صفحه نخست » مقالات » روحانیت و دولت؛ از همسویی تا تقابل (نگاهی به سیاست حکومت در قبال مدارس دینی)
روحانیت و دولت؛ از همسویی تا تقابل (نگاهی به سیاست حکومت در قبال مدارس دینی)
- رحیم حمیدی
جامعه افغانستان يک جامعه سنتي است. به صورت کلي مي توان گروه هاي موجود در جامعه را به دو گروه سنتي و جديد تقسيم بندي کرد. از آنجاي که جامعه ما سنتي است بنابراين، گروه هاي سنتي نقش برجستهتر در تحولات سياسي، اجتماعي افغانستان داشته است/دارد. علما و روحانيت از جمله گروه هاي سنتي است که مکتب خانه ها، مدارس و مساجد را کنترل مي کند. رفتارها و کنش هاي ملا امامان، علما و روحانيت به عنوان الگوي رفتاري براي بسياري از مردم افغانستان مطرح مي باشد. جدا از اين مسئله، مدارس و مساجد مکاني براي «اجتماعي کردن» کودکان محسوب مي شود. بنابراين، علما و روحانيت جدا از اينکه به عنوان الگوي رفتاري براي بسياري از مردم مي باشد، مدارس و مساجد را کنترل نموده و بسياري از کودکان روند «جامعه پذيري» را از مدارس و مساجد آغاز مي کند. از اين جهت، ضرورت جدي براي بررسي نقش روحانيت در جامعه و رابطه آن ها با دولت وجود دارد. بررسي نقش روحانيت و مدارس ديني و مساجد و نقش آن ها در رشد بنيادگرايي اهميت مضاعف پيدا کرده است.
علما و روحانيت چه نقشي در تحولات سياسي و اجتماعي افغانستان داشته است؟ رابطه آن ها با دولت چگونه بوده است؟ چرا در دوره هاي مختلف تاريخي رابطه روحانيت و علما نسبت به دولت و حکومت تغيير کرده است؟ در دوره جديد با بروز اشکال مختلف خشونت حکومت چه سياست را در پيش گرفته است و آيا سياست حکومت پاسخگو بوده است و توانسته است رويکرد طلاب و دانشجويان در دانشگاه ها را تغيير دهد؟ در نوشتار کنوني با نگاهي به گذشته نقش روحانيت و رابطه آن ها با حکومت را به بررسي گرفته ايم و در نهايت نگاهي به دوره پسا طالبان انداخته ايم و دلايل شکست سياست حکومت را به بررسي گرفته ام.
روحانيت در افغانستان داراي تشکيلات منسجم و سلسله مراتبي نبود/نيست. اما مدارج علمي مانند ملا، مولوي و مفتي به ترتيب براي آن ها تعريف گرديده است. با اين حال، اين عناوين بيانگر وجود يک نظم اجتماعي ميان علما نيست. به گفته الفنستون: ملايان نه اتحاديه اي همانند روحانيون اروپايي دارند و نه زير فرمان رئيس معيني و نه هم پيرو قواعد خاص مانند روحانيون انگلستان هستند.
علما و روحانيون تحصيلات خود را در مکتب خانه ها شروع مي کند و بعد وارد مدارس مي گردند. اداره اين مکتب خانه ها به عهده ملا ها است که در آن سواد اوليه مانند قرآن کريم، پنچ کتاب، بوستان سعدي و مقداري ادبيات عرب آموخته مي شود. مدرسه مرحله بالاتري از تعليم است که توسط مولوي ها اداره مي گردد. در مدارس اغلب ادبيات عرب، معاني، فقه، حديث، تفسير مي خواند. تنها در برخي مدارس کلام و فلسفه نيز تدريس مي شدهاند. اکنون اما، هيچ نوع رابطهاي ميان مدارس ديني با فلسفه و کلام وجود ندارد. فقه به عنوان علم برتر در مدارس ديني مي باشد.
قبل از سال 1947 مدارس مهم و شناخته شدهاي در افغانستان وجود نداشت. علما براي تحصيل به هند مي رفت. مدرسه ديوبند يکي از مدارس مورد علاقه علمايي کشور بود. مردم شمال کشور اما، به مدرسه «ديوان بيگي» بخارا مي رفت. بعد از تجزيه هند و شکل گيري کشور جديد به نام پاکستان ايالت خيبر پختونخواه کانون اصلي تحصيلات علماي افغاني قرار گرفت. در افغانستان مدارس بزرگي وجود نداشت که علما بتواند مدارج عالي علوم ديني را تکميل نمايد. اگر علماي سني به هند و ايالت خيبر پختونخواه به پاکستان مي رفت. شيعيان کشور براي تکميل مدارج عالي علوم ديني به نجف در عراق و قم در ايران مي رفت.
همسويي دولت و روحانيت
رابطه روحانيت با نظام سياسي و دولت از زمان احمدشاه ابدالي تا زمان داوودخان خوب بوده است. روحانيت مشروعيت دهنده قدرت سياسي پادشاهان و نظام سياسي بوده است. احمدشاه ابدالي توسط صابرشاه، يک رهبر مذهبي تاج گذاري شد. امير شيرعلي خان توسط قاضي عبدالقادرخان و قاضي محمد امين خان مفتخر به لقب حاکم اسلامي شد. عبدالرحمن براي سرکوب و منکوب کردن مخالفان خود از فتوا هاي علما استفاده کرد. سردار ايوب خان و مردم هزاره را با فتواي علما منکوب و سرکوب کرد. شاه امان الله توسط روحاني به نام شوربازار معروف به شاه آقا لنگي سلطنت بر سر نهاد. آخرين پادشاه افغانستان محمد ظاهر شاه نيز توسط فضل عمر مجددي لنگي سلطنتي را بر سر گذاشت. در اين دوره علما و يا نهاد دين با دولت همگرا و همسو بوده است. يک نوع رابطه دو طرفه ميان دين و دولت وجود داشته است. از يک طرف، روحانيت به قدرت و نظام سياسي و پادشاهان مشروعيت مي بخشيده است و از طرف ديگر، دولت مانع فعاليت روحانيون در شهر ها و دهات افغانستان نمي شده است. اين رابطه اما، همين گونه باقي نماند.
اولين بار امير عبدالرحمن خان اقدامات در راستاي محدود ساختن نقش علما روي دست گرفت. او با وجود استفاده از علما اما، اوقاف خصوصي را ملي ساخت و «ديوان اوقاف» دولتي تشکيل داد. عبدالرحمن با اين کار، استقلال مالي علما را از بين برد. در نهايت، اين کار باعث وابستگي روحانيت و علما به دولت شد. دولت به تدريج کنترل مساجد و ملا امامان را نيز بدست گرفت و رابطه علما با مردم را محدود ساخت. با اين حال، کنترل کامل دولت بر علما و مساجد و مدارس هيچ گاه اتفاق نيافتاد. اما رويارويي دولت و علما در دوران امان الله خان جدي تر شد. علما و روحانيت قوانين و اصلاحات اماني را در تضاد با شريعت درک کردند و در نهايت، منجر به سقوط حکومت اماني شد. در دوران نادرشاه علما دوباره قدرت گذشته خود را بازيافت و دوباره با دولت و حکومت همسو شدند.
دهه دموکراسي و دوره داوودخان نقش روحانيون در جامعه به صورت عموم کاهش يافت. دو مسئله باعث کاهش نقش روحانيت در جامعه شد. اول؛ در دهه دموکراسي منبع جديد براي کسب مشروعيت معرفي گرديد و آن مردم بود. ديگر علما و روحانيت مشروعيت بخش نظام و حاکمان سياسي نبود بلکه مردم به نظام و حاکمان سياسي مشروعيت مي بخشيد. دوم؛ مکاتب دولتي گسترش يافت و اين باعث کاهش مشتري مکتب خانه ها و مدارس ديني شد. در سال 1340 در حدود 1247 باب مکتب پسرانه و 178 باب مکتب دخترانه وجود داشت که مجموعا 235,301 شاگرد رسيده بود. در واقع، مکاتب دولتي در عرض مدارس ديني و مساجد مکاني براي جامعه پذيري و آموزش و پرورش کودکان مطرح شد. با توجه به اينکه مردم شهري افغانستان به رسانه هاي همانند راديو، روزنامه، مجله و ... دسترسي داشتند و اين رسانه ها نقش مهم در بالا بردن سطح آگاهي مردم نسبت به سيستم ها درسي بازي نمودند. همين مسئله باعث شد که مردم فرزندان خود را به مکاتب دولتي بفرستد. اين گونه، مکتب خانه ها و مدارس ديني تا اندازهاي از رونق افتاد. با اين حال، اين پايان کار و کاهش نقش روحانيت و مدارس ديني و مساجد براي روحانيت نبود بلکه در دوره هاي ما با بازگشت روحانيت در عرصه عمومي مواجيهم.
دیدگاه شما