مشکل اساسي چيست؟ آيا پاکستان است و يا گروه طالبان و ديگر شبکه هاي تروريستي. اشرف غني، رئيس جمهور در مصاحبه اي با تلويزيون جيو نيوز گفته است که مشکل اساسي افغانستان روابط با پاکستان است نه گروه طالبان و ديگر شبکه هاي القاعده. ريشه اين مسئله بر مي گردد به حضور رهبران طالبان در پاکستان و حمايت ارتش و سازمان استخبارات نظامي پاکستان از گروه طالبان. اين مسئله روابط دو کشور را سرد نمود. در چارچوب گفتگوي چهار جانبه پاکستان متعهد شده بود که گروه طالبان را به ميز مذاکره مي کشاند. طالبان اما، از مذاکره با حکومت افغانستان سرباز زد. اکنون مقامات در کابل مي گويد که پاکستان در امر مبارزه با تروريسم و دهشت افکني در افغانستان صادق نيست. زيرا، نه رهبران گروه طالبان را به ميز مذاکره حاضر مي کند و نه آن ها را از پاکستان اخراج مي کند.
چند نکته در ارتباط با اين مسئله قابل يادآوري است.
اول؛ حواله دادن مشکلات افغانستان به کشور ديگر يک نوع فرافکني است. واقعيت اين است که بخش قابل توجهي از اعضاي گروه طالبان از شهروندان افغانستان است و تابعيت اين کشور را دارد. اينکه پاکستان از شهروندان افغانستان به عنوان ابزار براي رسيدن به اهداف خود استفاده مي کند امر درست نيست اما، پرسش اين است که حکومت افغانستان براي جلوگيري از سوء استفاده پاکستان از شهروندان افغانستان چکار کرده اند؟ ميليارد ها کمک جامعه جهاني به افغانستان مي توانست ذهنيت بسياري از شهروندان را تغيير دهد. کارگزاران حکومت اما، به جاي ساختن مکتب و افزايش سطح آگاهي شهروندان هزاران مکتب، دانش آموز و معلمان خيالي ساختن. در واقع، ميليارد ها دالر کمک جامعه جهاني به جيب کارگزاران حکومت افغانستان رفت. طرح چنين کاري را بدون شک، مقامات حکومت پاکستان به حکومت افغانستان نداده بود. از اين جهت، مي توان گفت که انداختن مشکلات افغانستان به گردن کشور ديگري تا حدي زيادي فرافکني است و ناشي از ذهن فرافکن است.
دوم؛ پس از کنفرانس بن و شکل گيري دولت جديد ما سياست خارجي مدون و تعريف شده در قبال کشورهاي منطقه و بين الملل نداشته ايم. به همين خاطر، رفتار و کنش هاي فاقد ثبات بوده است. به عنوان مثال؛ ايالات متحده آمريکا شريک استراتژيک و بزرگترين حامي محسوب مي شد/شود. اما، در دوره آخر حکومت حامد کرزي، روابط ما دچار فراز و فرود شده بود. همين طور روابط با پاکستان. پاکستان اگر روزي همسايه خوب و قابل اعتماد بود روزي ديگر همسايه بد و دشمن ما خوانده مي شد. واقعيت امر اين است که ريشه اين مسئله در بيرون از کشور نيست. ريشه آن در داخل افغانستان است. به فقدان ظرفيت نخبگان سياسي ما و دستگاه ديپلماسي کشور بر مي گردد. در وضعيت کنوني نيز با وجود تقسيم روابط بر مبناي حلقات پنچ گانه هيچ اصول و معيار تعريف شده در سياست خارجي ما در قبال کشور ها وجود ندارد. سياست خارجي در رفتار ها و کنش هاي رهبران حکومت وحدت ملي که هيچ مبنا و معياري ندارد جز باورها و عقايد دروني شان. در چنين وضعيتي بدون شک، ما در روابط خود با يک کشور دچار مشکل مي شويم و نمي توانيم به صورت اساسي و بنيادي از ابزارها و امکانات موجود براي بهبود روابط و يا دست يافتن به منافع ملي خود استفاده نمايم.
سوم؛ تنش در روابط ما با پاکستان ناشي از مشکلات تاريخي ما با اين کشور است. از آغاز شکل گيري اين کشور ما علم مخالفت بلند کرديم. بعد مسئله خط ديورند و ادعاي پشتونستان را مطرح نموديم. بر مبناي ادعاي ما پاکستان بايد يک سوم خاک خود را به افغانستان بدهد. اين در حالي که حاکمان سياسي ما در گذشته ها با امضاي سند بخش از خاک افغانستان را به دولت هند بريتانيوي واگذار نموده است. ادعاي ما تهديدي عليه موجوديت پاکستان است. ما در حالي تأکيد بر حل مشکلات ميان افغانستان و پاکستان داريم که هيچ توجهي به مشکلات تاريخي خود با اين کشور نداريم. همين مسئله باعث شده است که ما سال ها قرباني بدهيم. تکه پاره شدن جوانان ما در کشور به خاطر همين مسئله است. ما به جاي حل معضله اصلي به فرعيات چسپيده ايم.
چهارم؛ افغانستان در وضعيت شکننده قرار گرفته است. شکاف هاي اجتماعي فعال شده است. تنش ها ميان شهروندان و حکومت بالا گرفته است. بخش از مشکل حکومت افغانستان است. حکومت به قبايل آن طرف خط ديورند از مجراي وزارت اقوام و قبايل کمک مي کند و براي محصلين آن طرف خط ديورند سهميه در کانکور تعريف مي کند اما، حاضر نيست به خواست ها و مطالبات شهروندان آرام و صلح دوست خود گوش دهد. اين مشکل را پاکستان براي ما تعريف نکرده است. اين ناشي از ذهن قبيله اي و دهاتي نخبگان سياسي ماست. براي خواست برحق شهروندان حکومت بودجه ندارد اما، براي قبايل آن طرف خط ديورند بودجه کافي دارد.
در پايان اين نوشتار بايد متذکر شوم که حواله دادن مشکلات افغانستان به گردن پاکستان و يا هر کشور ديگري فرافکني است. واقعيت امر اين است که مشکلات را خود ما به وجود آورده ايم. ما چشم خود را به روي واقعيت ها بسته ايم. مشکل ما نه پاکستان بلکه نگاه قبيله اي حاکمان سياسي ماست. نخبگان فاسد است که سهم کودکان افغانستان را به جيب مي زند و نمي گذارد که سطح آگاهي شهروندان کشور بالا برود.

دیدگاه شما