صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

یکشنبه ۹ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

برداشت کلیشه‌ای و عواقب مخرب آن

-

برداشت کلیشه‌ای و عواقب مخرب آن

ميلان کوندرا نويسندهاي اهل چک که بعد از سال 1975ساکن فرانسه شد، مي نويسد:»رمان نويس خانه زندگياش را ويران ميسازد تا با سنگها خانه رمان خود را بنا کند». همين طورگوستاوفلوبر باورمند بود که «رمان نويس بايد در پس اثر خود ناپديد شود». هدف اساسي ميلان کوندرا اين بود که رمان هاي بزرگ بايد بدون پيش فرضهاي زندگينامه نويسان خوانده و نقد شود و به قول ويلادمير ناباکوف از فضولي در زندگي شخصي نويسندگان بايد پرهيز کرد.
راستي خوانندگان در سراسر دنيا تا چي اندازه به گفته هاي ميلان کوندرا و گوستاو فلوبر احترام مي گذارند و آن را در زندگي روزمره خود عملي مي سازند در ذهنم اين سوال خطور ميکند که تا هنوز کتابها و مقالههاي را که خواندهام تا چي حد اين اصل را رعايت کردهام و همچنان دگران اين اصل را تا چي حد عملي مي کنند؟ و يا نه برعکس اين هست اين اثر نويسنده هست که در پس نام نويسنده ناپديد مي شود؛ ما بدون اين که به نوشتهاش توجه کنيم يک اثر را به خاطر نويسندهاش مي خوانيم. در قدم نخست بايد به امار فروش کتابهاي يک نويسنده که برنده جايزه نوبل شده باشد توجه کنيم و به اين پرسش پاسخ دهيم که آيا فروش رمان هايش به همان منوال به فروش خواهد رسيد که پيش از برنده شدن جايزه- يعني پيش از برنده شدن و بعد از برنده شدن چگونه مردم رمان هايش را مي خرند و مي خوانند؟ اگر به صورت دقيق به اين امر نگريسته شود اين نتيجه حاصل خواهد شد که اغلب نويسندهها در پس اثر شان نه تنها پنهان نمي شوند بلکه اين خود اثرهست که در پس نام نويسنده و جوايز که او بدست مي آورد پنهان مي شود.
من رمان نويس و رمان را بخاطري مثال آوردم که آثار داستاني و بخصوص رمان مدرن واقعي ترين بيوگرافي زندگي انسان مدرن هست- دغدغه و مسئله اساسي در رمان مدرن سوژه «من» است؛ اين من راوي مي تواند يک بولاني فروش سرکوچه خود ما يا همان کودک خوردسال که از فقر و تنگ دستي بجاي اين که هر صبح وقت مادرش لباساش را وتو بزند و مويش را شانه کند تا به مکتب برود؛ مشغول درس خواندن باشد در ميان زباله ها دنبال جعبه هاي فلزي کوچک و اشياي  مي گردد تا از فروشان آن به مادر و پدرش کمک کند.
صرف نظر از رمان و آثار ادبي وقتي به روزنامه ها و مقاله ها در انترنت سر مي زنيم چي قدر تلاش مي کنيم تا از نويسنده يک مطلب چشم پوشي کنيم و يک نوشته را به خاطر ارزش ذاتي ان بخوانيم به گمان اغلب عدهاي محدودي از ما بتوانيم از نويسنده چشم پوشي کرده و دنبال خود نوشته برويم -  همچنان فيلم هاي را که روزمره تماشا مي کنيم آيا يک فيلم و برنامه تلويزيوني را بر مبنا موضوع و ارزش کار هنري اش  تماشا مي کنيم يا نه بخاطري که ستاره دلخواه ما در آن ايفا نقش نموده است؟  آيا گاهي بعد از ديدن يک فيلم وقتي از سينما خارج شده ايم در مورد فکرکرده ايم؟آيا اين پرسش را با خود مطرح کرده ايم که اگر بجاي ستاره دلخواه ما کسي ديگري در اين فيلم اين نقش را ايفا مي کرد ما به صورت يکسان دوست مي داشتيم و از ديدنش آن طوري که حالا لذت برده ايم لذت مي برديم؟
آيا گاهي به زندگي روزمره خويش نظر افگنده ايم که چقدر برداشت کليشه اي و قالبي داريم آيا متوجه بوده ايم که اين بتهاي دروني چي قدر قضاوت ما را از جامعه و مردم ما مخدوش مي سازد و اين چقدر دنياي ما را وارونه جلوه مي دهد و چقدردرک واقعي ما را از دوستان ما ناممکن ساخته است- برداشت کليشهاي در اغلب موارد براي ماه و درک واقعي ما از دنيا گمراه کننده است - وقتي يک انسان را به خاطر تعلق اش به فرهنگ خاص- نژاد خاص- دين خاص و يا هم جنيستش ... مورد قضاوت قرار مي دهيم عبارت از قضاوت کليشه اي و قالبي است گاهي وقت خيلي ساده به ديدگاه يک کودک بها و ارزش قايل نمي شويم براي اين که او کودک خورد سال است و ما فکر مي کنيم شايد او به سن و سالي نرسيده باشد که نظريات پخته و سنجيده ارائه کند.
يکي از بارزترين خصيصه برداشت کليشه اي اين است که درک ما را از دنيا سياه و سفيد مي سازد و ما در قضاوت هاي خود دنيا را به سياه و سفيد تقسيم مي کنيم و اين طوري دنيا يا سفيد و نيکو است يا سياه و تاريک. مي توان اين برداشت را در مورد دوستان و دشمنان خود بست بدهيم گاهي ما غافل از اين که دشمني و دوستي دايمي وجود ندارد وقتي با دوستان خود قهر مي کنيم چنان بد و بيراه نثار شان مي کنيم که بعد از حل منازعه ما تا مدت ها عذاب وجدان ما را رها نمي کند- برداشت قالبي و کليشه تنها محصول جوامع عقب افتاده نيست بلکه در پيشرفته ترين کشورهاي دنيا نيز اين ديدگاه هنوز خريداران و طرفداران خواسته و يا ناخواسته خود را دارد- همه روزه اين افکار در رفتار و عملکرد هزاران انسان در کشور هاي متمدن و پيشرفته متبلور و متجلي ميباشد.
شايد پاسخ دادن به اين پرسش که چي عامل و يا عوامل باعث مي شود تا ما از خود افکار کليشهاي و قالبي نشان دهيم؛ وظيفه اصلي فلسفه و يا علوم رفتاري باشد- ولي مسئله اصلي ما از اين نوشته اين است که افکار کليشهاي و قالبي باعث وارونه جلوه دادن دنيايي ما مي شود قالبي انديشي گاهي اوقات شبه سراب جلوه مي نمايد اين که شما از فاصله دور سرک قير را با دريا اشتباه بگيريد به ميزاني که شما نزديک مي شويد جلوه دريا رنگ مي بازد و سرک قيرگون وضاحت خود را به نمايش مي گذارد- بودا گفته است: «آن چي شما فکر کنيد همان مي شويد» بنابرين آنچه ما فکر مي کنيم در واقع در آينده دنيايي ما را مي سازد پس اين افکار کليشهاي باعث مي شود تا ما از خود کورکورانه تعصب نشان دهيم و قضاوتهاي منحرفانه در مورد دوستان؛ محيط پيرامون و همکاران خود داشته باشيم.
حال که برداشت ما از عواقب افکار کليشهاي تا اين حد مخرب به نظر مي رسد پس بهتر است بکوشيم تا از داشتن افکار کليشهاي و قالبي پرهيز کنيم و دنيا را سياه و سفيد نبينيم بنابرين برداشت سياه و سفيد خود را از بين ببريم و به اين معتقد باشيم که دنيا سياه و سفيد نيست؛ و همچنان انسان ها را به خوب و بد تقسيم نکنيم شايد ما به عنوان انسان مجموعهاي از خوبي و بدي باشيم و باورمند به اين که دنيا پراست از ادم هاي که عمکرد خوب و بد از خود نشان مي دهد و همين نسببت باوري باعث مي شود تا ما ادم هاي بهتري شويم و از خود عملکرد هاي بهتري نشان دهيم که همين باعث شود تا ما دنيايي بهتري بسازيم. و مصداق همين شعر از عمر خيام باشيم:   قومي متفکرند اندر ره دين - قومي به گمان فتاده در راه يقين
ترسم از آن که بانگ آيد روزي  - کاي بيخبران راه نه آنست و نه اين.

دیدگاه شما