صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

دولت ضعیف و جامعه قدرتمند؛ تجربه ناکام دولت سازی در افغانستان

-

دولت ضعیف و جامعه قدرتمند؛  تجربه ناکام دولت سازی در افغانستان

دولت مدرن را سازماني تعريف کرده‏اند که خشونت مشروع را کنترل و آن را اعمال مي کند. دولت تنها سازماني است که صلاحيت و حق اعمال خشونت مشروع را دارد. بر اساس اين تعريف، قدرت از سطح جامعه جمع آوري شده و در اختيار دولت قرار مي گيرد. در دوران مدرن، دولت براي اولين بار نسبت به جامعه قدرتمندتر شد. زيرا، قادر به جمع آوري قدرت از سطح جامعه شد. اين مهم تنها در جوامع تحقق يافته است که داراي دولت مدرن قدرتمند و نهادينه مي باشد. در کشور هاي توسعه نيافته جهان سوم اما، همچنان جامعه قدرتمندتر از دولت است. اين مسئله مانع اصلي و اساسي هر گونه تحول و اصلاحات محسوب مي شود. افغانستان از زمان احمد شاه ابدالي تا دوران کنوني تجربه هاي متفاوت دولت سازي را تجربه نموده است اما تجربه ما در تمام ادوار با شکست مواجه گشته است. اکنون ما داراي يک دولت ورشکسته، ناکام و ناتوان مي باشيم. با توجه به اهميت دولت در جامعه مدرن لازم است که اين مسئله را مورد بحث و بررسي قرار دهم.
در دوره جديد دولت نقش مهم و اساسي در فرايند توسعه يافتگي داشته است. اين تجربه در برخي کشور هاي جنوب شرق آسيا تجربه شده است. در افغانستان نيز اين ايده مطرح است که توسعه يافتگي بدون شکل گيري دولت مدرن و قدرتمند امکان پذير نيست. با وجود اما و اگر هاي اين ايده اما، وجود يک دولت مقتدر براي دگرگوني و جمع آوري قدرت و حفظ امنيت جامعه يک امر ضروري و جدي است. با توجه به گسترش بنيادگرايي و گسترش قلمرو خشونت در سطح جامعه اهميت شکل گيري دولت قدرتمند يک ضرورت جدي به حساب مي آيد. اما فراموش نکنيم دولت قدرتمند با دولت استبدادي و ديکتاتوري را يکي نپنداريم. يک دولت دموکراتيک نيز مي تواند قدرتمند عمل نمايد. بنابراين، منظور نگارنده از دولت قدرتمند وجود يک مستبد و ديکتاتور در کشور نيست.
نخستين تلاش ها براي دولت سازي و کنترل جامعه توسط احمد شاه ابدالي صورت گرفت. او براي اين کار به مکانيسم ها قبيله‏ايي و قومي روي آورد. با اين حال، مکانيسم هاي قومي و قبيله‏ايي از بنياد با شکل دهي سازماني به نام دولت ناسازگار و ناهمخوان بود. او بيش از آنکه موفق به قدرتمند ساختن دولت گردد درگير راضي نگه داشتن سران قبايل شد تا مبادا سران قبايل در برابر حکومت او دست به شورش زده و او را به زير آورد. دقيقا همين دغدغه باعث کشاندن او به شبه قاره شد. حملات که احمد شاه ابدالي به هندوستان سازماندهي نمودند، بيشتر ناشي از دغدغه حفظ حکومت اش و راضي نگه داشتن سران قبايل مي شد. اين سياست احمد شاه ابدالي منجر به حفظ حکومت او شد. با اين حال، نتوانست دولت را قدرتمندتر از جامعه سازد. دولت او مجبور بود به برخي سران قبايل امتيازات ويژه واگذار نمايد تا مبادا اقدامي عليه او و حکومتش انجام دهد.
دومين تلاش مهم و اساسي در راستاي دولت سازي را امير عبدالرحمن خان انجام داد. او برخلاف اسلاف گذشته خود کمتر به مکانيسم هاي قومي و قبيله‏اي روي آورد. اگر چه نمي توان بسياري از رفتار ها و عملکرد خود را خارج از چارچوب قومي و قبيله‏اي فهم و درک کرد. اما، مي توان گفت که امير عبدالرحمن خان متفاوت از احمد شاه ابدالي وجود يک ارتش مقتدر و قدرتمند را امر ضروري براي شکل دهي دولت مدرن مي دانست. او در همين راستا اقدامات را روي دست گرفت. جلب و جذب در ارتش را بالا برد. بودجه ارتش را به شکل بي سابقه افزايش داد. از ارتش براي سرکوبي قدرت هاي محلي استفاده کرد. شينواري ها، ازبيک ها و هزاره ها سرکوب شدند. براي اولين بار، مرز هاي ملي تعريف شد و قدرت از حکومت هاي محلي به حکومت مرکزي انتقال يافت. عبدالرحمن خان در تمام دوره حکومت خود درگير با تنش ها و مقاومت ها بود. با اين حال، تلاش هاي با شکست مواجه شد. در فرداي مرگ او، پسرش از راه که او انتخاب کرده بود فاصله گرفت.
سومين تلاش مهم براي دولت سازي را امان الله خان انجام داد. او برخلاف احمدشاه ابدالي و امير عبدالرحمن خان نه به مکانيسم هاي قومي و قبيله‏اي روي آورد و نه تلاش کرد ارتش قدرتمند شکل دهد. او به جاي آن تلاش نمود ارزش هاي جديد را در جامعه نهادينه سازد. در واقع امر، مي توان گفت که امان الله خان بيشترين سعي و تلاش خود را براي قدرتمند سازي دولت و کنترل جامعه از طريق فعاليت هاي فرهنگي انجام داد. براي همين، اولين بار، چهره هاي سنتي جامعه در برابر حکومت او بپا خاستند. امان الله خان يک نوع تقابل ارزشي را در جامعه افغانستان براي اولين بار به وجود آورد. تلاش هاي امان الله خان نيز با شکست مواجه شد. او به خاطر ارتش ضعيف قادر به مقاومت در برابر شورش ها نشد. افغانستان را ترک گفت و به ايتاليا مسکن گزيد.
در دوره جديد، انتظار مي رفت که دولت سازي در افغانستان از طرف جامعه جهاني و نخبگان داخلي جدي گرفته شود اما، براي مدتي طولاني دولت سازي به عنوان يک امر مغفول باقي ماند. ايالات متحده آمريکا هيچ گونه استراتژي در مورد افغانستان نداشت. بناي شکل دهي دولت قدرتمند را داشت. به همين خاطر، در سال هاي نخست حضور خود در افغانستان قدرت زيادي را به گروه هاي مجاهدين واگذار نمود. به عبارت ديگر، تأمين امنيت و نظم بسياري از جا ها را به سران مجاهدين واگذار نموده بود. اين امر خلاف شکل دهي يک دولت قدرتمند است.
با اين حال، تلاش هاي نيز به منظور شکل دهي دولت قدرتمند صورت گرفت اما مي توان گفت که تلاش ها منجر به شکست بوده است. اکنون دولت قادر به کنترل و مديريت جامعه نيست. جامعه همچنان قدرتمندتر از دولت است. گروه هاي شورشي و دهشت افکن قلمرو از خاک کشور را زير کنترل خود دارد. بنابراين، تلاش ها در دوره جديد، تا کنون منجر به شکست بوده است. اين شکست اما، ناشي از چند مسئله است. اولين عامل فقدان استراتژي جامعه جهاني براي شکل دهي يک دولت قدرتمند بود. در نخستين سال هاي حضور جامعه جهاني در افغانستان ما با خلاء استراتژي مواجه مي باشيم. عامل دوم ناديده گرفتن عامل خارجي در گسترش سطح خشونت در افغانستان است. از همان سال هاي نخست جامعه جهاني رابطه برخي حکومت ها با گروه هاي دهشت افکن را جدي نگرفتند. اين مسئله تنها در سال هاي اخير مورد توجه قرار گرفته است با اين حال، هيچ نوع تلاشي براي قطع پيوند اين حکومت ها با گروه هاي بنيادگرا صورت نپذيرفته است. سومين عامل ضعف نخبگان سياسي جامعه افغانستان است. واقعيت امر اين است که نخبگان سياسي ما درگير منافع و علايق شخصي خود است. هيچ تمايل به منافع عمومي و جمعي ندارد. به همين خاطر، در بيش از يک دهه گذشته، بيشترين تلاش شان اين بود که چگونه منافع شخصي خود را به حداکثر برساند.

دیدگاه شما