صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

انقلاب افغانستان و نسخ های شِفابخشی که نانوشته ماند

-

انقلاب افغانستان و نسخ های شِفابخشی که نانوشته ماند

گرچه که نظريهپردازان حوزهي «انقلاب» و «خيزشهاي اجتماعي» تعريفهاي متعدد از اين دانشواژه مطرح کرده و اتفاق نظر ندارند. اما بحثِ را که جناب «ساموئل هانتينگتن» مطرح مي کند، واقعي بوده و به نظر مي رسد که مورد توافق نسبيِ همه باشد. به نظر اين دانشمند نامدار و پرآوازه، انقلاب از دو مرحله تشکيل شده است؛ مرحلهي نخست: ساقط کردن نظام، ارزشها، بايدها و نبايدهاي حاکم و بازيگران سياسي مسلط، و مرحلهي دوم: تاسيس نظام، ثباتسازي، نهادينهسازي ارزشها، بايدها و نبايدها و  ظهور بازيگران سياسي جديد. ممکن است برخي از حرکتها و خيزشهاي اجتماعي، موفق به ساقط کردن نظام، ارزشها، بايدها و نبايدهاي حاکم و نيز بازيگران سياسي مسلط گردد، اما موفق به ارائهاي نسخهي جايگزين؛ تاسيس نظام، ثباتسازي، نهادينهسازيِ ارزشها، بايدها و نبايدهاي جديد و نيز ظهور بازيگران سياسي جديد نگردد. در اين صورت، تنها يک مرحله را موفقانه سپري کرده و در مرحلهي دوم موفق نشده است. در اين وضعيت، موفق و پيروز خواندناش، محل ترديد و ابهام خواهد بود.
آيا، انقلاب اسلامي افغانستان را که هرسال در «هشتم ثور» بزرگداشت مي گردد، مي توان انقلاب پيروز و موفق خواند؟. جهادگران افغانِ که سنگ جهاد را بر سينه مي کوبند، به جز از ساقط کردنِ دولت مورد حمايت مسکو، چه دستآوردِ دارند؟.
مردم افغانستان حدود يک دهه در برابر نيروهاي نظامي اتحاد جماهير شوروي و دولت مورد حمايتاش در کابل جنگ کردند. نخست، با دستهاي خالي و با تفنگهاي بدون گلوله، در ولايتها و ولسواليهاي دور دست که قدرت حکومت مرکزي ضعيف مي باشد، به نبرد شروع کردند؛ زيرا ظلمها، ستمها و سرکوبهاي رژيم کمونيستي، ديگر به هيچ وجه قابل تحمل نبود. اما بعدا کمکهاي مالي و تسليحاتيِ رهبر بلوک سياسي غرب، از راه رسيد و جهت به شکست مواجه شدن رهبر بلوک سياسي شرق در کشور، جهادگران افغان از اين کمکها بهرهمند شدند. نبردِ سخت، دشوار و پرهزينهاي ادامه يافت. مردم، با انگيزههاي دفاع از دين و باورهاي اعتقادي و نيز دفاع از تماميت ارضي و حاکميت ملي مي رزميدند و حاضر به پرداختن هرنوع قرباني و هزينه بودند؛ آن گونه که هزينههاي گزافِ را پرداختند. از ميان حرکتهاي مردمي، جريانهاي نظامي و سياسي متعدد ظهور کردند. همهي جريانها اسلامگرا و همهي بازيگران سياسي، عالمان ديني يا منتسب به دين و اسلامگرايي بودند. همه از خارج کردن نيروهاي نظامي شوروي و ساقط کردنِ حکومت مورد حمايت مسکو و در نهايت تاسيس حکومت اسلامي سخن مي زدند و وعدهي تاسيس جامعهي آرماني و ايدهآل و در يک کلام «مدينهي فاضله» را مي دادند. اما هيچ جريانِ در مورد نوعيت و گونهاي دولت اسلامي سخن نمي زدند؛ دولت اسلامي را چهگونه تعريف مي کنند؟ چهگونه ساختار سياسي و حقوقي داشته باشد؟ و مبنايِ مشروعيت حقوقي و سياسياش چه مولفههاي باشد؟.
    سر انجام، در هشتم ثور سال (1371) جهادگران افغان وارد کابل شده و قدرت سياسي را به دست گرفتند. با اين که مردم جهادگر و قرباني، هشتم ثور را روز پايان خشونت و رقم خوردنِ فضاي صلح، آرامش و زندگي مسالمت آميز مي پنداشتند، اما، عکس اين پندار در واقعيت تجربه شد. پس از اين روز، مردم، خشونتهاي به مراتب بيشتر از دوران جهاد را تجربه کرده و هزينهها و قربانيهاي بيشتر را پرداختند. همهي جريانهاي سياسي، از تاسيس دولت اسلامي سخن مي زدند، اما تعريف ها متفاوت بود، و ديدگاههاي تنگنظرانه و تبارگرايانه نيز در پشت پردهي حکومت اسلامي پنهان مي گرديد. يک جريان دولت اسلامي را همان خلافتِ مي پنداشت که رييس دولت به مثابه شخص خليفه حکومت کند، ارادهي او همه چيز باشد و مبناي مشروعيت حقوقي و سياسي، راي برخي از بزرگان جامعه باشد. اما برخي، تعريف به روز و واقعي از دولت اسلامي مطرح کرده و دولتِ را که قوانيناش در تضاد با معتقدات ديني نباشد، اسلامي مي دانستند. از اين رو، مبناي مشروعيت حقوقي و سياسي دولت و حکومت، راي و نظر مردم پنداشته شده و ساختار مدرن بر اساس اصل تفکيک قوا مطرح مي گرديد. در دستهي دوم هم دسته بنديها و گروههاي متفاوت را مي شود مثال زد. بنابراين، اجماع نظر و وفاق ملي جهت تعريف و تاسيس دولت اسلامي وجود نداشت و پديد نيامد.
   اين امر سبب بحران بزرگ در کشور گرديد. جريانهاي جهادييِ که تا ديروز همديگر را برادران ديني مي خواندند و در برابر دشمن مشترک مي رزميدند، در برابر همديگر قرار گرفته و گلولههايِ را که بايستي به سينههاي دشمنان و بدخواهان کشور شليک مي شد، به سينههاي نظاميان همديگر و چه بسا دردناکتر و غمناکتر، به سينههاي پيرمردان، زنان بيدفاع و کودکان معصوم و خاليالذهن شليک کردند و نيز سلاحهاي ثقيله را بر مواضع همديگر کُوفته و خانههاي مردم را به ويرانهها تبديل کردند. ارزشهاي ديني به پيمانهاي به حاشيه رفت که تراژديها و فاجعههاي هولناک انساني آفريده شد.
   نبردها و خصومتهاي ميان گروهي براي گروه خشن، رياکار و واپسگرايي به نام طالبان، فرصت تبارز و ظهور فراهم کرد. مردمِ تشنه امنيت، آرامش و صلح، در برخي از مناطق، پذيرايِ اين گروه شدند. حوزهي فعاليت و دامنهاي تهديد گسترش يافت، تا اين که طرفهاي درگير را از کابل بيرون کرد و بعدا در ولايتها و ولسواليها نيز امان شان نداد. به هرحال سخن زياد است، اما در اين نوشتهي کوتاه، فرصت اندک و ناکافي. هنوز که (24) سال از (8) ثور مي گذرد، ثباتسياسي، آرامش و ارزشهاي جديدِ که بدون ترديد با باورهاي برخي جريانهايِ جهادگرا در آن زمان در تعارض قرار دارد، نهادينه نگرديده است.
جريانهاي جهادي، مرحلهي نخست انقلاب يعني ساقط کردن نظام و ارزشهاي مسلط و بازيگران مسلط را به خوبي پيش رفتند؛ نيروهاي نظامي خارجي شوروي که حاکميت ملي کشور را نقض کرده بود، از اثر مقاومتها، رشادتها و پايمرديهاي مردم مجاهد و نيز فشارهاي سياسي بلوک غرب از کشور خارج شد و دولت مورد حمايت مسکو را که - از يکسو با دين و باورهاي اعتقادي جامعه سر ناسازگاري داشت و از سوي ديگر، نخبگان و بزرگان جامعه و هر فردي را شب هنگام از خانههاي شان برده و زنده به گور کرد - سقوط دادند. اما، در مرحلهي دوم، پاي برخيها لنگيد و در باتلاقها گير ماند. اسير «دستوپابستهي» مطلقگرايي، افراطگرايي و انحصارطلبي شده و قربانيها، هزينهها و عرق ريختنهاي مردم مجاهد و مسلمان را نابود کردند. بنابراين، اين انقلاب در يک مرحله پيروز و موفق شده است؛ نظام سياسي، ارزشها و بايدها و نبايدها و بازيگران سياسي حاکم را از ميدان خارج کرد، اما، خود نتوانست - مرحلهي دوم مهمتر از مرحلهي نخست - نسخهي جايگزيناش را نوشته و در جامعه عملي نمايد. پس نمي توان انقلاب پيروز و موفق خواند و چندان موجب افتخار هم نيست.

دیدگاه شما