صفحه نخست » مقالات » ضرورت بازگشت نظامیان خارجی به میدانِ نبرد
ضرورت بازگشت نظامیان خارجی به میدانِ نبرد
- عبدالرحمن فهيمي
ماموريت جنگي نيروهاي نظامي خارجي به شمول نيروهاي نظامي ايالات متحدهي آمريکا و دولتهاي عضو سازمان ناتو، تا پايان سال 2014 به اتمام رسيد و ماموريت جديدي را زيرنام «حمايت قاطع» شروع کردند. با پايان سال 2014 نيروهاي نظامي خارجي ميدانهاي نبرد با تروريزم را خالي کرده و فعاليتهاي خود شان را در چهارچوب ماموريت حمايت قاطع مبني بر «مشورهدهي، آموزشدهي و تمويل مالي»، تنظيم کردند. زينپس تنها نيروهاي اردو و پوليس ملي کشور در برابر تهديدهاي تروريستها ايستادگي ميکنند و نظاميان خارجي فقط در بخشهاي آموزشدهي و مشورهدهي همکاري ميکنند.
ماموريت جديدي نيروهاي نظامي خارجي بر اين پيشفرض بنا نهاده شده است که نيروهاي اردوي ملي و پوليس ملي به ظرفيتها و تواناييهاي لازم نظامي دست يافته و به تنهايي قادر به مهار تهديدهاي نظامي ميباشند. دولت به ويژه راس هرم رهبري تحت تاثير برخي مباحث سياسي اين بحث را به صورت گسترده برجسته کرد و بهصورت نسبي اين باور در اذهان و افکار عمومي خلق شد که اردو و پوليس ملي قادر به مهار تهديدها و پاسخگويي به چالشهاي نظامي و امنيتي هستند.
اما نمادها و نمودهاي ناتواني نيروهاي نظامي کشور به وضوح ديده ميشود. برداشت نادرست نشود. اين نگارش در پي بياحترامي يا ارج نگذاشتن به جان نثاريها و فداکاريهاي اردو و پوليس ملي نيست، بلکه درصدد روشن شدن واقعيت موجود است و آن اينکه هنوز نيروهاي نظامي داخلي ظرفيت دفاع از کشور، پاسخگويي کامل به تعرضها و حملهها و نيز تامين امنيت نيستند.
سال گذشته با پايان سال 2014 نسبت به هواي نامناسب، دشمن توانايي خلق تهديدها و تحرکات نظامي را نداشت. در فصل زمستان نميشود حملهي نظامي براه انداخت. اما با گرم شدن هوا، شديدترين حملهها را سازماندهي کردند. باربار ولسواليهاي ولايتهاي هلمند، بدخشان و قندز دست بدست شدند. ادارهي اين ولسواليها به دست دشمن ميافتاد، بعد وزارت دفاع لشکرکشي ميکرد آنها را بازپس ميگرفت، اما به محض که نيروهاي جنگي به قرارگاههاي شان بر ميگشتند، وضعيت امنيتي ولسواليها با تهديد مواجه شده و دوباره همان ميشد که بود.
هفتهي گذشته شهر کندز سقوط کرد، ولسواليهاي خواجهغار تخار، تاله و برفک بغلان و وردوج بدخشان نيز سقوط کردند. در حال که توجه سه سازمان مهم نظامي و امنيتي به سمت شهر قندز جلب شده بود و چشمهاي تيزبين و داورِ افکار عمومي نيز به نظاره نشسته بود که دولت چه خواهد کرد؟ گروهطالبان تهديدهاي را متوجه ولسواليهاي ولايت تخار و ولايت بغلان کردند. يکبار اين دو ولسوالي به دست دشمن افتاد، اما به زودي به کمک مردم محل و نظاميان پيشين جهادي آزاد شده است. پس از آن که حکومت با تمام سازوبرگ نظامياش بر شهر قندز حمله کرده و اين شهر را آزاد کرد، ولسوالي وردوج ولايت بدخشان سقوط کرد.
گروهطالبان و آموزشدهندگان و مشوردهدهندگان آنها با زيرکي تمام تلاش ميکنند را جنگ را پراکنده کرده و نيروهاي اردوي ملي را دستپاچه و سردرگم کنند. مثلا اگر اکنون، نيروهاي خاص و جنرالان ورزيدهي وزارت دفاع به وردوج بدخشان فرستاده شوند، ممکن است بازهم شهر قندز با تهديد مواجه شود و اگر وردوج را جدي نگيرند، ولسواليهاي همجوار با تهديد جدي مواجه خواهد شد.
بنابراين اينها، نمادها و نمودهاي ناتواني اردو و پوليس ملي کشور ميباشد. اين نمادها و نمودها نشانگر و حکايتگر اين است که هنوز نيروهاي دفاعي و امنيتي به آن ظرفيت و توانايي نرسيده اند که بتوانند به تنهايي در برابر تروريزم ايستادگي کنند.
وضعيت وخيم و نگران کنندهي امنيتي، ديگر عرصهها را متاثر ساخته و خواهدساخت. جوانهاي مجرد و متاهل افغاني سيلآسا کشور را به مقصد کشورهاي خارجي به ويژه اروپا ترک ميکنند. با اينکه قبلا خطر غرق شدن در درياها و طعمه شدنِ نهنگها وجود داشت و اکنون خطر تيرباران نيروهاي مرزي دولتها نيز وجود دارد، بازهم جوانها به صورت گسترده کشور را ترک ميکنند.
بدون ترديد، مهاجرت جوانها و خانوادهها به کشورهاي اروپايي علل و عوامل متفاوت دارد؛ بيکاري، نبود آزادي و حرمت نداشتن ارزشهاي انساني، نبود رفاهعمومي و ناامني از علل و عوامل عمده اند. نا امني و بيثباتي کلانترين و درشتترين عامل مهاجرتها ميباشد. پس از چهارده سال جنگ و حرکت کشور به سمت بحران عميقتر و ژرفتر اين باور در افکار عمومي ايجاد شده که امنيت در افغانستان دست نيافتني ميباشد. جنگ، انتحار و انفجار، قتل و سربريدن دست از سر مردمان اين مرزوبوم بر نميدارد. سقوط قندز اين باور را شديدتر و عميقتر کرد. براي نخستينبار بود که يک شهر سقوط کرد. مردم زنگخطرهاي را احساس ميکنند که ممکن است غزني، ميدانوردک و برخي ولايتهاي شمالي نيز سقوط کند.
حالا پرسش اين است که چه بايد کرد؟ راهحل مشکل چيست؟
راهحلهاي متفاوت مطرح مي گردد. به نظر ميرسد که هريک از اين راهحلها باتوجه به چالشهاي عيني مطرح ميشود؛ پاکسازي درون دولت و حکومت بهصورت عموم و درون ساختارهاي نظامي و امنيتي بهصورت خصوص، ارادهي سياسي رهبري دولت جهت مبارزهي جدي با دشمن و برهمزنندگان نظم و امنيت، تعريف مشخص و روشن از گروهطالبان، گماشتن وزير دفاع ملي و......
به نظر ميرسد که درکنار همهي اين راهحلها و راهکارها، بازگشت دوبارهي نيروهاي نظامي خارجي به ميدانِ نبرد با تروريزم ميتواند به عنوان يکي از راهحلهاي جدي و مهم مطرح گردد. شايد گفته شود که نيروهاي نظامي خارجي همين حالا نيز در ميدانِ نبرد سهمي دارند و گفته ميشود که علاوه بر آموزشدهي و مشوردهدهي، بخش هوايي ناتو و برخي از نيروهاي ويژهي آمريکايي در آزادسازي شهر قندز سهم داشته و درکنار نيروهاي داخلي جنگ کرده اند. بلي، اما منظور ايناست که اين نيروها مانند گذشته امنيت برخي از ولسواليهاي ناامن را بردوش گيرند. چنين برنامه و ماموريت ايجاب ميکند که در راهبرد نظامي کاخ سفيد نيز تغييرات اعمال گردد. اميد ميرود که رييس جمهور اوباما صداي مردم آسيب ديده و زجر ديدهي افغانستان و نظاميان کشورش را شنيده و تصميم واقعي را در اين مورد اتخاذ نمايند.
در صورت که نيروهاي نظامي خارجي به ميدانِ نبرد با تروريزم برگشته و مسووليت امنيتي برخي از ولسواليها و ولايتها را بردوش گيرند، نيروهاي نظامي داخلي بهگونهاي منسجمتر قادر خواهند گرديد که از پس تهديدهاي امنيتي بدر شده و پاسخهاي خوبي به دشمن بدهند.
به هرحال، توقع مردم افغانستان از ايالات متحدهي آمريکا و ناتو اين است که به اهداف اعلان شدهي شان در سال 2001 پابند مانده و نيز زبان مشترک يابند.
دیدگاه شما